گفتاری کوتاه دربارهء الواح مبارکهء وصایا
گفتاری کوتاه دربارهء الواح مبارکهء وصایا [۱]
دیوید هافمن
مترجم: سمندر مشکی باف
دیباچه ای بر نشر ۱۹۸۲ (با تجدید نظر)
وقتی در نوامبر ۱۹۵۷، حضرت ولی امرالله ناگهان و نابهنگام صعود فرمودند و هیچ وارثی به جای نگذاشتند، عالم بهائی با وضعیت غیرمترقّبه و بیسابقهای روبرو شد و آن این که یکی از شرایط اصلی الواح مبارکهء وصایای حضرت عبدالبهاء را غیرعملی یافت. لهذا، نشر جدید این مقاله، که به مناسبت بیست و پنجمین سال صعود حضرت ولی امرالله انتشار مییابد، بیان نظراتی چند در مورد نظم اداری بهائی ضرورت یافت.
تغییر دادن مقالهء اوّلیه امری نامطلوب به نظر رسید، زیرا پیشینهای مناسب از برداشت کلّی بهائیان در سال ۱۹۵۰ دربارهء شکوفایی آیندهء امر مبارک بود. در عوض، تصمیم بر آن شد که کلامی پایانی بدان افزوده گردد؛ تمهیدی که به وسیلهء آن این امکان به وجود آمد که از آن سالهای مهم و خطیر بین صعود حضرت ولی امرالله و انتخاب بیتالعدل اعظم، و نقشی اساسی که حضرات ایادی امرالله در آن ایّام فـَترت ایفا نمودند، شرحی تاریخی بیان گردد. آن دوران پرهیجان سپری شد، در حالی که امیدها و ترسها، و حدس و گمانهای ناشی از آن ایّام برای اکثریت بهائیان دائمالتّزاید جدید ناشناخته باقی مانده است. بیتالعدل اعظم دربارهء وضعیت جدید و تصمیمات خود، بیانیههای معتبر و مقتدرانه صادر فرمودند، امّا شرحی کوتاه در این کلام پایانی وجهی ذهنی و برداشتی شخصی از آن ایّام و این که میثاق حضرت بهاءالله چگونه وحدت و نفس حیات امرالله را صیانت فرمود، به ثبت خواهد رساند. اگرچه، در حین محرومیت ناگهانی از مرکز هدایت و مرجعیت الهی، که امر مبارک شدیداً به آن متّکی بود، لطمهای که امر الهی متحمّل گردید سخت مصیبتبار بود، امّا اصول اساسی نظم جهانی حضرت بهاءالله ثابت و بلاتغییر باقی ماند و میثاق الهی نقض نگردید. الواح وصایای حضرت عبدالبهاء همچنان منشور نظم بدیع جهانآرا باقی ماند.
رضوان ۱۹۸۲
دیوید هافمن
مدنیت تجلّی اجتماعی روح انسانی است. در هر عصری این روح ابتدا در انجیلی یا "کتابی" به فصاحت بیان میگردد، و هر عصری محتاج صدای خاصّ خود است تا آرمانهای مکنون در خود را در بیابان آشفتگی و پریشانی – یعنی دوران انتقال از یک دوران اجتماعی به دوران دیگر – به ندای واضح و روشن فریاد زند.
امر بهائی روح این عصر نامیده شده و بهائیان شارع آن، یعنی حضرت بهاءالله را پیامبر الهی برای این عصر و زمان میدانند. آثار حضرت بهاءالله مستقیماً به مسائل و مشکلات روحانی و عملی این دوران پرداخته است.
الواح وصایای حضرت عبدالبهاء، عبارت از "حلقهء ارتباط ... لاینفصم"[۲] بین نفس ظهور و نظم جهانی است؛ نظمی که مقدّر است توسّط این ظهور مبارک در عالم ایجاد شود و ترویج گردد.
"قوای خلّاقهء منبعثه از شریعت حضرت بهاءالله که در هویت حضرت عبدالبهاء حلول نمود و توسعه یافت، در اثر تماس و تأثیرات متقابله، سندی به وجود آورد که میتوان آن را به منزلهء دستور نظم بدیع عالم، که در عین حال افتخار این کور اعظم و نوید آن است، تلقّی نمود" (دور بهائی، صص ۷۴-۷۳).
هیچ فرد بشری امروزه نمیتواند مدّعی شود که الواح مبارکهء وصایا را به طور کامل درک کرده است. به ما که در "دورهء سایه - روشن"[۳] زندگی میکنیم، تصویری محو و تار از ویژگیهای عمدهء آن – یعنی تشکیلات اصلی، درخشانترین روشنی و تاریکترین سایهء آن – داده شده است؛ تصویری مبهم از کل و فقط تلویحی از روابط ظریف و مکنون به هیأتهای متشکّلهء آن ارائه گردیده است.
امّا به این علّت، فرصت کند و کاو در راز مزبور، و جستجو، در نور فزایندهء این فجر بدیع، برای کشف تصویری بیشتر و واضحتر عنایت شده تا، با تجربهء جامعهای که روح مقتدر حضرت بهاءالله ایجاد فرموده، و نیز با تلاش برای رسوخ در سرّ ظهور آن حضرت، بینشی واضحتر نسبت به نظمی الهی به دست آوریم که الواح مبارکهء وصایا منشور آن محسوب میشود.
برای حصول این درک کاملتر، ضروری چنان است که به الواح وصایا به عنوان یک شاهکار عظیم هنری نگاه کنیم؛ نگاهی فارغ از جمیع اَشکال، الوان، مؤسّسات، روشها و برداشتهای عینی و بخصوص عاری از هر توقّعی و بری از "قصص ماضیه." در این نگاه نباید به نظر برسد که در جستجوی تأییدی بر افکار خویش هستیم، بلکه باید ببینیم صاحب اثر چه میخواهد بگوید.
با برخورداری از این طرز تلقّی، میتوانیم نظریهء اجتماعی و سیاسی نظم جهانی حضرت بهاءالله را، که باید با شرایط و مؤسّسات مذکور در الواح وصایای حضرت عبدالبهاء فعّالیت نماید، مدّ نظر قرار دهیم. اینهمه در واژهء "حکومت الهی" (تئوکراسی) خلاصه میشود؛ یا آنگونه که در دور قبل بیان شده، "خداوند شخصاً بر خلقش حکومت خواهد کرد."[۴] چنین نظامی نه میتواند تماماً مردمسالاری (دموکراسی) باشد، نه تماماً اشرافسالاری (اریستوکراسی)، و نه استبدادی (اوتوکراسی). این نظام باید مبتنی بر ضمانتهای اجرایی گوناگون باشد، و هست، و از مجاری گوناگون عمل نماید، امّا بدون آن که آنچه را که در تجربهء انسانی مطلوب شناخته شده کنار بگذارد.
هیچ یک از نفوس امروزی ابداً به خدا به عنوان وجودی که تجسّم و تجسّد یافته و از پایتختی دنیوی به ادارهء امور جهان میپردازد، فکر نمیکند. بنابراین، مفهوم حکومت الهی، به معنای واقعی آن که حکومت بنا به ارادهء الهی باشد، برای تصوّرات و امید بشری امر تازهای نیست، امّا برای تجربهء آگاهانه، امری کاملاً جدید (و هنوز ناشناخته باقی مانده) است. مجهودات عظیمهء امّتها، اعم از آن که در نظام مسیحیت که زمانی بر تفوّق و اولویت پطرس مبتنی بود و به وسیلهء هر آنچه که نبوغ رومی میبایستی عرضه میکرد تقویت میشد و بدین جهت دارای قدرت و اقتدار بود، یا در رشد کُند و تجربی قانون اساسی بریتانیا، یا در مساعی پیگیر افراد تدوین کنندهء قانون اساسی امریکا تجسّم و تمثّل یافته باشد، نمیتوان گفت که دارای مُهر کمالی است که باید حائز صفات و مشخّصات حکومت الهی باشد. و نمیتوان انتظار هم داشت که از چنین کمالی برخوردار باشد، زیرا چنین نظامی فقط برای جامعهای عملی است که عموماً به بلوغ رسیده باشند. عالم بشری حتّی اکنون فقط در آستانهء وضعیت مزبور است، و قادر نیست نوجوانیاش را کنار بگذارد و با مسرّت تمام به سوی سرنوشت خود پیش برود.
صفات الهی در نهایت کمال خود فقط در مظهر ظهورش وجود داد. "کسی که مرا دید پدر را دیده است"[۵] ؛ "یا الهی اِذا أنظُرُ اِلی نسبتی الیک أحِبُّ بأن أقولَ فی کلّ شیءٍ بأنّی أنَا الله و اِذا أنظُرُ الی نفسی أشاهَدُها أحقرَ مِن الطّین."[۶] لذا، مادام که مظهر ظهور در میان انسانها ساکن است، ارادهء الهی را بدون هیچ خوفی از آلودگی مسیر و وسیلهء نزول آن میتوان شناخت. امّا، به ندرت از مظهر ظهور خواسته میشود که به ادارهء نظام اجتماعی که مخلوق ظهور او است، بپردازد.[۷] لهذا، مسأله عبارت از حفظ و صیانت کلام و یافتن مجاری کافی و سالم برای جریان مستمر هدایت الهی بعد از صعود پیامبرش به عالم بالا است. این شرط اساسی حکومت الهی است که بدون آن هیچ نظمی، هر قدر مطلوب باشد، فاقد ضمانت اجرایی غایی جهت تعبیر و تفسیر موثّق و معتبر "کتاب" است. تعجّبی ندارد که حضرت محمّد کتاب و عترتش را (که از آن میان حضرت علی را به وصایت و جانشینی خود منصوب فرمود) به عنوان بزرگترین مواهبی ذکر کند که برای پیروانش به جای گذاشته است.[۸] حکومت الهی بر کتاب، کلام مکتوب الهی، و تبیین توسّط شخصی که شارع و مُنزل کتاب تعیین فرموده، باید مبتنی باشد.
ویژگی بیمثیل و منحصر به فرد ظهور بهائی این است که برای اوّلین مرتبه در طول تاریخ، تمهید کامل و غیرقابل انکاری برای صیانت از کلام الهی و نیز استمرار هدایت ربّانی فراهم آمده بدون آن که ابداً قوّهء خلّاقهء مودوع در روح انسانی محدود و مقیّد گردد؛ قوّهای که وقتی به کلام الهی زنده و نبّاض گردد، قوّهء محرّکهء مدنیّت خواهد بود. نظم جهانی حضرت بهاءالله نه تنها فعّالیت این قوّهء نیرومند را سرکوب نمیکند، بلکه امکان بیشترین تجلّی و بروز آن را فراهم میآورد و با از میان برداشتن هراس "اقتصادی"، گسترهای وسیعتر و دورانی طولانیتر برای قدرت مؤثّر آن فراهم میآورد. علاوه بر آن، مجاری کافی برای جهت دادن به آن و هدایت میثاق که همه چیز را تحتالشّعاع خود قرار میدهد، فراهم میآورد، به طوری که از افراط و تفریط و کارهای غیرضروری و آشفتگیهایی که در ایّام اوّلیهء هر نیروی حیاتی معمول است، جلوگیری میشود. میتوان در این خصوص به اوقاتی چون عصر نوزایی (رنسانس)، یا در مقیاسی کوچکتر، به استقرار و سکونت غربیان در امریکا اشاره کرد.
مؤسّساتی که توسّط امر بهائی برای حفظ کتاب الهی از تحریف و باز نگه داشتن مسیر جریان هدایت الهیّه فراهم آمده، عبارت از ولایت امرالله و بیتالعدل اعظم، "دو رکن"[۹] نظم جهانآرای حضرت بهاءالله است. حضرت ولی امرالله مبیّن هر مطلبی است که در کتاب نازل شده و بیتالعدل اعظم واضع احکام در زمینههایی است که کتاب به آن اشارتی نداشته است و "در تحت حفظ و صیانت جمال ابهی و حراست و عصمت فائض از حضرت اعلی"[۱۰] هستند. دربارهء ارتباط بسیار نزدیک روحانی بین این دو مؤسّسه بعداً توضیح داده میشود، گو این که به وضوح آشکار است که این یکی از ویژگیهای نظم جهانی حضرت بهاءالله است که اکنون در هالهای از ابهام و اسرار قرار دارد؛ اسراری که تجربه و مرور زمان به مراتب بیش از تفکّر و تعمّق فعلی قادر است پرده از آن بردارد.
ولایت امرالله سرّ دیگری است که اهمّیت و معنای کامل آن توسّط نسلهای بعد مکشوف خواهد شد. برای ما، با تجربهای که تا کنون حاصل کردهایم، ولایت امر به معنای وحدت، صیانت، و مرجعیت غایی است، امّا برای نسلهای آینده ممکن است امری بیش از این یا کمتر از آن باشد. کمتر از آن جهت که بیتالعدل اعظم به طور کامل تثبیت و فعّال خواهد شد و قادر خواهد بود وظایفی را که اکنون به عهدهء ولی امرالله است انجام دهد؛ بیشتر، از آن جهت که با توسعهء کامل کلّیه بخشهای دیگری که نظم جهانی بهائی را تشکیل میدهند، مؤسّسهء مزبور تقویت میگردد، نیز بدان علّت که گسترهء فعّالیتش از صرفاً راهنمای الهامبخش، حمایت کننده و مورد محبّت جامعهء جهانی کوچک امّا پرتلاش توسعه مییابد و به اِعمال کامل وظائف و اختیارات قانونیاش، به عنوانی یکی از دو رکن نگه دارندهء یگانه نظام اجتماعی کرهء ارض، تبدیل خواهد شد.
امّا، با توجّه به تجربهء تاریخی میتوان دربارهء اهمّیت این مؤسّسهء قویم مطلبی بیان نمود. در هر حکومت فوقالعاده پیشرفته و بنابراین پیچیده، باید برای صیانت از قانون اساسی تضمینی ایجاد یا تدوین گردد. در انگلستان، قانون اساسی (مبهم و تعریفناپذیر) توسّط سلطنت تضمین میگردد. پادشاه ضامن حقوق و آزادی فرد و حامی مرجعیت قانون اساسی است. در امریکا دادگاه عالی این وظیفه را به عهده دارد.[۱۱]
بدیهی است که امّتهایی که از لحاظ سیاسی بالغترند نیاز به صیانت از مبنای جامعهء خود را دریافته و سعی در تأمین این نیاز کردهاند. چون هر پیمانی نهایتاً نقض شده و هر نظمی نهایتاً به فساد کشیده شده، انسان از تجربهای تاریخی برخوردار شده و لهذا هنوز در طلب شالودهای مطمئن و خانهای است که بر روی سنگی محکم بنا شده باشد.
این نیاز اساسی در نظم حضرت بهاءالله از طریق مؤسّسهء بیمثیل ولایت امرالله تأمین شده است. ولی امرالله نه تنها وسیلهای برای جریان هدایت الهیّه است، بلکه حافظ و حارس امر الهی نیز هست. کتاب، یعنی "امّالکتاب"، که این نظم قویم از آن نشأت میگیرد، ولی امرالله را حافظ و مبیّن خود میداند، و این وظیفهء مهمّ به هیچ نفس دیگری سپرده نشده است. ولی امرالله تحت حفظ و صیانت مظهر ظهور الهی است و بنابراین از طریق او است که "حصن متین امرالله ... محفوظ و مصون مانَد."[۱۲]
نویسنده مایل نیست در حال حاضر بیش از این نکتهای مطرح کند، زیرا هر گونه اظهار نظری دربارهء ولایت امرالله مبهمتر از آن است که بتوان با قاطعیت آن را بیان کرد.
بنابراین در اینجا، مبتنی بر تضمین تخطّیناپذیر کلمةالله، هدایت الهیّه در رابطه با تبیین انچه که قبلاً عزّ نزول یافته، و مرتبط با هر آنچه که برای معاملات و امور سایره لازم است به کتاب افزوده گردد، به نوع بشر عنایت میگردد. از این وظایف دو مؤسّسهء اصلی امرالله، وظایفی که مکمّل یکدیگرند، انعطافپذیری نظم اداری حاصل میشود. زیرا تبیینات حضرت ولی امرالله ممکن است در کاربرد (و نه هرگز در اصول) متغیّر باشد در حالی که بیتالعدل اعظم به طور اخصّ مختار و مجاز است قوانینی را که خود وضع نموده و جزئی از کتاب به شمار نمیروند، لغو یا تعدیل نماید.
در متن، به مؤسّسات گوناگونی که باید این هدایت را به قوّهء حاصله از فعالیت کلام خلاّق الهی بر نفوس انسانی ربط و تأثیر دهند، اشاره شده است. در اینجا مطلوب آن است که تأکید شود که هدایت و قوّهء مزبور در همان مؤسّسات تلاقی دارند و از طریق همان مجاری عمل میکنند. وقتی گفته میشود که تشکیلات بهائی صرفاً سیاسی، اجتماعی، قضایی یا مذهبی نیستند، به این فرایند روحانی تلویحاً اشاره میشود. این تشکیلات در آن واحد جمیع این موارد هستند و چون متشکّل، غامض، فوقالعاده پیشرفته و سنجیده و حسابشده هستند، با توجّه به آگاهی جامعهء فعلی جهانی بهائی به هر دو جنبهء زحمت و لذّت آن، تأسیس و تثبیت این تشکیلات و فعّالیت اسرارآمیز آنها فوقالعاده دشوار است.
قوّه از تودهء مردمان حاصل میشود و هدایت از رأس جامعه عنایت میگردد؛ این دو که در عروق این نظم طبیعی متشکّل به هم میپیوندند و در سراسر نظام عصبی منتشر میشوند، قوّهء حیات آن را تشکیل میدهند.
باید در نظر داشت که الواح مبارکهء وصایا بخش تفکیکناپذیر آثار مقدّسه است و، دقیقاً همانند هر بخشی از کلام خلاّق الهی، نمیتوان آن را از بقیه آثار و بیانات حضرت عبدالبهاء، از مجموعه آثار مبارکهء این ظهور مبارک جدا ساخت. این نکته را نیز باید به خاطر داشت که سایر بیانات حضرت مولیالوری در خصوص وظایف بیوت عدل، مشورت، و موارد کلّی ادارهء امور، حقوق و وظایف افراد، دارای اهمّیتی معادل نظم جهانی حضرت بهاءالله است. امّا الواح مبارکهء وصایا منشور واضح و موثّق این نظم است و تشکیلات و مؤسّسات آن را تأسیس و روابط آنها را تعریف میکند.
با این سند است که حقوق همه محفوظ میماند، مرجعیت تحت حراست باقی میماند و تفویض اختیارات صورت میگیرد. این اثر در واقع منشور مدنیت جهانی، لایحهء حقوق جمیع نوع بشر است.
در نظم جهانی حضرت بهاءالله، قدرت و ابتکار به مردم اعطاء شده است. قدرت از طریق سُلطهء بیتالعدل محلّی – هیأت منتخَب ساکنان هر محلّ – بر جمیع امور محلّی تجلّی میکند؛ این هیأت باید سوابق را به طور دورهای (۱۹ روز یک بار) بیان کند، و طالب راهنمایی و ابراز نظرات و عقاید جامعهای شود که به آن خدمت میکند. ابتکار عمل از دستور صریح حضرت بهاءالله به هر یک از افراد برای اشتغال "بأمرٍ مِن الأمور مِنَ الصّنائِع وَ الاقترافِ وَ اَمثالِها" نشأت میگیرد؛ چه که "جَعَلْنَا اشتِغالَکم بها نَفسَ العِبادَةِ لِلهِ الحَقّ."[۱۳]
همچنین از جمله تعالیم اساسی حضرت بهاءالله است که هر آنچه خداوند عنایت میفرماید – مجموعه آثارش، هدایتش، معرفتش – نسبت مستقیم به قابلیت و استعداد پذیرش نوع بشر دارد. بنابراین تا حدّی – مسلّماً در محدودهء یک ظهور – انسان حَکَم و تعیین کنندهء سرنوشت خویش است. زیرا مواهب و فیوضاتی که در دسترس او قرار دارد متناسب با مجهوداتش به او اِعطا میگردد. "الّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهدیَنّهُم سُبُلَنا..." به طوری که تنها حدّی که برای تجلّی ظاهری حاکمیت مظهر ظهور گذاشته میشود، عبارت از وضعیت توسعهء قوّهء بشر برای اجابت کلام الهی است. این قوّه بالاترین حدّ استعداد او است و در این دور به بلوغ میرسد. این قوّهء برانگیزانندهء جامعه، که از مردم نشأت میگیرد، همچنان توسّط تشکیلات و احکام حضرت بهاءالله در اختیار مردم باقی میماند.
مظهر ظهور الهی منشأ و منبع کلّ است. قوّه و ابتکار عمل از طریق او در تودهء نوع بشر برانگیخته میشود. با عهد و میثاق حضرتش، که به طور اخصّ در حضرت عبدالبهاء متمرکز است، تبیین و صیانت اعطاء میشود. با الواح وصایای حضرت عبدالبهاء، عهد و میثاق صیانت شده در تمامی دول دور بهائی امتداد مییابد. مرجعیت و هدایت الهی در بیتالعدل اعظم قرار میگیرد و تضمین آن و هدایت الهی در ولیّ امرالله به ودیعه گذاشته میشود. رابطهای نزدیک بین اجزاء متشکّله و تفکیکناپذیر جامعهء جهانی بهائی به منصّهء ظهور میرسد.
این در چنین حالتی حکومت الهی است. قوّه و ابتکار عمل در اثر کلام الهی حاصل میشود؛ مرجعیت توسّط کلام الهی اعطا میگردد؛ تضمین و هدایت با کلام الهی عنایت شده حفظ و حراست میگردد. همه چیز مبتنی بر کلام خلاّق الهی است و خود خداوند بر خلقش حکومت میکند.
چنین نظام جامعی که از اقتداری مسلّم و غیر قابل تردید برخوردار است در تجربهء نوع بشر تازگی دارد. هیچیک از دو دیانت مسیحی و اسلام نمیتوانند مدّعی شوند که دارای مرجعیت مکتوب و غیر قابل بحث از مظهر ظهور الهی برای نظامی در میان مردمان خود هستند. در نتیجه قوّهء از لحاظ اجتماعی سازندهء آنها با روح انتقادگرایی نوین فلج میشود، و آنها قادر نیستند هیچ مشارکت چشمگیری در سازماندهی مجدّد جامعهء جهانی داشته باشند. از آنجا که میل موجود در این دو دیانت، و بسیاری از سایر نظامهای بزرگ دینی جهان، صادقانه و حقیقی است، همین نظامها دیدگاه اعضاء خود را درون مرزهای خویش متوقّف میسازند به طوری که امید زیادی برای تحقّق آرمانهای آنها وجود ندارد مگر از طریق میثاق اعظم که وعدهء آن در کتب مقدّسهء آنها مندرج و مندمج است.
الواح وصایای حضرت عبدالبهاء به سه بخش تقسیم شده که هر یک از آنها آشکارا در زمانی متفاوت نوشته شده است. دو بخش دوم و سوم مدّتی بعد از بخش اوّل به رشتهء تحریر در آمده است. استنباط چنین است که بخشهای دوم و سوم بعد از دو مورد نقض فوقالعاده فاحش اعضاء بیوفای عائلهء خود ایشان افزوده شده است. در انتهای بخش اوّل چنین آمده است، "این ورقه مدّتی در زیر زمین محفوظ بود؛ رطوبت در آن تأثیر نموده؛ چون بیرون آورده شد ملاحظه گردید که رطوبت بعضی مواقع آن را تأثیر نموده و چون بقعهء مبارکه در اشدّ انقلاب بود، ورقه به حال خود گذاشته شد."[۱۴]
بخشهای دوم و سوم، هر یک به بیان موارد جدید نقض میثاق پرداخته و اهمّیت حفظ و صیانت امرالله را مورد تأکید قرار داده است. در هر دو بخش استمرار هدایت الهیّه بعد از ایشان ذکر گردیده است.
با یک مورد مطالعهء دقیق متن الواح وصایا میتوان از امتحانات و افتتاناتی که حضرت عبدالبهاء با آن مواجه بودند برداشتی حاصل نمود؛ یکی از آن موارد این بیان مبارک است: "ای یاران عزیز الآن من در خطری عظیمم و امید ساعتی از حیات مفقود."[۱۵] تحت چنین شرایطی، تنها اندیشهء حضرت عبدالبهاء خود احبّاء و حفظ امرالله بود. هیکل مبارک برای هر دو دعا میکنند، و محبّت خویش را نثار آنها میسازند، و مواهب خود را عنایت میفرمایند، و کلام را به ذکر ولیّ امرالله خاتمه میبخشند.
حال به مطلب بعدی میرسیم.
پاراگراف اوّل مقدّمهای بر مبحثی عالی است که در ادامه میآید و رؤوس اصلی را بیان میکند. طرح کلّی مزبور عبارت میثاق حضرت بهاءالله است.
"حمداً لمَن ..." که به حضرت بهاءالله اشاره دارد؛ "... صان هیکل أمرِهِ بدِرعِ المیثاق عن سِهامِ الشّبهات..." عهد و میثاق، که امرالله را از انشقاق حراست و از ناقضین صیانت میکند، از اسم مبارک حضرت عبدالبهاء تفکیکناپذیر است؛ چه که الواح وصایای ایشان، همانند کتاب عهدی حضرت بهاءالله، بخشی اساسی از عهد و میثاق الهی است.
موضوع اصلی عهد و میثاق صیانت کلام الهی و استمرار هدایت ربّانی است. در کتاب عهدی حضرت بهاءالله این مضمون دارای تجلّی واحد است و آن عبارت از حضرت عبدالبهاء، غصن اعظم، و مرکز میثاق الهی است. در الواح وصایای حضرت عبدالبهاء دو موضوع تجلّی کرده که عبارت از ولایت امرالله و بیتالعدل اعظم است.
بند دوم تعمّق و تفکّری زیادی را به همراه دارد. فی نفسه کلامی کامل است که به نحو اکمل و اتمّ بیان شده و به عنوان بخشی جداییناپذیر در کلّ الواح وصایا جای گرفته است. این بند با ولیّ امرالله شروع و به ولیّ امرالله خاتمه مییابد، امّا قبل از پایان گرفتن، کلّیه اعضاء نظم عظیم جهانی، که مقدّر است در اثر این منشور ایجاد شود، ذکر شدهاند. "التّحیّة و الثّناء و الصّلاة و البهاء علی أوّلِ غصن مبارکٍ خَضِلٍ نَضِرٍ ریّانٍ مِنَ السّدرة المقدّسة الرّحمانیّة مُنشَعِبٍ من کِلتَیِ الشّجرتین الرّبّانیتین ..." "اوَلِ غصن" حضرت شوقی افندی است؛ سدرهء مقدّسهء رحمانیه عبارت از مظهر ظهور الهی (و در این مورد به طور اخصّ حضرت بهاءالله) و دو شجرهء ربّانیّه عبارت از حضرت بهاءالله و حضرت ربّ اعلی است که حضرت شوقی افندی از نسل دو خاندان مزبور است؛ یعنی نسبت ایشان از طرف پدر به خاندان حضرت اعلی و از طرف مادر به عائلهء حضرت بهاءالله میرسد.
این اوّلین اشاره به حضرت ولی امرالله است و سپس بلافاصله به مدح و ثنای حضرت بهاءالله و عهد و میثاق ایشان میپردازند. به زبان ملایم و محبّتآمیزی که حضرت عبدالبهاء به کار میبرند توجّه نمایید و سپس به بخش دوم این جملهء طولانی توجّه کنید: "ابدع جوهرةٍ فریدَةٍ عصمآء تتلئْلَأُ مِن خِلال البحرین المتلاطمین..." این شهادت حضرت عبدالبهاء برای اوّلین ولی امرالله است. دو بحر متلاطم دیگربار اشاره به حضرت بهاءالله و حضرت اعلی است. در اینجا میتوان به این نکته اشاره داشت که در تمامی آثار مبارکهء امر بهائی، شجرهء مبارکه، بحر، عندلیب، نمادهای مظهر ظهور الهی است، و هر زمان که نمادهای دوگانه استفاده میشود، اشاره به دو مظهر ظهور این دور مقدّس، یعنی حضرت بهاءالله و حضرت اعلی است.
کلام مبارک با اشاره به سایرین در امر مبارک که "التّحیّة و الثّناء" نثارشان شده، ادامه مییابد، "... فروع دوحة القدس..." که فرزندان حضرت بهاءالله هستند؛ "افنان سدرة الحق" که اعضاء عائلهء حضرت باب باشند؛ "... الّذین ثبتوا علی المیثاق فی یوم التّلاق..." این اشاره به صعود حضرت بهاءالله دارد که بسیاری از نفوس در طلب رهبری بر آمدند و میثاق صریح مکتوب را نقض نمودند. تفرقهء عظیم بین کسانی که ثابت بر میثاق بودند و کسانی که آن را نقض کردند رخ داد و ادنی اشارتی به تحزّب و شقاق مذهبی وجود ندارد. همانطور که گذشت زمان به اثبات رسانده، عهد و میثاق شکوفا شد و بالنده گشت و ناقضین به نیستی واصل شدند. سپس ذکری از حضرات ایادی (ارکان) امرالله مطرح میشود، کسانی که به انتشار پیام الهی پرداختهاند و "زهِدوا فی الدّنیا و أجّجوا نیران محبّةالله بین الضّلوع و الأحشاء مِن عبادالله." بالاخره "الّذین آمَنوا و اطمأنّوا و ثبتوا علی میثاقالله و اتّبعوا النّور الّذی یَلوح و یُضیءُ مِن فجر الهُدی مِن بعدی؛ اَلا و هُوَ فرعٌ مقدّسٌ مبارکٌ منشعبٌ مِنَ الشّجرتین المبارکتین." در اینجا اطمینانی قطعی وجود دارد که بعد از صعود حضرت عبدالبهاء، هدایت الهیّه از طریق حضرت ولی امرالله عنایت خواهد شد؛ کلامی مکتوب بعداً با صراحتی بیشتر بیان میگردد که در تاریخ دینی عالم منحصر به فرد است.
این بند چنین خاتمه مییابد، "طوبی لِمَنِ استظلّ فی ظِلّه المَمدود علی العالمین." چقدر عظیم است این بیان؛ چقدر کامل است ترکیب کلام؛ و چقدر زیبا است طرح و تخصیص آن. این کلام که با موضوع ولایت امرالله شروع میشود، با اشاره به کلّ مجموعهء احبّای الهی ادامه مییابد، به سادگی و ملایمت به مضمون خود ولایت باز میگردد، آن را به نقطهء اوج خود میرساند، متوقّف میگردد، و سپس با آکوردِ رعدآسایش خاتمه مییابد که، "طوبی لِمَنِ استظلّ فی ظلّه المَمدود علی العالمین."
در مورد اصطلاح "العالمین" بیان مطلبی لازم میآید. نه تنها احبّاء بلکه کلّیه افراد بشر در ظلّ ولیّ امرالله هستند. وقتی دریابیم که مظهر ظهور الهی همان شجری است که جمیع نوع بشر برگهای آن هستند، درک نکتهء فوق دشوار نیست. جمیع ما، آگاهانه یا ناآگاهانه، یا حتّی بدون این که تمایل داشته باشیم، به آن درخت تعلّق داریم. مظهر ظهور صاحب عصر و زمان است و "مادون، کُلٌّ عِبادٌ لَهُ وَ کُلٌّ بِأمره یَعمَلون." نور هدایت الهیّه، مستقیماً از مظهر ظهور الهی به وسیلهء ارادهء صریحهء غالبهاش و از طریق مرکز میثاق و سپس ولیّ امرالله به سطوع و لمعان ادامه میدهد، و این تابش و درخشش ادامه خواهد داشت تا آن که خداوند دیگر بار در هیکل "عزّ انسانی"[۱۶] تجلّی فرماید.
جمیع این تحوّلات مربوط به روح است. نقاط عطف در پیشرفت ... آنچه که ما رویدادها مینامیم ... ابتدا در عالم روحانی حاصل میشود و سپس در امور بشری عینیت پیدا میکند. به این ترتیب سلطنت حضرت مسیح در زمان آن مظهر ظهور واقعیتی روحانی بود، امّا قبل از آن که آگاهی بشر بدان واصل شود یک فاصلهء زمانی چندصد ساله در این میان حاصل شد. همین نکته در مورد سلطنت حضرت بهاءالله نیز مصداق دارد و بنابراین در مورد ولایت حضرت ولیّ امرالله نیز صادق است.
حضرت عبدالبهاء در ادامهء کلام به تشویق احبّاء میپردازند که امر الهی را حفظ نمایند؛ وظیفهای که، بنا به بیان بعدی هیکل اطهر، با "اطاعت مَنْ هُوَ ولیّ امرالله"، ایفا میگردد. هیکل مبارک به بیان شهادت احبّای اوّلیه میپردازند و برخی از بلایا و رزایایی را که حضرت بهاءالله و حضرت اعلی بدان مبتلا شدند ذکر میکنند. با مطالعهء دقیق آثار حضرت عبدالبهاء، معلوم میشود که رقمی را که حضرت عبدالبهاء ذکر کردهاند، یعنی "هزاران نفس"[۱۷] ، مقصود دقیقاً بیان تعداد نیست، بلکه تعداد زیاد است.
الواح وصایا با شرحی از خیانت رذیلانهء میرزا یحیی، نابرادری حضرت بهاءالله، ادامه مییابد؛ حکایتی که برای نفوسی که در ابتلائات و مصائب جمال مبارک جیحون اشک از دیده رها ساختهاند، بسیار معروف است. امّا این حکایت تیره و تار در اینجا به اتمام نمیرسد؛ ابداً. محمّدعلی، "قطب شقاق"، "مرکز نقض"، بدیعالله، که ضعیفتر از آن بود که در ایمان یا عصیان ثبات داشته باشد، شعاعالله، "بالاتّفاق" دیگران، به تمام قوا به دسیسه و توطئه و فعالیّت شریرانه پرداخت؛ محرّک آنها نفرت تیره و تار و عمیقی بود که در طبیعت شقی آنها وجود داشت و آنها را به مخالفت با نور الهی و تلاش برای نابود کردن مرکز میثاق ربّانی برمیانگیخت. داستان دسیسههای بیشمار آنها مطمئنّاً همتا و مثیل ندارد. تعجّبآور نیست که حضرت مولیالوری به اَب قدیر پناه بردند که نورش در کمال جلال در ایشان تجلّی نمود، "ربّ وَفّقْنی فی حبّک علی تَجَرّع هذِهِ الکأسِ الطّافحةِ بصَهباءِ الوَفا المُمتَلِئةِ بفیضِ العَطاء ... رَبِّ احفَظْ حِصنَ دینِکَ المُبین مِن هؤلاءِ النّاکثینَ وَ احرُسْ حِماکَ الحَصینَ مِن عُصبةِالمارقین. اِنّکَ أنتَ القویُّ المُقتدِرُ العَزیزُ المَتین."
هیکل مبارک در کلام بعدی اعلام میفرمایند که محمّدعلی "از شجرهء مبارکه منفصل شد"؛ از جامعهء احبّاء اخراج شد؛ احبّائی که در حقّ آنها دعا میفرمایند، "الهی الهی احفَظْ عبادَک الأمناء مِن شرّ النّفس و الهوی و احرُسْهُمْ بعین رعایتک من الحِقد و الحسد و البغضاء و أدْخِلْهُم فی حصن حصین کلائتک مِن سهام الشّبهات و اجعلْهُم مظاهر آیاتک البیّنات و نوّر وجوهَهُم بشعاعٍ ساطعٍ مِن افق توحیدک و اشرَحْ صدورَهُم بآیاتٍ نازلةٍ مِن ملکوت تفریدک و اشدُدْ أزورَهُم بقوّةٍ نافذةٍ مِن جبروت تجریدک. انّک انت الفضّال الحافظ القویّ العزیز."
حال، که مؤسّسهء ولایت امرالله را تثبیت فرموده و نقض ناقضین را (که قبلاً وقتی فقط خود ایشان به آن مبتلا بودند مکنون نگه داشته بودند) برملا ساختهاند، به قویترین و محکمترین لحن، احبّاء را به تبلیغ امرالله در اطراف و اکناف تشویق و دلالت میفرمایند، تا "در شرق و غرب جَمّ غفیری در ظلّ کلمةالله آید و نفحات قدس بوزَد و وجوه نورانی گردد و قلوب ربّانی شود ونفوس رحمانی گردد؛" "دقیقهای آرام نگیرند و آنی استراحت نکنند؛ در ممالک و دیار منتشر شوند و آوارهء هر بلاد و سرگشتهء هر اقلیم گردند." و در بحبوحهء چنین فعّالیتی ایشان مایلند که احبّاء "در هر شهری شُهرهء آفاق شوند." در بیان دیگری ایشان فرمودند، "میخواهم ممتاز از جمیع باشید."[۱۸]
"حواریون حضرت روح به کلّی خود را و جمیع شئون را فراموش نمودند و ترک سر و سامان کردند و مقدّس و منزّه از هوی و هوس گشتند و از هر تعلّقی بیزار شدند و در ممالک و دیار منتشر شدند و به هدایت مَن علی الأرض پرداختند تا جهان را جهان دیگر کردند و عالم خاک را تابناک نمودند و به پایان زندگانی در ره آن دلبر رحمانی جانفشانی کردند و هر یک در دیاری شهید شدند. فبمثل هذا فَلْیَعْمَلِ العاملون."
تتمّهء بخش اوّل به ترسیم خطوط و ویژگیهای اصلی نظم اداری اختصاص یافته است. ولیّ امر الهی نام برده شده و منصوب گردیده است. کلّیهء "اغصان"، "افنان"، "ایادی امرالله" و احبّاء باید "توجّه به ... شوقی افندی نمایند. زیرا آیةالله و غصن ممتاز و ولیّ امرالله ... است و مبیّن آیاتالله و مِنْ بعْدِهِ بکراً بعد بکر یعنی در سلالهء او." به این ترتیب مرجعیت و اختیار تبیین که به عهدهء حضرت عبدالبهاء بود به ولیّ امر الهی اعطاء میگردد. (موضوع جانشینی بعداً با تفصیل بیشتر بیان میگردد.)
بلافاصله بعد از این اعلام میشود که ولیّ امرالله "در تحت حفظ و صیانت جمال ابهی و حراست و عصمت فائض از حضرت اعلی" است. امر به اطاعت از ولیّ امرالله و بیتالعدل اعظم، که تحت همان حفظ و صیانت و حراست قرار دارد، با همان قدرت و تأکیدی که در سایر آثار حضرت عبدالبهاء مشاهده میشود بیان گردیده، و این فقرات از الواح وصایا باید مکرّراً خوانده شود تا آن قوّت و قدرت کلام در بُن جان استقرار یابد.
مسألهء وصایت و جانشینی تثبیت میگردد و تصویر مؤسّسهء دیگری به میان میآید که عبارت از ایادی امرالله است. ولیّ امرالله باید در ایّام حیات خود جانشین خود را، که قبلاً تأکید شده باید پسر ارشد او باشد، تعیین و منصوب نماید، امّا "اگر ولد بکر مظهر الْوَلَدُ سِرُ أبیه نباشد، یعنی از عنصر روحانی او نه، و شرفِ أعْراق با حُسن اخلاق مجتمع نیست، باید ]ولی امرالله[ غصن دیگر را انتخاب نماید." "غصن دیگر" به معنای یکی از افراد از نسل حضرت بهاءالله است. ایادی امرالله باید از میان خود نـُه نفر را انتخاب نمایند، و این هیأت نـُه نفره به رأی مخفی "باید غصن منتخَب را که ولیّ امرالله تعیین بعد از خود نماید، تصدیق نمایند."
ایادی امرالله جمیعاً، از میان رجال و نساء که از خصیصهء روحانی والایی برخوردارند، توسّط ولیّ امرالله منصوب میگردند. حضرت عبدالبهاء آنها را اینگونه توصیف میفرمایند، "وظیفهء ایادی امرالله نشر نفحاتالله و تربیت نفوس و تعلیم علوم و تحسین اخلاق عموم و تقدیس و تنزیه در جمیع شئون است. از اطوار و احوال و کردار و گفتار باید تقوای الهی ظاهر و آشکار باشد."
کلّ مجمع ایادی امرالله "در تحت ادارهء ولیّ امرالله است،" امّا هیأت کوچک نـُه نفرهای که از میان خود انتخاب میکنند باید "همیشه به خدمات مهمّهء ولیّ امرالله مشغول باشند." به این ترتیب ولایت امرالله هیأتی از ملازمین را که به حضرتش مساعدت نمایند خواهد داشت که از میان نخبگان روحانی نوع بشر انتخاب میشوند، و ولیّ امرالله در سراسر کرهء ارض نفوسی از لحاظ روحانی متعالی را تحت هدایت خود خواهد داشت و این نفوس را هر زمان که برای انتصاب آنها هدایت شود، بر خواهد گزید.
در الواح وصایا هیچ مطلبی وجود ندارد که بتوان استنباط نمود که ایادی امرالله دارای امتیازات سیاسی، اجتماعی یا اقتصادی خواهند بود. آنها مشاورین روحانی و مبلّغین هستند و باید، مانند سایر احبّاء، از بیتالعدل اعظم اطاعت نمایند. به این خصیصهء امر بهائی که فاقد حرفهء کشیشی و آخوندی است ادنی گزندی وارد نمیآید زیرا هدایت امور، ادارهء مشرقالاذکار، جلسات و برگزاری جشنهای و سالگردها، همچنان حقّ مقدّس و نقض نشدنی بیوت عدل در هر محلّ است.[۱۹]
مقصودی که جمیع این قوا برای آن بسیج میشوند این است "عالم وجود جنّت ابهی گردد و روی زمین بهشت برین شود و نزاع وجدال امم و ملل و شعوب و قبایل و دول از میان برخیزد؛ کلّ مَن علی الارض ملّت واحده و جنس واحد و وطن واحد گردد و اگر اختلافی حاصل شود محکمهء عمومی که شامل اعضاء از جمیع دوَل و ملل است فصل دعوی کند و حکم قاطع نماید."
در اینجا برای اوّلین بار و فقط برای یک مرتبه در الواح مبارکهء وصایا به این مؤسّسهء مهم اشاره میشود. محکمهء جهانی حَکَمیت، محکمهء کبری، که اعضاء خود را از جمیع ملل برخواهد گزید، همانطور که حضرت ولی امرالله مرقوم فرمودهاند، "تمام دعاوی حاصله بین عناصر مرکّبهء این نظام جهانی را داوری کند و حکم نهائی و لازمالاجرایش را صادر نماید."[۲۰]
در سراسر الواح مبارکهء وصایا، و در واقع در تمامی آثار حضرت عبدالبهاء، آرمان محبّت لانهایه، ائتلاف و الفت، مناسبات دوستانه و جهانشمولی، که خود هیکل مبارک مثَل اعلای آن بودند، دیده میشود. این واقعیت در هیچ جا به اندازهء این منشور قویم واضح و آشکار نیست؛ منشوری که در آن باید دسیسهها و نفرت ناقضین میثاق برملا میگردید، و با اخراج آنها از سلک احبّاء، سلامت هیکل جامعه حفظ میشد. هرچند تقبیح ناقضین میثاق از قلم مرکز عهد و پیمان قوی و شدید باشد، فقط دعا و بخشش برای ستمگران است که از قلم حضرت عبدالبهاء صادر میگردد. ناقضین میثاق به غضب و نقمت الهی سپرده میشوند، امّا برای همین نفوس، که اعداءِ در خور ملامت حضرت عبدالبهاء هستند، فقط این بیان از قلم مرکز عهد و پیمان عزّ صدور مییابد: "رَبِّ ارْحَمْهُمْ و احفَظْهُمْ مِنَ البلاء بهذَا الأثناء و اجعَلْ جمیعَ المحَن و الآلام لعبدک الواقع فی هذِهِ البئر الظّلْماء ... الهی الهی اُکِبُّ بوجهی علی تراب الذّلّ و الانکسار و أدعوک بکلِّ تضرّعٍ و ابتهال أنْ تغفِرَ لِکُلّ مَن آذانی و تَعْفوَ عن کلّ مَن أرادَنی بسوءٍ و أهانَنی و تُبَدّلَ سیّئاتِ کُلّ مَنْ ظَلَمَنی بالحسنات ..."
دعاهای ایشان برای احبّاء و امرالله در عین سادگی بسیار پر شور و اشتیاق است. برای حفظ آنها از نفس و هوی، برای صیانت آنها از ناقضین میثاق دعا میفرمایند. حال به نصیحت آنها میپردازند که، "ای احبّای الهی در این دور مقدّس نزاع و جدال ممنوع و هر متعدّی محروم. باید با جمیع طوائف و قبائل، چه آشنا و چه بیگانه، نهایت محبّت و راستی و درستی کرد و مهربانی از روی قلب نمود، بلکه رعایت و محبّت را به درجهای رساند که بیگانه خود را آشنا بیند و دشمن خود را دوست شمرد؛ یعنی ابداً تفاوت معامله گمان نکند. زیرا اطلاق امری است الهی و تقیید از خواصّ امکانی. لهذا باید فضائل و کمالات از حقیقت هر انسانی ظاهر شود و پرتوش شمول بر عموم یابد. مثلاً انوار آفتاب عالمتاب است و باران رحمت پروردگار مبذول بر عالمیان؛ نسیم جانبخش هر ذیروح را پرورش دهد و مائدهء الهی جمیع کائنات حیّ را نصیب شود. به همچنین عواطف و الطاف بندگان حق باید به نحو اطلاق شامل جمیع بشر گردد. در این مقام ابداً تقیید و تخصیص جائز نه.
"پس ای یاران مهربان با جمیع ملل و طوائف و ادیان به کمال راستی و درستی و وفاپرستی و مهربانی و خیرخواهی و دوستی معامله نمایید تا جهان هستی سرمست جام فیض بهائی گردد و نادانی و دشمنی و بغض و کین از روی زمین زائل شود؛ ظلمت بیگانگی از جمیع شعوب و قبائل به انوار یگانگی مبدّل گردد. اگر طوائف و ملل سائره جفا کنند شما وفا نمایید، ظلم کنند عدل بنمایید، اجتناب کنند اجتذاب کنید، دشمنی نمایند دوستی بفرمایید، زهر دهند شهد ببخشید، زخم بزنند مرهم بنهید. هذا صفةُ المخلصین و سِمَةُ الصّادقین."
بیان مبارکی که از الواح وصایا نقل شد به ما یادآور میشود که نظم جهانی حضرت بهاءالله صرفاً نظامی نیست که بتوان در جامعهای مرده پیاده کرد. قوّهء محرّکهء آن، حیات آن، نَفَس آن، عبارت از محبّت و خدمت خدا است؛ نظم اداری طرحی الهی است که ظهور و بروز سنجیدهء چنین قوهای روحانی به وسیلهء آن میتواند به نحو اکمل تجلّی یابد.
سپس، حضرت عبدالبهاء به بیتالعدل میپردازند و توضیح میدهند که مقصود ایشان بیتالعدل عمومی است "الّذی جَعَلهُ اللهُ مَصدَرَ کُلِّ خَیرٍ وَ مَصوناً مِن کُلّ خَطاءٍ." این به تأسیس آن توسّط نفس مبارک حضرت بهاءالله اشاره دارد و این که تحت همان حراست و عصمتی قرار دارد که ولیّ امرالله از آن بهرهمند است. این مؤسّسه باید "به انتخاب عموم تأسیس و تشکیل شود"؛ این هدایت بعداً به تفصیل بیان میشود که مقصود از آن این است که اعضاء بیوت عدل ملّی باید مجموعهء رأی دهندگانی را تشکیل دهند که به انتخاب اعضاء بیتالعدل اعظم مبادرت میکنند. حضرت عبدالبهاء صفاتی را که رأی دهندگان باید موقع انتخاب اعضاء این حکومت جهانی مدّ نظر داشته باشند بیان میکنند. "اعضاء باید مظاهر تقوای الهی و مطالع علم و دانایی و ثابت بر دین الهی و خیرخواه جمیع نوع انسانی باشند."
ارتباط نزدیک و دائمی و فسادناپذیر بین دو "رکن" نظم جهانی حضرت بهاءالله، مؤسّسات توأمان ولایت امرالله و بیتالعدل اعظم، در اینجا، موقعی که "در تحت حفظ و صیانت جمال ابهی و حراست و عصمت فائض از حضرت اعلی" قرار میگیرند، با وضوحی به مراتب بیش از قبل مکشوف میگردد. ولیّ امرالله، که وظیفهاش به عنوان مبیّن آیاتالله قبلاً تعیین و تصریح شده، به ریاست دائمی بیتالعدل اعظم منصوب میگردد. او باید بالذّات در مذاکرات بیتالعدل حضور یابد یا وکیلی تعیین نماید که بالنّیابه از او شرکت کند. اگر عضوی از اعضاء مرتکب خطایی شود "که در حق عموم ضرری حاصل شود، ولی امرالله صلاحیت اخراج او را دارد." نظر بدیهی این است که هدایت و الهامی که به این مؤسّسه میرسد، به اعضاء آن به این سبب که دارای حقّ عضویت هستند نمیرسد. فقط ولیّ امرالله از صیانت و عصمت فردی برخوردار است. امّا بیتالعدل دارای وظائف تعریفشدهء خود است که ولیّ امرالله به آن تعدّی نمینماید. "مؤسّس قوانین و احکامی ]است[ که در نصوص الهی موجود نه و جمیع مسائل مشکله در این مجلس حلّ گردد ... این بیت عدل مصدر تشریع است و حکومت قوّهء تنفیذ." بیتالعدل در جمیع مواردی که در کتاب ذکر نشده مشورت میکند، و با اکثریت آراء به وضع احکام و قوانین میپردازد. ولیّ امرالله فقط دارای یک رأی است و حق ردّ آراء اکثریت را ندارد.[۲۱] اگر بر این باور باشد که اقدامی که دربارهء آن بحث و مذاکره و مداقّه صورت گرفته با روح امر الهی مباینت دارد، با قطعیت تامّ تقاضای تجدید نظر مینماید، و تصوّر و تجسّم این حالت که بیتالعدل در مشورت با ولیّ امرالله طالب مبانی حقیقی روحانی هر موضوعی نباشد، مستحیل و محال است.
توجّه به این نکته ارزشمند است که دقیقاً چون هر دو مؤسّسه از حفظ و صیانت الهی برخوردارند، بنابراین ولیّ امرالله، به علّت عضویتش، در اقتدار و مرجعیتی که به بیتالعدل عنایت شده سهیم میگردد، گو این که به طور انفرادی قدرت تشریع ندارد.
این ارکان توأمان نظم جهانی حضرت بهاءالله، که با توافق و هماهنگی دقیق، امّا در حیطههای به وضوح تعریف شده ای فعّالیت میکنند، استمرار هدایت الهی را نه تنها در رابطه با تبیین کلام منزلهء الهیه، بلکه در ارتباط با کاربرد عملی اصول روحانی امر مبارک در امور عالم و نیز تشریع موارد غیر مذکوری را که حضرت بهاءالله "متعمّداً در کتاب اقدس نازل نفرموده"[۲۲] تضمین مینماید. بنابراین، مرجعیت و اقتداری که به بیتالعدل اعظم عنایت شده طبق کتاب عهدی حضرت بهاءالله و الواح وصایای حضرت عبدالبهاء است. تضمین، یا ولایت، از ولیّ امرالله به علّت تبیین کلمةالله توسّط او، حاصل میشود؛ کلمةالله بستری است که کلّ بنا و ساختار روی آن بنا میشود. قبلاً نشان دادیم که قوّه و ابتکار عمل در دست تودهء مؤمنان – یعنی مردم – قرار دارد که کانون و خاستگاه پیشرفت بشر را تشکیل میدهند.
این بند دربارهء بیتالعدل به بیانی خاتمه مییابد که تا اعماق آشفتگی و سردرگمی امور اداری امروزی رسوخ میکند، و با این همه دارای مُهر حکمت عمیق و سادگی و سلاست است. "تشریع باید مؤیّد تنفیذ گردد وتنفیذ باید ظهیر و مُعین تشریع شود تا از ارتباط و التیام این دو قوّت، بنیان عدل و انصاف متین و رزین گردد و اقالیم جنّةالنّعیم و بهشت برین شود."[۲۳]
هیأت تقنینیه تا حدّی از بیوت عدل ملّی و محلّی تشکیل شده، امّا مسلّماً قوّهء دائمی اجرایی نیز وجود خواهد داشت مانند آنچه که بعضی از کشورها هماکنون دارند و مانند مجمع اتّفاق ملل که از قبل در کمیتههایی دربارهء تغذیه، موادّ مخدّر و تجارت روسپی[۲۴] ، موازین دستمزد، تعلیم و تربیت، و دبیرخانهء شورا بازتاب یافته است.
وظیفه و تکلیف بیتالعدل اعظم روشن و مشخّص است. این هیأت باید در مورد "آنچه اختلاف واقع یا مسائل مبهمه و یا مسائل غیرمنصوصه مذاکره نمایند و هرچه تقرّر یابد همان مانند نصّ است." امّا علیرغم چنین مرجعیت و مُطاعیت الزامآوری که به آن عنایت شده، آنچه را که وضع نماید در همان سطح و مقام کلمةالله نیست. حضرت مولیالوری این تمایز را به وضوح قائل شده و تلویحاً به آن اشاره کردهاند. تصمیمات و احکامی را که بیتالعدل تدوین نماید خود بیتالعدل میتوان لغو و فسخ کند؛ در حالی که نصّ کتاب در طول دور بهائی همچنان در حدّ متعالی خود و غیر قابل نقض و تخطّیناپذیر باقی میماند.
عضویت بیتالعدل تغییر خواهد کرد، امّا خود این مؤسّسه مخلوق حضرت بهاءالله است. ولیّ امرالله، به دلیل عضویت دائمی، آن پیوستگی بینش و بیطرفی را که از ویژگیهای نیرومند پادشاهی است به آن میبخشد.
بیتالعدل ملّی، یا آنگونه که در الواح مبارکهء وصایا ذکر شده، بیتالعدل "خصوصی"، ابتکار خود حضرت عبدالبهاء در مؤسّسات نظم جهانی است. بیوت عدل عمومی و محلّی را حضرت بهاءالله ایجاد فرمودند،[۲۵] امّا هیأت واسط این دو هیأت ثانویه[۲۶] است. "در جمیع بلاد بیتعدل خصوصی تشکیل شود و آن بیوت عدل بیتعدل عمومی انتخاب نماید."
"حقوق" یا مبلغ معیّنی که حضرت بهاءالله معیّن و پرداختش را مقرّر فرمودند، "راجع به ولیّ امرالله است تا در نشر نفحاتالله و ارتفاع کلمةالله و اعمال خیریّه و منافع عمومیّه صرف گردد." مبلغ مورد نظر (که عملاً نوزده درصد از درآمد پس از کسر مخارج است) در اینجا ذکر نشده امّا حضرت مولیالوری به احبّاء میفرمایند که خداوند مستغنی از کائنات است و تعیین این مبلغ جهت تقدیم به صندوق نشانی از لطف بیپایان حضرت مقصود است، چه که "سبب ثبوت و رسوخ نفوس و برکت در جمیع شئون گردد."
دسیسههای محمّدعلی و همدستانش منشأ مداوم خطر برای حضرت عبدالبهاء بود و یک بار ایشان مجبور شدند بنویسند، "این نفس مظلوم ... با نفسی ملالی نداشته و ندارم و کدری در دل نگرفتم و کلمهای جز ذکر خیر نخواهم ولکن تکلیف شدید دارم وناچار و مجبورم که حفظ و صون و وقایهء امرالله نمایم. لهذا در نهایت تحسّر و اسَف وصیّت مینمایم امرالله را محافظه نمایید و شریعتالله را صیانت کنید و از اختلاف نهایت استیحاش بفرمایید. اساس عقاید اهل بهاء روحی لهم الفدا حضرت ربّ اعلی مظهر وحدانیّت و فردانیت الهیّه و مبشّر جمال قدم حضرت جمال ابهی روحی لأحبّائه الثّابتین فداء مظهر کلّیهء الهیّه و مطلع حقیقت مقدّسهء ربّانیّه و مادون کُلّ عبادٌ لَهُ و کُلّ بأمره یعملون."
جملهء پایانی ردّ صریح اتّهامی است که ناقضین وارد کردند و آن این که حضرت عبدالبهاء با قائل شدن همان مقام مظهریت برای خویش، طبق نصّ صریح کتاب عهدی حضرت بهاءالله که به وضوح تصریح فرمودند تا هزار سال کامل احدی در مقام مظهریت ظاهر نخواهد شد، ثابت کردهاند که از نصوص مبارکه عدول کردهاند و کذّاب مفتر[۲۷] هستند. (توجّه به روش دیرین آنها جالب است که از بعضی عبارات برای اهداف انحرافی خود استفاده میکردند و موضوع اصلی را به بوتهء نسیان انداخته، ندیده میگرفتند.) بعضی از پیروان خود حضرت مولیالوری، که در اثر عدم بلوغ و محبّت بیش از اندازه، با اصرار بر همان مقام حضرت مسیح و حضرت بهاءالله برای حضرت عبدالبهاء، ناخواسته به این اتّهام دامن میزدند؛ چون مقام این دو مظهر ظهور در اذهان آنها سخت مهجور و دور از ذهن بود، حتّی نمیتوانستند تصوّر نمایند که آنها بتوانند فراتر از مولای کامل خودشان، یعنی حضرت عبدالبهاء، باشند. این دیدگاهی قابل درک است. کودک پدر آسمانی را به شکل پدر خود میبیند و بسیاری بودهاند که تجلّی کامل در مرآت را نفس حقیقت محض تلقّی نمودند. با این که حضرت عبدالبهاء مکرّراً عکس این مطلب را بیان میفرمودند، دیدگاه فوق قابل درک است. گو این که هر قدر سعهء صدر به خرج دهیم، درک مطلب فوق قانع کننده نمیتواند باشد، زیرا خود خواهی است که شخصی به عقیدهء خود تا بدان حدّ پایبند باشد که بیانات مرکز میثاق را پردهای جهت پوشاندن حقیقت مطلب تلقّی کند که برای حفظ آن از دیدگان نفوس نالایقه به کار رفته است. وقتی این طرز تفکّر وجود داشته باشد، به نوعی بر ادّعاهای ناقضین صحّه گذاشته میشد؛ چه که آنها مجدّانه در تلاش بودند از عقاید معدودی از احبّای مخلص، که حضرت عبدالبهاء را در مقام حضرت مسیح ملاحظه میکردند، به هر نحوی بود سوء استفاده نمایند.
به این ترتیب امر الهی به بیان حضرت ولیّ امرالله همانقدر که از نفرت اعداء متضرّر میگردد از "بیحکمتی دوستانش"[۲۸] نیز لطمه میبیند و چه بسا که شِقّ دوم ضررش بیش از اوّلی باشد.
الواح مبارکهء وصایا با بیان مجدّد مضمون اصلی آن، یعنی ولایت حضرت شوقی افندی، خاتمه مییابد، "ای یاران باوفای عبدالبهاء باید فرع دو شجرهء مبارکه و ثمرهء دو سدرهء رحمانیّه شوقی افندی را نهایت مواظبت نمایید که غبار کُدر و حزنی بر خاطر نورانیش ننشیند و روز به روز فرح و سرور روحانیتش زیاده گردد تا شجرهء بارور شود. زیرا اوست ولیّ امرالله بعد از عبدالبهاء و جمیع افنان و ایادی و احبّای الهی باید اطاعت او نمایند و توجّه به او کنند. مَن عَصا أمرَه فَقَدْ عَصَا الله و مَن أعْرَضَ عنه أعْرَضَ عنِ الله و مَن أنْکَرَهُ فَقَد أنْکَرَ الحقّ. این کلمات را مبادا کسی تأویل نماید و مانند بعد از صعود (حضرت بهاءالله) هر ناقض ناکثی بهانهای کند و عَلَم مخالفت برافرازد و خودرأئی کند و باب اجتهاد باز نماید؛ نفسی را حقّ رأیی و اعتقاد مخصوصی نه؛ باید کلّ اقتباس از مرکز امر و بیتعدل نمایند و ماعَداهُما کُلُ مخالفٍ فی ضلالٍ مُبین. و علَیْکُمُ البهاءُ الأبهی."
جملهء "نفسی را حق رأیی و اعتقاد مخصوصی نه" را نمیتوان از این متن برداشت و دربارهء هر چیز دیگری به کار برد. این عبارت فقط در خصوص وصایت و جانشینی تحت میثاق و مرجعیّتِ موهوب در آن به کار میرود. مسلّماً چنین عبارتی در هر زمینهء دیگری در تناقض مستقیم با اصل مشورت بهائی خواهد بود؛ چه که مشورت بهائی مستلزم آن است که هر فردی دیدگاههای خود را با ملایمت بیان نماید و تصدیق کند که "بارقهء حقیقت، شعاع ساطع از تصادم افکار است."[۲۹] تجربیات اسفبار حضرت عبدالبهاء به وضوح ثابت کرده بود که ظلمت طبیعت بشری همواره مراقب و مترصّد است از خلأیی ناگهانی، منبعث از نقل مکان شخصیتی چون حضرت اعلی و حضرت بهاءالله و مشهود نبودن آنها در مقابل دیدگان نفوس فانی، سوء استفاده نماید و تنها هدف طلعت میثاق "حفظ و صون و وقایهء امرالله" بود. تاریخ ثابت میکند که هیکل اطهر چنین کردند، و عهد و میثاق، که طائف حول ایشان بود، نقض نشد. حصن متین، که اگر خائنین به حساب آورده شوند توسّط تعداد زیادی، و اگر ثابتان بر عهد و میثاق به شماره در آیند توسّط تعداد معدودی نقض گردید، همچنان "محفوظ و مصون" ماند و اثربخشیاش به عنوان ملجأ و پناه جمیع نوع بشر ابداً آسیب ندید و تضعیف نشد. بلکه در اثر طرد عناصر ناسازگار، امّا به قیمت مصائب و بلایای بنیانگذاران امر مبارک، که تنها نفوس مقدّسهای بودند که میتوانستند تحمّل نمایند، از قوّت و قدرت بیشتر برخوردار گردید.
از جمله حیرتبخشترین واقعیات تاریخ عکسالعمل نفرتانگیز نوع بشر نسبت به مظاهر ظهور الهی در زمان ظهور آنها است. جمعیت عوامی که فریاد میزنند، "به صلیبش بکشید"؛ خلقاللهی که بر بامهای خانههای تبریز اجتماعی میکنند تا نظارهگر اعدامش باشند؛ زوزهها و فریادهایی که خون میطلبند و فلک کردن هیکل اطهر به سختی آنها را ارضاء میکند؛ اراذل و اوباشی که سنگ برمیدارند تا بر سلطانی که در زیر زنجیر قرار دارد پرتاب نمایند؛ این صفات در هر ظهوری بروز میکند، و باید چنین باشد تا فیروزی بر مرگ دیگربار توسّط آن "کینونت ساذج"[۳۰] ، یعنی مظهر ظهور الهی، حاصل گردد. یقیناً ظروف ظلمت[۳۱] میشکنند تا نور بتواند وارد شود. "ای پدر اینها را بیامرز زیرا که نمیدانند چه میکنند."[۳۲]
امّا ممکن است این سؤال برای ما مطرح باشد که در هر دوری برای "یهودا اسخریوطی" چه اتّفاقی میافتد. جرم او با جرم جمعیت عوام هراسان و غافل و محروم از بصیرت تفاوت دارد. زیرا آنها که علیه روحالقدس مرتکب گناه میشوند، یعنی حقیقت را نمیشناسند و نورش را دریافت نمیکنند و سپس با قوّت و قدرتی که همان روح به آنها داده علیه او قیام میکنند، در انجیل ذکر شده که گناهشان غیر قابل بخشش است.[۳۳] در نظر بهائیان، ابدیت به معنای مدّت زمان یک دور الهی است که در انتهای آن "آسمانی جدید و زمینی جدید"[۳۴] وجود خواهد داشت و "همه چیز تازه"[۳۵] میشود. شاید به این موجود شکنجه دیده، آگاه از وجود خداوند و عارف به مقام او امّا رانده شده از "آسمان"، در یوم داوری، که صاحب عصر و زمان به تطهیر همه چیز میپردازد، فرصتی دیگر داده شود.[۳۶]
×××××××××××
هر چه الواح وصایا بیشتر خوانده شود، کیفیت و ویژگی هنرمندانه و زیبائیشناختی آن بیشتر در خواننده اثر میگذارد و او را مسرّت میبخشد. ساخت، شکل، طرح و یکپاچگی آن، تماماً، به صدای رسا اعلام میکند که این لوح اثر ذهنی خلاّق، و در حدّی فوقالعاده عالی متعادل و نظام یافته است – یعنی ذهنی که بین شکلهای عینی و ارزشهای ذهنی تعادل ایجاد میکند. اگرچه این اثر در شرایطی دشوار و تحت فشار نوشته شده امّا هرگز آن کیفیت اسرارآمیزی را که میتواند اثری هنری، اعم از نقّاشی یا موسیقی، را به عالم هنری ارتقاء دهد، از دست نمیدهد.
مختصر آن که طرح اصلی عبارت از ملکوت الهی بر وجه ارض است؛ مضمون، که بلافاصله بعد از مقدّمه بیان شده، عبارت از صیانت و هدایت الهی است؛ مضمونی که دو عبارت دارد، ولایت امر و بیتالعدل اعظم؛ مضمونی که در هر بخش این اثر تکرار میشود و در تعبیرات متعدّد (اصول عملی و مؤسّسات فرعی) محسوس و ملموس است، و در متن اصلی اثر توسعه و بسط یافته است؛ جملهء نهائی این سند نیز بدان اختصاص یافته است. ارزش و تضادّ عظیم با مخالفت ناقضین فراهم آمده است؛ سایهای آنچنان تیره و غلیظی که "هادمة للبنیان" است و نفس بنای امرالله را تهدید به تخریب مینماید. برتر از همه جلال و عظمت حضرت بهاءالله است. در سراسر این اثر، در تکرار مضامین کلّی و جزئی، در امتحانات و ابتلائات طلعات مقدّسه، در محبّت غالب و فراگیری که بر دوست و دشمن یکسان نثار میگردد، روح هماهنگی و نمایشی عظیم، یوم و لیل عالم وجود، دم میزند که، ما افراد بشر، با ایجاد اَشکال در چوب و سنگ، نقاشی و موسیقی، زبان یا نظم اجتماعی، سخت تلاش میکنیم همیشه و به طور پایدار محفوظ و مصون نگه داریم.
کلام پایانی
صعود ناگهانی و غیرمترقبّهء حضرت ولی امرالله در نوامبر ۱۹۵۷ لطمهای خردکننده بر جامعهء جهانی بهائیان وارد آورد. لطمهء وارده که با نگرانی و دلهره همراه بود، در نفس شالوده و اساس ایمان افراد نفوذ کرد، زیرا حضرت شوقی افندی هیچ اولادی از خود به جای نگذاشته بودند واحدی نمیدانست ویژگی متعالی و بیمثیل نظم جهانی حضرت بهاءالله – یعنی استمرار هدایت الهیّه که امر الهی مدّت نود و چهار سال بلاوقفه از آن برخوردار بود – چگونه باید حفظ شود.
مضمون الواح مبارکهء وصایا، یعنی "صیانت و هدایت الهیّه؛ مضمونی با دو عبارت، ولایت امرالله و بیتالعدل اعظم ..." حصن متین اطمینان در دل و جان هر فرد بهائی شده بود. امّا ولیّ امرالله رفته و جانشینی از خود به جای نگذاشته بود؛ بیتالعدل اعظم هنوز تشکیل نشده بود. اعتبار میثاق حضرت بهاءالله به ورطهء امتحان و آزمون افتاده بود.
حال، زمان تفرقه، تردیدها و اضمحلال، اگر چنین چیزی وجود میداشت، فرا رسیده بود. امّا آنچه که رخ داد درست نقطهء عکس چنین وضعیتی بود؛ تحکیم، تجدید قوّت، پیگیری وظائف تعیین شده توسّط حضرت ولی امرالله با عزمی جزمتر و آگاهی بیشتر نسبت به افتخار و امتیاز بهائی بودن. عشق به حضرت ولی امرالله منشأ خلوص بیشتر و خدمت ایثارگرانه شد و احبّای عالم بر وحدت و اتّحادی در میان خود واقف شدند که قبلاً از آن مطّلع نبودند. فعّالیت اسرارآمیز میثاق، اِعمال نفوذ و تأثیر صیانتیِ مساعد و حیاتبخشش در جریان دههء بعد از صعود حضرت ولی امرالله به منصّهء ظهور رسید و فعّالیت آن موضوع فعلی ما است.
لزومی ندارد به احساس دردناک و طاقتفرسای مصیبت آن ایّام بپردازیم. امّا اشارهای به رابطهء بین بهائیان و ولیّ امرشان ضرورت دارد والاّ عناصر بحران و تحوّلاتی که از آن نشأت گرفت قابل درک نخواهد بود.
زمانی که حضرت شوقی افندی در سال ۱۹۲۱ بر مسند ولایت جلوس فرمودند جوانی بیست و چهارساله و دانشجوی سال دوم در کالج بالیول آکسفورد بودند. ایشان به سرعت مقام خویش را در مسندی که حضرت عبدالبهاء برای ایشان تعریف کرده بودند تثبیت فرمودند و در طول سالها با عزمی جزم و با مهر و علاقهء پایانناپذیر به مصالح امرالله، افقهای روشن امر الهی را برای احبّاء مکشوف ساختند، درک و استنباط نارسا و نابالغانهء آنها از عظمت متعالی ظهور حضرت بهاءالله را به نحوی سنجیده و محبّتآمیز پرورش داده اعتلاء بخشیدند؛ هیکل مبارک به این وسیله و با آثار صادره از قلم خود، با تلاش مداوم به بسیج و هدایت موفّقیتآمیز استعدادهای مکنون احبّاء برای خدمت به امرالله و با هر اقدام دیگری در ایّام حیات خویش به "ولیّ محبوب امرالله" و "آیةالله" بر وجه ارض تبدیل شدند و مانند سَلَف برجسته و درخشان خود که پروفسور براون "... منبع تقدیس و عشقی که پادشاهان عالم غبطه ورزند و امپراطورهای امم حسرت برند"[۳۷] توصیف کرده بود، مورد احترام و تصدیق همگان قرار گرفتند.
عشق به حضرت ولی امرالله، ایمان به حضرت بهاءالله و ادارهء امور توسّط حارسان امرالله از عوامل اوّلیهء در پیشبرد جامعهء بهائی در دوران فَترت بین انسداد یک منبع هدایت الهیه و افتتاح منبع دیگر بود. قوای نیرومند سازنده منبعث از این سه عامل، تحت صیانت فراگیر عهد و میثاق، به تقویت امر نوزاد الهی، رفع لطمهء اوّلیه و نهایتاً اعادهء جریان موعود و اعتبار و وثوق غیر قابل انکار هدایت الهیّه، اعلی خصیصهء متمایز آن، موفّق گردیدند.
قبلاً اشارهای به انتصاب اوّلین گروه حضرات ایادی امرالله در سال ۱۹۵۱ شد. در طیّ چند سال بعد، حضرت ولیّ امرالله تعداد حضرات ایادی را به نوزده نفر افزایش دادند و این تعداد را در همین سطح حفظ کردند تا آن که کمتر از دو سال قبل از صعود هیکل اطهر، در توقیعی عمومی خطاب به عالم بهائی، تعداد صاحبمنصبان عالیرتبهء امر مبارک را به بیست و هفت رساندند. در همان مکتوب حضرات ایادی امرالله را به "حارسان مدنیت جنینی جهانی حضرت بهاءالله" ملقّب فرمودند.[۳۸]
در سال ۱۹۵۳ حضرت ولیّ امرالله اوّلین نقشهء تبلیغی جهانی تاریخ بهائی را افتتاح فرمودند. این نقشه که به نقشهء دهساله، یا جهاد کبیر دهساله، معروف است برای استقرار رایت امر مبارک در جمیع نقاط کرهء ارض و افزایش تعداد محافل روحانی ملّی – ارکان و اساطین بیتالعدل اعظم – از دوازده به بیش از پنجاه محفل تدوین گردید. هر جامعهای در عالم بهائی مأموریت یافت تا سهم خود را در این اقدام عمومی ایفا نماید و زمانی که مصیبت صعود هیکل اطهر وارد شد، جمیع آنها به طور فعّال به اجرای نقشه مألوف بودند.
اعلام صعود هیکل مبارک حضرت ولی امرالله توسّط حرم مبارک، حضرت ایادی امرالله، امةالبهاء روحیه خانم صورت گرفت. بلافاصله بعد از تشییع رمس اطهر، که در لندن صورت گرفت و صفی از متجاوز از شصت اتومبیل از کنزینگتون تا گورستان شمالی لندن، واقع در ساوتگیت، و خیل عظیمی از احبّاء در آن محلّ اجتماع نمودند، روحیّه خانم از کلّیه احبّاء در سراسر عالم دعوت کردند که حول ایادی امرالله متّحد شوند، برای آنها دعا کنند، به آنها توجّه نمایند و منتنظر هدایت آنها شوند. در طیّ چند روز بعد از مراسم تشییع رمس اطهر، "حارسان امرالله"، در قصر حضرت بهاءالله در بهجی، در محدودهء روضهء مبارکه، که مقدّسترین نقطه در سراسر کرهء ارض برای بهائیان است، اوّلین جلسهء سرّی خود را تشکیل دادند.
اعلامیهای که همه مشتاقانه منتظرش بودند و از آن جلسه صادر شد در زمرهء اسناد تاریخ امر مبارک محسوب است. حضرات ایادی امرالله با تشخیص ماهیت بحران، مسئولیتهای خویش و تکلیفی متعالی که برای صیانت و حفظ وحدت امرالله به عهده داشتند، توجّه عموم را به دستاوردهای قویم و عظیم حضرت ولی امرالله در تأسیس و تثبیت مستحکم امر الهی در سراسر عالم، و بدان وسیله نهادن شالوده برای برپا کردن بیتالعدل اعظم، در ایجاد مؤسّسهای[۳۹] که مقدّر بود طلیعهء معهد اعلی باشد و، با برنامهریزی اهداف جهاد کبیر دهساله، که راهنمای پیشرفت امر مبارک تا سال ۱۹۶۳ بود، جلب نمودند. آنها تصدیق نمودند که حضرت ولی امرالله هیچ وصیتنامهای از خود به جای نگذاشته و هیچ وارث را منصوب نفرمودهاند.
حضرات ایادی امرالله با توجّه به وظیفهء حراست و صیانتی که به عهده داشتند، ادارهء امور امر نوزاد الهی را تا آن زمانی به عهده گرفتند که بتوان مؤسّسهای را که هدایت موعود از طریق آن میتوانست دیگربار جریان یابد، انتخاب و تشکیل شود. آنها اعلام کردند که نقشهء حضرت ولیّ امرالله بدون ادنی انحراف یا عدول از آن ادامه خواهد یافت و آنها (یعنی حضرات ایادی امرالله) تاریخ انتخابات بیتالعدل اعظم را، منطبق با آنچه که حضرت عبدالبهاء در الواح مبارکهء وصایا تصریح و تعریف فرمودهاند، تعیین و اعلام خواهند کرد. آنها در بیانیهء مورّخ ۲۵ نوامبر ۱۹۵۷ خود اعلام کردند، "همین که آن هیأت منصوص الهی به وجود آمد، کلّیّهء اوضاع و احوال امریّه مجدّداً تحت مطالعه و تدقیق قرار خواهد گرفت و با مشورت ایادی امرالله تدابیر لازمه جهت اقدامات آتیه اتّخاذ خواهد گردید."[۴۰]
هدف حضرات ایادی واضح، شریف و متعالی و برای آحاد احبّاء بلافاصله قانع کننده بود. کلّیه محافل روحانی ملّی که آن زمان وجود داشتند با پیامهای تلگرافی و کتبی به حضرات ایادی امرالله آنها را در مقام مرجعیت حقیقی و ریاست امرالله در آن زمان به رسمیت شناختند و از طرف خود و جوامع حوزهء مسئولیت خود با آنها بیعت نمودند و وفاداری تامّ و اطاعت تمام و کمال خود را اعلام کردند. وحدت امرالله آشکارا محفوظ بود.
تا آنجا که مقدور بود در تبعیت از مقصود و نیّتی که حضرت عبدالبهاء در الواح مبارکهء وصایا بیان فرموده بودند، حضرات ایادی از میان خودشان (که بیست و هفت نفر بودند) یک هیأت نـُه نفره را به عنوان "ایادی امرالله مقیم ارض اقدس" انتخاب کردند تا به عنوان مرکز اصلی هدایت امرالله عمل کنند. مرجعیّت و اقتدار این نـُه نفر، که به عنوان حُرّاس شهرت یافتند، از کلّ حضرات ایادی امرالله نشأت میگرفت. حضرت بهاءالله بنفسه المُهَیمِنَةِ عَلَی العالمین، در بسیاری از آثار مبارکه، این مرجعیت را به آنها اِعطا فرموده بودند که در الواح مبارکهء وصایا مورد تأیید و تصدیق حضرت عبدالبهاء قرار گرفته بود و هر یک از آنها توسّط حضرت ولی امرالله منصوب و از قلم آن حضرت به "حارسان مدنیت جهانی جنینی حضرت بهاءالله" تسمیه شده بودند.
در جمیع اعصار تاریخ، عهد و میثاق الهی که توسّط نفس مبارک پیامبر آن عصر اعلام شد هدف حملهء کسانی واقع شده که مایل بودند آن را نابود کنند. در این دور مقدّس، مظهر ظهور الهی بنفسه المقدّس و متعاقباً حضرت عبدالبهاء و حضرت ولیّ امرالله مجبور شدند با تلاشهایی که جهت نقض میثاق و از بین بردن وحدت امرالله صورت میگرفت مقابله و مبارزه نمایند. در دوران فـَترت بین صعود حضرت ولی امرالله و تشکیل بیتالعدل اعظم، حضرات ایادی امرالله ملزم شدند با تلاش دیگری مقابله نمایند. میسن ریمی، یکی از ایادیان امرالله، که توسّط حضرت ولی امرالله به ریاست شورای بینالمللی بهائی منصوب شده و یکی از امضاء کنندگان اوّلین بیانیهء حضرات ایادی و بیانیههای دیگر بعد از صعود حضرت ولی امرالله بود، خود را دومین ولیّ امر موروثی امرالله اعلام کرد. او این ادّعای خارقالعاده را بر این مبنی مطرح نمود که به ریاست شورای بینالمللی بهائی منصوب شده و بنابراین ریاست بیتالعدل اعظم از آن او بود. در نظر بهائیان، ادّعا ریمی نه تنها جدّی تلقّی نشد، بلکه حتّی مضحک و خندهآور و اختلال و نابهنجاری مردی سالمند محسوب میگردید. امّا، معدودی از بهائیان از او پیروی کردند و در گمنامی اسفباری به تدریج کمرنگ شده مضمحل شدند.[۴۱] این نقض میثاق به اندازهء تلاشهای پیشین وخیم و جدّی نبود، گو این که سبب اندوه عظیم حضرات ایادی امرالله شد، چه که مجبور شدند یکی از اعضاء خود را از جامعهء امرالله اخراج نمایند.
ایادی مقیم ارض اقدس، که مرجعیت خود را بر نصوص مکتوب مبتنی ساخته بودند و نمایندگان منتخَب کلّیه جوامع بهائی در سراسر عالم از آنها حمایت میکردند، توسّط حکومت اسرائیل به عنوان ریاست امرالله و جانشین حضرت شوقی افندی ربّانی به رسمیت شناخته شدند و توانستند مالکیت کلّیۀ املاک بهائی و داراییهای جامعه در اسرائیل را که به نام حضرت شوقی افندی بود، در اختیار بگیرند. تمامیّت و استحکام حقوقی و قانونی امر مبارک در مرکز جهانی حفظ شد، و ایادی امرالله مقیم ارض اقدس توانستند از مرکز مزبور به عنوان ریاست دیانتی مستقل و به رسمیت شناخته شده فعّالیت نمایند.
داخل جامعهء بهائی رهبری روحانی ایادی امرالله مقیم ارض اقدس مورد استقبال واقع گشت و با امتنان و شکرانه به رسمیت شناخته شد و اوّلین مرحمی بود که بر جراحت وخیم این هیأت قرار گرفت. اکنون پدیدهای روی داد که در تمامی تاریخ نوع بشر شگفتانگیز و بیمثیل بود و عظمت قدرت میثاق حضرت بهاءالله برای حفظ امر مبارکش را با وضوحی به مراتب بیش از قبل به منصّهء ظهور رساند و رجال و نسائی را به خدمت امر مبارکش برانگیخت که حتّی با اِعمال قدرت مطلقه به فساد کشیده نشدند. حضرات ایادی امرالله، حارسان مدنیت جهانی جنینی حضرت بهاءالله، با تحسین و تمجیدی که کلّ جامعهء جهانی بهائی ابراز نمود، ادارهء امور امر مبارک را به مرجعیّتِ عُظمی تسلیم نمودند. جز این، آنها از احترام و محبّت بهائیان، که آنها را نفوس منصوب شده توسّط ولیّ محبوب امرشان میدانستند، برخوردار بودند. این نکته باید ثبت تاریخ شود که این شیوخ امر مبارک، که چنین قدرتی به آنها اعطا شده و از چنان محبّتی برخوردار بودند، ابداً به فکر خویش، اعتبار و شهرت، نظرات و عقاید، راحتی و اهمّیت خود نبودند. همه چیز تحتالشّعاع مراقبت از امر الهی و پیروی صادقانه از نقشهء حضرت ولی امرالله قرار داشت. این مظفّریت و پیروزی عشق بود. حضرت ولی امرالله مسیری را برای امرالله تعیین کرده بودند تا آن را در رضوان ۱۹۶۳ به مقصدی معلوم برسانند. در نیمه ره این سفر، ناخدای کشتی، صحنه را ترک گفت و سفینهء الهی موقّتاً بدون رهبر باقی ماند. ایادی امرالله سکّان را در اختیار گرفتند و با عزمی جزم نسبت به تنها مقصودی که داشتند، یعنی پیروی از مسیر تعیین شده توسّط حضرت ولیّ امرالله، سفینه را سالم به ساحل نجات که انتخاب بیتالعدل اعظم بود رساندند.
وضعیت مشخّص بود: نقشهء حضرت ولیّ امرالله باید تحت هدایت مرکزی افراد منصوب شده توسّط آن حضرت اتمام و اکمال گردد و وقتی وظیفه انجام شود، یا امارات فتح و ظفر مشهود گردد، توجّه باید به انتخاب بیتالعدل اعظم معطوف شود.
بهائیان با ارادهء محکم به فعّالیت پرداختند. با وحدت تفکّر و اتّحادی که قبلاً سابقه نداشت، قیام کردند تا منویات ولیّ محبوب و فقید خود را، که حضرتش سخت مشتاق بود نتایجش را شخصاً مشاهده فرماید، تحقّق بخشند. گاه به تنهایی و گاه با خانوادهها و منسوبین، عازم بلاد عظیمه و شهرهای کوچک، دهات و قصبات داخلی اوطان و ممالک بیگانه، اقصی نقاط دنیا که سکونت در آن سخت دشوار مینمود، جزایر، جنگلها و صحاری شدند تا رایت امر حضرت بهاءالله را به اهتزاز آورند و بعضی از تعهّدات تحقّق نیافتهء نقشهء حضرت ولیّ امرالله را سرانجامی نیکو بخشند و گوشهای از میادین خارج از جامعه را برای همیشه به وطن بهائی ملحق سازند. در اکثر این نقاط محلّ استقرار مهاجرین تدریجاً جوامعی از احبّای محلّی به وجود آمد که بعدها محافل روحانی محلّی خود را انتخاب کردند و سپس با سایر جوامع محلّی در انتخاب محفل روحانی ملّی مشارکت جستند و به ایجاد یکی از ارکان بیتالعدل اعظم توفیق یافتند. به این ترتیب، فیالمثل، در بدایت جهاد کبیر اکبر روحانی در سال ۱۹۵۳، فقط دو محفل روحانی ملّی در امریکای لاتین وجود داشت. در پایان جهاد مزبور، در آوریل ۱۹۶۳، بیست و دو محفل ملّی در منطقهء مزبور تشکیل شده بود که اعضاء آن در زمرهء انتخاب کنندگان اعضاء بیتالعدل اعظم بودند.
شواهدی وجود دارد که نشان دهد حضرت ولی امرالله همیشه انتخاب بیتالعدل اعظم را مدّ نظر داشتند. ایشان در طول دوران قیادت خود به این مورد اشاره داشتند؛ دربارهء مشارکت خودشان در مذاکرات آن مطالبی مرقوم داشتند؛ و در مکتوبی به تاریخ ۲۵ فوریه ۱۹۵۱ خطاب به محفل روحانی ملّی جزایر بریتانیا، پایان جهاد کبیر دهساله را زمانی احتمالی برای تشکیل آن بیان فرمودند.[۴۲] در ژانویه ۱۹۵۱ هیکل مبارک اوّلین قدم به سوی تأسیس آن را اعلام فرمودند که عبارت از تشکیل شورای بینالمللی بهائی بود که، مرقوم فرمودند، مقدّر است تا تکامل یافته، با عبور از مراحل هیأتی انتصابی، محکمهای بهائی (برای پرداختن به موضوعات دارای ماهیت شخصی در ارض اقدس) و هیأتی انتخابی، نهایتاً به صورت بیتالعدل عمومی شکوفا گردد؛ یعنی مؤسّسهء عالیهای که در مورد آن فرمودند، "آخرین مأمن این مدنیت متزعزع کنونی است."[۴۳] هیکل مبارک هشت – بعداً نـُه – عضو شورا را منصوب فرمودند. پنج تن از حضرات ایادی امرالله در زمرهء آنها بودند؛ یکی از آنها رابط بین حضرت ولی امرالله و شورا، یکی رئیس، دیگری نایبرئیس، یکی منشی و یکی عضو سیّار بودند.[۴۴] ایادی امرالله در سال ۱۹۶۱ برای انتخاب اعضاء این هیأت دعوت کردند و اعضاء آن را به نـُه نفر از کلّ بهائیان بزرگسال جهان، به استثنای خود ایادی امرالله، محدود نمودند. (بعدها به عالم بهائی اعلام میکردند که ترجیح میدهند به عضویت بیتالعدل اعظم انتخاب نشوند.) به این ترتیب شورای بینالمللی بهائی "به مرحلهء نهائی خود قبل از انتخاب بیتعدل اعظم"[۴۵] رسید؛ این شورا یک دورهء دو ساله را تحت هدایت ایادی امرالله مقیم ارض اقدس خدمت کرد و سپس با انتخاب بیتالعدل اعظم در سال ۱۹۶۳ به موجودیت خود خاتمه داد. ایادی امرالله در پیامی که از جلسهء سال ۱۹۵۹ خود ارسال داشتند به احبّاء اطمینان دادند "که برای تأسیس یک محکمهء بهائی در ارض اقدس قبل از تاریخ تعیین شده برای این انتخاب از هیچگونه کوششی فروگذار نخواهد شد. ولکن باید توجّه داشته باشیم که حضرت ولی امرالله خود صریحاً اشاره فرمودهاند که این هدف ممکن است به علّت تمایل شدیدی که در جهت مدنی شدن امور شرعی در این قسمت از دنیا وجود دارد تحقّق نیابد."[۴۶] در واقع، همانطور که حضرت ولی امرالله پیشبینی فرموده بودند، تأسیس چنین محکمهای، اگر غیرممکن نبود، غیرعاقلانه محسوب میشد.
بنابراین، منطبق با مقصود و نیتی که حضرت ولی امرالله به وضوح ابراز فرموده بودند، و کاملاً در حیطهء اختیارات حارسان امرالله قرار داشت، مقدّمات انتخابات مؤسّسهء عالیهء تقنینیهء نظم جهانی حضرت بهاءالله، "مصدر کلّ خیر و مصوناً مِن کلّ خطاء" فراهم آورده شد.[۴۷]
موفّقیت درخشان ایادی امرالله اهمّیتی تاریخی دارد. برگزاری جشن رضوان در سال ۱۹۶۳ با چنان شعف و شادمانی، با چنان رویدادهای خطیر و سرنوشتساز، با چنان احساسی از مواهب الهیّه همراه بود که یادآورد اوّلین رضوانی شد که سلطان سلاطین بنفسه المقدّس، ایّامی قلیل قبل از آغاز دومین سرگونی، علناً ظهور خویش را اعلام فرمود. در مرکز جهانی امر مبارک، اعضاء پنجاه و شش محفل روحانی ملّی، در بیت حضرت عبدالبهاء اجتماع کردند و در کمال متانت و ابتهال آراء خود را برای انتخاب اعضاء بیتالعدل اعظم به صندوق ریختند. در آلبرت هال لندن هفت هزار تن از بهائیان از جمیع نقاط دنیا، برخی با جامههای رنگارنگ محلّی، اجتماع نمودند تا صدمین سالگرد اظهار امر علنی حضرت بهاءالله را برگزار نمایند و انتصارات جهاد کبیر اکبر روحانی دهساله را جشن بگیرند. نـُه عضو بیتالعدل اعظم به احبّای مجتمع در کنگرهء مزبور معرفی شدند.
بیتالعدل اعظم، وقتی که انتخاب شدند، بلافاصله مقرّ خود را در حیفا، در بنایی مقابل بیت حضرت عبدالبهاء و حضرت ولیّ امرالله، قرار دادند. بیتالعدل اعظم تدریجاً کارکنان خود را مجتمع ساختند و با جلسات مکرّری که با حضرات ایادی امرالله مقیم ارض اقدس برگزار نمودند، انتقال هدایت امور اداری، صندوق بینالمللی بهائی، و املاک امری عملی گردید. ایادی امرالله قبلاً رؤوس نقشهء تبلیغی جدیدی را فراهم آورده بودند و این نقشه، بعد از کار تفصیلی بسیار و ملاحظات فراوان، به نقشهء نهسالهای تبدیل شد که در رضوان ۱۹۶۴ افتتاح گردید. هدف آن توسعهء گستردهء امر مبارک در جمیع نقاط عالم بود؛ از جمله اهداف خاصّ و صریح آن افزایش تعداد پنجاه و شش محفل روحانی ملّی، که اعضاء آنها اوّلین بیتالعدل اعظم را در ۱۹۶۳ انتخاب کردند، به صد و هشت محفل ملّی تا ۱۹۷۳، صدمین سالگرد نزول کتاب اقدس، بود.[۴۸] علاوه بر رشد کمّی، نقشهء نـُهساله برای انسجام و استحکام جامعهء بهائی پراکنده در سراسر عالم بود تا بتواند به سرعت به یک جامعهء واحد متشکّل و متّحد تبدیل شده از آن پس به این صورت توسعه یابد و پیشرفت کند. "مشارکت جمیع افراد احبّاء در خدمات و حیات بهائی"[۴۹] ، که هدف آن مشارکت دادن جمیع آحاد بهائیان در فعّالیتهای مهمّی از قبیل نماز و ادعیهء یومیه، حضور در ضیافت نوزده روزه، تبلیغ امرالله، تقدیم تبرّعات، اطاعت از احکام ازدواج، اجرای حکم سالانهء صوم و رعایت ایّام تسعهء محرّمه که اشتغال به کار در آنها حرام شده، یکی از اهداف نقشه بود. علاوه بر ۲۱۹ طرح که مستلزم همکاری دو محفل روحانی ملّی یا بیشتر بود نیز در نقشه پیشبینی شده بود.[۵۰] در پی این نقشه، نقشهای پنجساله اعلام گردید که از ۱۹۷۴ تا ۱۹۷۹ ادامه داشت، و در حال حاضر قوّت و حرارت جامعهء جهانی بهائی به سوی حصول اهداف نقشهء هفتساله سوق پیدا میکند که در سال ۱۹۸۳ خاتمه خواهد یافت.
امّا در سال ۱۹۶۳، سؤال حیاتی و حادّ برای بهائیان موضوع ولایت بود. مسلّماً حدسیات شخصی، تفکّر آرزومندانه و معدودی اظهارات غیرمعتبر و غیرمسئولانه وجود داشت. امّا به طور کلّی احبّاء در همه جا صبر و خویشتنداری پیشه کرده بودند و به انتظار زمان نشسته تا بیتالعدل اعظم با هدایت الهیّه به حلّ این موضوع بپردازد.
در طیّ ماه اکتبر بعد از انتخابات، بیتالعدل اعظم در چندین جلسهء مشترک با ایادی امرالله مقیم ارض اقدس، امور حیاتی امر مبارک را مورد بحث و بررسی قرار دادند. بیتالعدل اعظم، بعد از این مشاورت، هفت روز متوالی در تالار مرکزی بهجی تشکیل جلسه دادند. بعد از این جلسات بود که بیانیهء زیر صادر شد:
بیتالعدل اعظم متوجّهاً مبتهلاً بعد از غور و تمعّن دقیق در نصوص مقدّسهء مبارکه راجع به تعیین وصیّ حضرت شوقی افندی ربّانی ولیّ امرالله و بعد از مشاورات مفصّل و همچنین ملاحظهء آراء حضرات ایادی امرالله مقیم ارض اقدس، به این نتیجه رسید که طریق تعیین ولیّ ثانی امر بهائی، وصیّ حضرت شوقی افندی ربّانی، به کلّی مسدود و امکان تشریع قوانینی که تعیین مَن هُوَ بعده را میسّر سازد بالمرّه مفقود است. (مجموعه دستخطها، ص۱۵)
این بیانیهء قطعی که جملهبندی آن به دقّت تنظیم شده، اگرچه غیرمنتظره نبود، امّا به عنوان کاتالیزور برای جمیع افکار ناقص نامنظّم و گمانهزنیهایی که بهائیان عمداً انجام نداده یا ابراز نکرده بودند، عمل نمود. وضعیت، اگرچه تحمّلش سخت بود، امّا اینک روشن شده بود. تا آنجا که ذهن آدمی میتوانست تصوّر نماید، نظم جهانی حضرت بهاءالله، برای مدّتی نامعیّن، بدون ولیّ امر باید پیش میرفت.
جامعهء بهائی، که متوجّه ناتوانی خود در پی بردن به کُنه حکمتِ ارادهء الهی شده بود، با هر مقدار منبع روحانی که هر عضوی قادر بود در وجود خود متمرکز سازد، وضعیت را پذیرفت. ارکان توأمان نظم اداری حضرت بهائالله به رکن واحد تبدیل شده و بیتالعدل اعظم اینک تنها مرکز و مرجع امر مبارک بود که همه باید به آن توجّه مینمودند. با حکمتِ بازاندیشی این مطلب مکشوف شد که هیچ نصّی وجود ندارد که به وضوح حاکی از استمرار سلسلهء ولایت باشد؛ از طرف دیگر حضرت بهاءالله بنفسه المقدّس برای موقعی که سلسلهء اغصان (و همراه با آن سلسلهء ولایت) به انتهی برسد، شرایطی را مقرّر فرموده بودند.[۵۱] این مطلب نیز مفهوم گشت که حضرت بهاءالله، در کتاب مستطاب اقدس، صریحاً بیتالعدل اعظم را به وجود آورده و بر هدایت الهیه در مورد آن صحّه گذاشته بودند. این مورد و نیز متن الواح مبارکهء وصایای حضرت عبدالبهاء این مطلب را به وضوح رساند که هدایت موهوبه به هر یک از "دو رکن" مستقل از هدایت موهوبه به دیگری است، و با قیادت حضرت ولیّ امرالله این مطلب به ثبوت رسیده بود که یک رکن میتوانست به تنهایی وجود داشته باشد و فعّالیت کند.
علیرغم چنین ملاحظاتی جامعهء جهانی بهائی واقف بود که لطمهء سخت و شدیدی را تحمّل کرده بود؛ تنها راه چاره عبارت از روی آوردن به نور هدایت الهیّه، که دیگربار از بیتالعدل اعظم شروع به تابیدن نموده بود، و وقف خود به خدمت به پروردگارش بود. احبّاء چنین کردند و تدریجاً، انتصارات جدید حاصل گردید، امر مبارک از لحاظ تعداد اعضاء جامعه و توزیع جغرافیایی در سطح کرهء ارض توسعه یافت، گروههای جدیدی از مهاجران به نقاط مهاجرتی عزیمت کردند و مشهود گردید که امر الهی هنوز تحت عنایات ربّانی است، و تعداد کثیری از جوانان، واقعیت را برای آرمانگرایی خود، که جهان رو به انحطاط فقط میتوانست عقیم گذارد یا حقیر شمارد، یافتند و در ظلّ امر وارد شدند و در اثر این توفیقات و فتوحات، روح مسرّت و اشتیاق خالصانه، که خصیصهء مشهود کنگرهء عظیم مئوی در سال ۱۹۶۳ بود، همچنان به پیروان امر حضرت بهاءالله الهام بخشید.
ایادی امرالله، شاید به مراتب بیش از دیگران از ضربهء صعود حضرت ولی امرالله لطمه خورده و قرین احزان شده بودند. آنها توسّط حضرتش منصوب شده و نمایندگان شخص آن حضرت و غالباً از معاشرین و اصحاب آن حضرت بودند؛ نـُه نفر از آنها میبایستی محرمانه از تسمیهء وصیّ ایشان آگاه شده آن را تصدیق نمایند. مقام و موقف آنها چه بود؟ آنها به عنوان "حارسان"، در دوران فـَترت، وظایف خود را در حدّ اعلی و در کمال اخلاص انجام داده بودند. اینک، مسیر دوم هدایت الهی، که در نصوص مبارکه تعیین شده بود، زیر نظر آنها به وجود آمده بود. آیا ممکن بود مرجعیت حضرت ولیّ امرالله یا بخشی از آن به ایشان محوّل گردد؟ آیا آنها میتوانستند ایادی بیشتری را منصوب نمایند تا این مؤسّسه تداوم یابد؟
این سؤالات و پرسشهای مرتبط دیگر تدریجاً توسّط بیتالعدل اعظم مورد بررسی قرار گرفت و بیانات صریح و روشن که از ماهیتی کلّی برخوردار بود صادر شد. این مطلب به سرعت پذیرفته و با امتنان تصدیق گردید که بیتالعدل اعظم، اگرچه از اختیار تبیین کلام مُنزلهء ا لهیّه ممنوع بود، اکنون تنها رئیس امر الهی با مرجعیت و اختیار کامل برای ترویج و تثبیت نظم جهانآرای حضرت بهاءالله بود. در واقع وسیلهء جریان هدایت الهیّه، و مرکزی بود که جمیع باید به آن توجّه میکردند. بیتالعدل اعظم در مکتوبی به تاریخ ۲۷ مارس ۱۹۶۴ خطاب به حضرات ایادی امرالله، در جهت توضیح رابطهء بین مؤسّسهء ایادی امرالله و بیتالعدل اعظم چنین مرقوم فرمودند، "مرجعیت قطعی و مسلّم و اطمینان از هدایت الهیّه موهوبه به بیتالعدل اعظم مسطور و مذکور در آثار مبارکهء مقدّسه، در این حین، آن را اعلی مؤسّسهء مرکزی امر مبارک که همه باید به آن توجّه نمایند، و نیز آن را تنها هیأتی قرار میدهد که مرجعیّت و الهام لازم به آن اعطاء شده تا بتواند به هدایت امر الهی پرداخته عهد و میثاق حضرت بهاءالله را از هر نقضی محفوظ و مصون نگه بدارد." (ترجمه)
ایادی امرالله از زمان انتخاب بیتالعدل اعظم، مصمّم شده بودند که هر آنچه را در قوّه دارند برای حمایت و مساعدت مؤسّسهء عالیهء نظم اداری به کار ببرند. اکنون آنها در کمال مسرّت، حتّی با کمال امتنان، این تصمیم مربوط به موضوع مرجعیّت را پذیرفتند. بهائیان تدریجاً دریافتند که یکی از ویژگیهای جدید نظم حضرت بهاءالله این است که، بر خلاف گذشته، رتبه ضرورةً همراه با اقتدار و مرجعیت نیست. اعضاء عائلهء مبارکه، منسوبین حضرت اعلی، بعضی از کسانی که منصوب شده بودند، از درجات گوناگونی از رتبههای برتر از تودهء احبّاء برخوردار شده بودند. امّا مرجعیت و اقتدار فقط به تشکیلات نظم اداری اعطاء شده است.
ایادی امرالله به عنوان عالیرتبهترین صاحبمنصبان امر مبارک، بر تمام دیگر احبّاء اولویت یافتند، امّا بیتالعدل اعظم، نه اعضاء آن، "معهد اعلای" جامعهء متّحد جهانی بهائی بود.
در نوامبر ۱۹۶۴ جلسهء حضرات ایادی امرالله به مدّت چهارده روز در ارض اقدس تشکیل شد. بیتالعدل اعظم از این فرصت استفاده کرده با آنها به مشورت پرداختند و بعد از آن پیامی عمومی به عالم بهائی ارسال شد که شامل عبارات زیر بود:
هیچ طریقی برای انتصاب، یا وضع قانونی برای میسّر ساختن انتصاب نفوسی به سمت ایادی امرالله وجود ندارد.
مسئولیت اتّخاذ تصمیمات در زمینهء مواضیع سیاست کلّی مؤثّر بر مؤسّسهء ایادی امرالله، که قبلاً توسّط حضرت ولیّ محبوب امرالله اتَخاذ میشد، اکنون به عهدهء بیتالعدل اعظم به عنوان مؤسّسهء عالیه و مرکزی امرالله است که همه باید به آن توجّه نمایند."[۵۲] (ترجمه)
حضرت بهاءالله بنفسه المقدّس معدودی از نفوس را به سمت ایادی امرالله منصوب فرمودند؛ حضرت عبدالبهاء وظائف خاصّ و عملکرد آنها را مشخّص فرمودند و به بعضی از نفوس به عنوان ایادی امرالله اشاره داشتند؛ حضرت ولیّ امرالله بعضی از نفوس را بعد از صعودشان از این عالم به این سمت تسمیه فرمودند و بعضی را در ایّام حیاتشان منصوب نمودند، که از این عدّه، در زمان صعود هیکل مبارک، بیست و هفت نفر در قید حیات بودند؛ هیکل مبارک هیأتهای معاونت را نیز تأسیس کردند که اعضاء آن توسّط ایادی امرالله منصوب میشدند تا به عنوان "نماینده و معاون و مشاور"[۵۳] آنها عمل نمایند. ایشان صندوقهای قارّهای را نیز در هر قارّه برای تأمین بودجهء فعّالیت آنها تأسیس فرمودند. اگرچه، طبق نصوص مبارکه و ارادهء قاطعهء الهیه هیچ ایادی امرالله دیگری قابل انتصاب نبود، امّا بیتالعدل اعظم در اوایل امر اهمّیت حیاتی این مؤسّسه را مورد تأکید قرار داده یکی از اهداف نقشهء نـُه ساله را "اتّساع دایرهء مؤسّسهء ایادی امرالله با مشورت آن هیأت مجلّله به منظور امتداد دو وظیفهء خاصّهء آن عصبهء جلیله یعنی محافظت و تبلیغ امرالله در آینده"[۵۴] اعلان نمودند.
با پیشرفت نقشهء نـُه ساله و گسترش نظم اداری، این مطلب آشکار شد که تعداد دائماً رو به کاهش ایادی امرالله یوماً فیوماً کمتر از آن خواهد شد که بتوانند خدمات حیاتی خود به کلّ جامعهء بهائی را انجام دهند، و اجرای این هدف نقشهء نـُه ساله از فوریت و اضطرار بیشتر برخوردار گشت. مؤسّسهای، که اعضای آن انتصابی باشند نه انتخابی، و در وهلهء اولی به رفاه و سعادت روحانی امر الهی، از جمله ارتقاء روحانی مؤسّسات اداری آن بپردازند ضروری تشخیص داده شد، و مسلّماً بخشی جداییناپذیر از بافت نظم جهانآرای حضرت بهاءالله است. بیتالعدل اعظم، بعد از مذاکرات طولانی، در سال ۱۹۶۸، هشت هیأت مشاوران قارّهای را تأسیس و هدایت هیأتهای معاونت و ادارهء صندوقهای قارّهای را به آنها محوّل فرمودند. معهد اعلی اعضاء این هیأتها، یعنی مشاورین، را منصوب فرمودند و از حضرات ایادی امرالله تقاضا کردند به این صاحبمنصبان جدید در ایفای وظائفشان مساعدت نمایند و اعلام کردند که از آن به بعد حضرات ایادی امرالله، فارغ از جریان عادّی روزمرّهء ادارهء هیأتهای معاونت "اینک میتوانند قوای خود را در جهت اجرای مسئولیتهای اساسی خود، یعنی صیانت و تبلیغ امرالله، و «حفظ سلامت روحانی جوامع بهائی» و «تقویت بنیهء ایمانی» یاران در سراسر عالم مصروف دارند."[۵۵]
حضرات ایادی امرالله، مانند همیشه، با تمام قوا به این تصمیم عکسالعمل مثبت نشان دادند. ارزیابی نقش فعلی آنها مسلّماً یادآور حواریون عصر کهن را به خاطر میآورد که به بیان حضرت عبدالبهاء در الواح مبارکهء وصایا، "به کلّی خود را و جمیع شئون را فراموش نمودند و ترک سر و سامان کردند و مقدّس و منزّه از هوی و هوس گشتند و از هر تعلّقی بیزار شدند و در ممالک و دیار منتشر شدند و به هدایت مَن عَلَی الأرض پرداختند ... و به پایان زندگانی در ره آن دلبر رحمانی جانفشانی کردند." برخی از آنها در زمینهء تحقیق و تتبّع، دیگران در خدمت زائرانی که به مرکز جهانی امر مبارک میآمدند، دیگران به "اسفار تبلیغی درخشان در سراسر جهان"[۵۶] مبادرت نمودند، و دیگران مستمرّاً به تشویق و تشجیع محافل روحانیه، اعم از ملّی و محلّی، در قارّات محلّ سکونت خود پرداختند و مورد محبّت، احترام بسیار احبّائی قرار داشتند که شدیداً طالب و طرفدار آنها بودند؛ آنها غالباً در مواقع و جلسات مهمّ از جمله تشکیل محافل روحانی ملّی جدید یا انعقاد مؤتمرهای بینالمللی، گاهی تماس با رؤسای ممالک یا سایر مواقعی که صاحبمنصبان عالیرتبهء امرالله مورد نیاز بود، نمایندهء بیتالعدل اعظم میشدند و در جمیع موارد، علیرغم کاهش تعداد آنها، به خدمات ممتاز و ارزشمند و بی حدّ و حصر خود به حیات امر در حال رشد و نموّ الهی ادامه داده و میدهند.
حضرات ایادی امرالله در تأسیس، تحکیم و توسعهء هیأتهای مشاورین قارّهای نقشی بسیار عظیم ایفا کردند و به این ترتیب یک خسران عظیم برای نظم جهانی حضرت بهاءالله منبعث از صعود حضرت ولیّ امرالله، جبران گردید. وظائف ایادی امرالله، که برای جامعهء جهانی بهائی اهمّیت حیاتی داشت، از طریق مؤسّسهای که قابلیت پیشرفت همراه با توسعه و تکامل خود نظم اداری را دارد، برای نظم مزبور محفوظ مانده است. در واقع توسعهء سریع این مؤسّسهء جدید از زمان تأسیس آن در سال ۱۹۶۸ یکی از ویژگیهای عمدهء تاریخ امر بهائی در طیّ چهارده سال مزبور است.
علیرغم افزایش زیاد در تعداد اعضاء هیأت معاونت، به زودی معلوم شد که نیازهای جامعهء دائمالتّوسعهء بهائی به راهنمایی و مشاوره، تنها با گروههای بسیار عظیم دستیاران مشاورین و اعضاء هیأت معاونت آنان قابل تأمین است. هیأتهای مشاورین میتوانستند به حمایت، راهنمایی و تشویق محافل روحانی ملّی بپردازند و اعضاء هیأت معاونت نیز میتوانستند این خدمات را به محافل روحانی محلّی عرضه کنند، امّا مجموعهء در حال گسترش احبّاء نیاز شدیدی داشتند که یاران فاضل و دارای معلومات عمیق در جهت عمق بخشیدن به روحانیات آنها و نیز تشویقشان بپردازند. برای تأمین این نیاز، بیتالعدل جزء جدیدی به این مؤسّسه افزودند. به اعضاء هیأت معاونت اختیار داده شد که مساعدین را منصوب نمایند؛ این نفوس از طرف آنها و به عنوان قائممقام آنها در جوامع محلّی عمل میکردند. این اقدام باب جدیدی را گشود که از طریق آن تأثیر مثبت این عصبهء عظیم انتصابی میتوانست در کلّ ساختار جامعهء بهائی نفوذ نماید. کار این عصبه در تشویق، حمایت از نقشهها و سیاستهای مؤسّسات تقنینیه، تأکید مداوم بر ماهیت روحانی حیات بهائی، عاملی قوی در حفظ وحدت، قدرت تبلیغی و دیدگاه جهانی جامعهء بهائی – به عبارت دیگر، صیانت و تبلیغ امرالله – است.
دو تحوّل مهمّ موجب تحکیم بیشتر و تسهیل افزونتر فعّالیت این رکن امرالله گردید. در سال ۱۹۷۳ بیتالعدل اعظم دارالتّبلیغ بینالمللی را، به عنوان رئیس و هیأت هدایت کنندهء هیأتهای مشاورین، تأسیس فرمودند. مقرّ آن در مرکز جهانی امر مبارک قرار دارد؛ این هیأت یکی از موسّساتی است که حضرت ولی امرالله پیشبینی فرمودند، "جهانی را به حرکت در آورده و عالمی را در نطاق امر اعظم وارد سازد و جهان را هدایت نماید"[۵۷] ؛ مؤسّساتی که از قوس عظیم جبل کرمل، که تشکیلات اداری امر جهانآرای الهی، که در حال توسعه است، حول آن و در مجاورت مقام مبارک حضرت اعلی در حال ایجاد است، به فعّالیت خواهد پرداخت. حضرات ایادی امرالله اعضاء بنیانگذار آن هستند، در حالی که هستهء اجرایاش در حیفا از آن گروه از حضرات ایادی مقیم ارض اقدس و مشاورینی که بیتالعدل اعظم تعیین میفرمایند، تشکیل شده است. تأسیس این مؤسّسهء فخیمه حیثیت، قابلیت و اثربخشی این عصبهء انتصابی نظم اداری امرالله را شدیداً تقویت و تحکیم نمود.
در سال ۱۹۸۱ بیتالعدل اعظم تعداد هیأتهای مشاورین قارّهای را به پنج کاهش دادند و آنها را با تعیین جغرافیایی قارّهء مورد نظر انطباق دادند. تعداد مشاورین کاهش نیافت، امّا هر یک از هیأتها تقویت شده به آنها اختیاراتی داده شد تا فعالیت خود را در سراسر قارّهء محلّ خدمت سازماندهی کنند. دارالتّبلیغ بینالمللی همچنان رابط بین هیأتها و بیتالعدل اعظم باقی ماند.
اینها تحوّلات عمدهای بود که از زمان صعود حضرت ولی امرالله در نظم اداری امر مبارک رخ داده و به موازات آن خود امر الهی نیز توسعه یافته که اینک[۵۸] دارای ۱۳۲ محفل ملّی و بیش از ۶۰۰ر۲۳ محفل روحانی محلّی است. قوّت، شور و شوق، و وحدت جامعهء بهائی به نظر میرسد یوماً فیوماً در تزاید است و قدرت ظهور شفابخش حضرت بهاءالله را که از لحاظ روحانی خلاّق، و از لحاظ اجتماعی سازنده است به جهانی که به سرعتی فزاینده رو به انحطاط میرود نشان میدهد.
اکنون میتوان کلامی نیز دربارهء رابطهء اعمدهء توأمان نظم جهانی حضرت بهاءالله بیان کرد. در مقالهء اصلی بیان شد که، "... این یکی از ویژگیهای نظم جهانی حضرت بهاءالله است که اکنون در هالهای از ابهام و اسرار قرار دارد؛ اسراری که تجربه و مرور زمان به مراتب بیش از تفکّر و تعمّق فعلی قادر است پرده از آن بردارد." اسفا که چنین توضیحی را دیگر نمیتوان در خصوص ولیّ امرالله بیان کرد، امّا عصبهای که هیکل مبارک ریاست آن را به عهده داشتند، با کلّیه اجزاء متشکّلهء آن که حضرات ایادی امرالله، بعداً مشاورین، اعضاء هیأت معاونت و مساعدین – و شاید دیگرانی که هنوز مکشوف نشده – هستند، سالها موجودیّت عملی و فعّالیت داشته و در عین حال بیتالعدل اعظم نیز تقریباً مدّت دو دهه به طور فعّال رهبری عالی امر مبارک را در دست داشتهاند.
یکی از ویژگیهای جالب نظم اداری بهائی این است که از هر یک از اعضاء جامعهء بهائی، در هر مقطعی از زمان، میتوان دعوت کرد که در تشکیلی انتخابی به خدمت بپردازد. در واقع، در کمال اطمینان میتوان گفت که در ایّامی که نظم اداری تازه تأسیس شده بود، اکثریت احبّاء در مقام عضویت محفل روحانی محلّی مشغول خدمت میشدند. تعداد صاحبمنصبان انتصابی امر مبارک مسلّماً کمتر است. وظیفهء نسلهای فعلی بهائیان است که رابطهء کاری این دو عصبهء نظم اداری – انتخاب و انتصابی – را حلّ و فصل نمایند و در عین حال طالب درک اصول زیربنایی رابطهء مزبور گردند.
در نظم جهانی حضرت بهاءالله همه در طلب اهداف یکسانی هستند و آن تأسیس نظم جهانی مزبور و ترویج مدنیت دائمالتّرقی و "اصلاح عالم"[۵۹] است. منافع متناقض و جنگ قدرت وجود ندارد؛ هیچ صاحب منصب انتصابی مایل نیست وظیفهء خطیر و ثقیل مرجعیت و اختیاری را که تشکیلات اداری (به اصطلاح مورد استفادهء حضرت بهاءالله "اُمَرا") به عهده دارند از آن خود سازد و هیچ تشکیل انتخابی دارای چیزی نیست که، در اثر وظایف صاحب منصبان انتصابی ("عُلَما") از دست بدهد یا خوف از اخراج داشته باشد. هر دو حامی و مکمّل کار یکدیگرند و هر چه همکاری و معاضدت بین صاحبمنصبان انتصابی و تشکیلات انتخابی بیشتر و محبّتآمیزتر باشد، منافعی که نصیب جامعهء محل خدمت هر دو میشود افزونتر خواهد بود.
در این ویژگی نظم جهانی حضرت بهاءالله باز هم مثال دیگری از آن ذکاوتی مشاهده میشود که عملگرایی را با آرمانگرایی تکمیل مینماید و در عین حال از خطراتی که هر یک از آنها به تنهایی در معرض آن قرار میگیرند اجتناب مینماید و ضمناً منافع مسلّمی را برای جامعه تضمین مینماید که میتواند از ترکیب مناسب هر دو حاصل شود. انتصاب "علما" خصوصیات عالی افراد منصوب شده را برای جامعه به همراه میآورد بدون آن که سر سوزنی از حقّ مسلّم هیأتهای انتخابی – "اُمرا" - که در نصوص مبارکه، برای اتّخاذ کلّیه تصمیمات اداری، به آنها اعطاء و از آن حمایت شده، بکاهد. در نظم جهانی حضرت بهاءالله هیچ سوءتفاهمی در مرجعیّت اداری که به تشکیلات انتخابی اعطاء شده وجود ندارد؛ این تشکیلات و احبّاء به طور اعم تحت هدایت و تشویق صاحبمنصبان انتصابی در جهت وصول به مقاصد عالیه امرالله قرار دارند، اعم از این که این مقاصد فوری و موقّت باشند، مانند حصول اهداف نقشهای تبلیغی، یا دائمی باشند، مانند تحسین اخلاق و عمق بخشیدن به معارف و درک کلام الهی.
احالهء وظیفهء صریحهء صیانت و تبلیغ امرالله به صاحبمنصبان انتصابی مسئولیتی است که محافل روحانی نیز به عهده دارند، گو این که محافل تنها مرجعی هستند که میتوانند تصمیمات اداری اتّخاذ نمایند، صندوق امر مبارک و جمیع امور جوامع خود را اداره کنند. ارتباط نزدیک بین این دو وجه نظم اداری در خدمت به اهداف یکسان متضمّن مبادلهء مداوم اطّلاعات است به نحوی که ایادی امرالله و هیأتهای مشاورین توجّه محافل روحانی را به کلّیه مواضیع موثّر بر مصالح امرالله، که معتقدند نیاز به توجّه دارد، جلب کنند، اعم از آن که در جامعهء بهائی مطرح باشد یا به کار خود محافل روحانی مربوط باشد؛ و محافل روحانی به طور مداوم از معاضدت کامل ایادی و مشاورین و اعضاء هیأت معاونت آنها در کسب قوای احبّاء جهت اجرای سیاستهای خود بهرهمند میشوند.
در این مرحلهء آغازین رشد امرالله، محافل روحانی جدید به طور مداوم تشکیل میشوند و ارزش هدایت و مساعدت محبّتآمیز صاحبمنصبان انتصابی امر مبارک بی حدّ و حصر است. فقط معدودی از محافل روحانی ملّی فعلی و تعداد به مراتب کمتری محافل روحانی محلّی را در این مقطع زمانی میتوان کهنهکار و کارآزموده خواند.
امّا حتّی در مراحل بالغتر و پختهتر مدنیت بهائی، وقتی کلّیه مؤسّسات اداری تأسیس و تثبیت شوند، کاملاً توسعه یافته کسب تجربه نمایند، عملکردهای "علماء" ضروری و از عوامل عمده در رفاه و سعادت عمومی خواهد بود.
نظم اداری بهائی تجربهای الهی در کاربرد احکام و اصول روحانی برای امور بشری است، یا، آنطور که در سال ۱۹۳۳ از طرف حضرت ولیّ امرالله به یکی از احبّای جدید و جوان نوشته شد، "نظم اداری ... مسلّماً آزمایشگاهی ضروری و حیاتی است که شما میتوانید معرفت مکتسبه از تعالیم الهی را در آنجا به مورد اجرا گذارید."[۶۰] احکام و اصول روحانی را صاحبمنصبان انتصابی به طور مداوم در مقابل جامعهء بهائی قرار میدهند؛ کاربرد این احکام و اصول توسّط تشکیلات انتخابی صورت میگیرد که اعضاء آنها به طور آزاد توسّط کلّیه نفوس انتخاب میشوند. هدایت الهیه، که از طریق بیتالعدل اعظم به این مؤسّسات و کلّیه تشکیلات نظم حضرت بهاءالله جریان دارد، تحقّق غایی مقصود الهی برای نوع بشر را تضمین میکند.
میثاق حضرت بهاءالله، که در ترویج وحدت نوع انسان به طور لاینقطع فعّال است، قدرت خود را در صیانت از امرالله در طوفان امتحانات، در تطهیر و تقویت آن و تجدید قوّت و خلوص آن به ثبوت رسانده است. با پیشرفت حیات طبیعی این نظم الهی، قوا و تأثیرات سودمند مُندمج در جنین به ارادهء خالق و صانع آن مسلّماً نقش خلاّق خود را تا وصول به مرحلهء بلوغ و تبدیل این عالم به ملکوت موعود الهی اِعمال خواهد کرد و در نهایت جمال، رؤیای انبیاء گذشته و حقیقت بیان متعالی حضرت بهاءالله را به منصّهء ظهور خواهد رساند.
منابع:
[۱] این اثر ابتدا در جلد نهم عالم بهائی، یعنی در ایّام حیات حضرت ولیّ محبوب امرالله، درج گردید و سپس در سال ۱۹۸۲ توسّط مؤسّسهء انتشاراتی جورج رونالد انتشار یافت. در این نشر، دیباچهای بر ابتدا و کلام پایانی بر انتهای آن افزوده گشت - مترجم
[۲] دور بهائی، ص۷۳
[۳] نظم جهانی بهائی، ص۱۰۹
[۴] توضیح مترجم: این عبارت در واقع برداشتی است از دو آیه در کتاب حزقیال نبی: ۱) باب ۳۴ آیهء ۲۳: "و من یهوه خدای ایشان خواهم بود؛" و ۲) باب ۳۷، آیهء ۲۴: "و ایشان قوم من خواهند بود و من خدای ایشان خواهم بود." عبارتی که نویسنده در علائم نقل قول آورده در صفحهء ۲۱۶ کتاب Vetus Testamentum اثر Aage Bentzen درج است. ایادی امرالله، جناب جرج تاونزند نیز آن را در صفحهء ۱۰۰ کتاب "مسیح و بهاءالله" عیناً نقل کردهاند.
[۵] انجیل یوحنّا، باب ۱۴، آیهء ۹
[۶] بیان حضرت بهاءالله که تصویر آن به خطّ مبارک ابتدای جلد چهاردهم عالم بهائی مندرج است.
[۷] در مورد حضرت محمّد به نحو چشمگیری مصداق یافت.
[۸] مترجم: اشاره به بیان منقول از حضرت رسول اکرم است که فرمود، "حدثنا نصر بن عبد الرحمن الكوفي حدثنا زيد بن الحسن – الأنماطي – عن جعفر بن محمد، عن أبيه، عن جابر بن عبد الله قال: رأيت رسول الله في حجته يوم عرفة وهو على ناقته القصواء يخطب، فسمعته يقول: يا أيها الناس إني قد تركت فيكم ما إن أخذتم به لن تضلوا كتاب الله وعترتي أهل بيتي.)صحیح ترمذی،۳/۵۴۲(. این حدیث به صورتهای دیگر نیز نقل شده است. یک مورد دیگر محض نمونه نقل میشود: أنه (حضرت رسول اکرم) قال: إني تارك فيكم ما إن تمسكتم به لن تضلوا كتاب الله وعترتي .)ابن حجر هیثمی،الصواعق المحرقه،۲/۴۲۸)
[۹] دور بهائی، ص۸۰
[۱۰] ایّام تسعه، ص۴۶۷ (الواح مبارکهء وصایا)
[۱۱] این تنها وجه تشابه دو مؤسّسه است.
[۱۲] الواح وصایا، ایّام تسعه، ص۴۶۷
[۱۳] کتاب اقدس، بند ۳۳
[۱۴] ایّام تسعه، ص۴۷۲
[۱۵] ایّام تسعه، ص۴۷۶
[۱۶] کتاب ایقان، ص۷۴
[۱۷] ایّام تسعه، ص۴۵۷؛ مترجم: در انگلیسی به "ده هزار نفس" ترجمه شده است.
[۱۸] مترجم: این بیان به کرّات در خطابهء ۱۵ ژوئن ۱۹۱۲ ذکر شده است. متن فارسی این خطابه در دست نیست.
[۱۹] انتصاب تعدادی از ایادی در سال ۱۹۵۱، که بعداً با منصوب شدن سایرین ادامه یافت، مورد علاقهء شدید و عمیق عالم بهائی بود. حضرات ایادی در هر قارّه از مساعدت هیأت معاونت استفاده میکردند که اعضاء آن را خودشان منصوب مینمودند. چهار تن از ایادی امرالله مقیم حیفا به حضرت ولی امرالله کمک میکردند و عضو شورای بینالمللی بهائی بودند.
[۲۰] نظم جهانی بهائی، ص۱۶۵ / قرن انوار، ص۴۴
[۲۱] مترجم: در متن انگلیسی به "حق وتو" اشاره شده است که در اصطلاح سیاسی توافق اکثریت را باطل میسازد.
[۲۲] دور بهائی، ص۸۳ / (نگاه کنید به "تلخیص و تدوین حدود واحکام کتاب مستطاب اقدس"، ص۵ – م)
[۲۳] برای ملاحظهء بحث دیگری دربارهء رابطهء بین این دو وظیفه به اثر دیگر حضرت عبدالبهاء در زمینهء سیاست مراجعه فرمایید که تحت عنوان رسالهء مدنیّه انتشار یافته است. (مترجم: نگاه کنید به رسالهء مدنیه، صفحات ۳۴-۳۳ طبع ۱۶۲ بدیع در آلمان، یا صفحات ۴۵-۴۴ طبع ۱۳۲۹ قمری در مطبعهء کردستان علمیه.)
[۲۴] مترجم: مقصود قاچاق کردن دختران از کشوری به کشورهای دیگر و واداشتن آنها به روسپیگری است که white slavery یا white slave traffic نامیده میشود.
[۲۵] مترجم: یادداشت شمارهء ۴۹ در بخش "یادداشتها و توضیحات" کتاب مستطاب اقدس به این نکته اشاره شده است.
[۲۶] مترجم: اصطلاح بیتالعدل خصوصی را که در الواح مبارکه وصایا ذکر شده، حضرت ولی امرالله در ترجمهء انگلیسی secondary House of Justice (بیتالعدل ثانوی) ترجمه فرمودهاند.
[۲۷] مترجم: اشاره به بند ۳۷ کتاب اقدس: "من یدّعی امراً قبل اتمام الف سنة کاملة انّه کذّاب مفتر."
[۲۸] مترجم: این بیان در چند بیان حضرت ولی امرالله مشاهده شده است. از جمله در صفحهء ۵۲ "نظامات بهائی" میفرمایند، "هرچند فعلاً دربارهء بعضی از دستورات مبارکهء حضرت عبدالبهاء تأکید و دقیقاً به آن عمل میشود، ولی باید مطمئن بود که این تدابیر جنبهء موقّتی داشته و به منظور حمایت و صیانت امرالله در مرحلهء طفولیت و نشو و نمای فعلی است تا این که این نهال نورُستهء گرانبها به حدّ کفایت رشد کرده و بتواند در برابر عدم درایت یاران و حملات دشمنان پایداری نماید." در بیانیهء ۲۹ دسامبر ۱۹۸۸ بیتالعدل اعظم که تحت عنوان "آزادیها و حقوق فردی در نظم جهانی حضرت بهاءالله" ترجمه شده آمده است، "اکنون کوشش و دقّت بیشتری باید صَرف حفاظت آن از بدخواهی نادانان و بیحکمتی دوستانش به عمل آید." در قرن بدیع نیز به این بیحکمتی اشارتی وجود دارد، "این تطوّرات و تحوّلات که یا از بدخواهی و عناد دشمنان حقود سرچشمه گرفته و یا از غفلت و بیحکمتی بعضی از دوستان و ارتداد پارهای از پیروان و نقض و فتور جمعی از بستگان و منتسبین مؤسّسین این امر عظیم که علیالظّاهر شئون و مقاماتی را حائز بودهاند مایهء ظهور و بروز آن گردیده است..." (ص۱۴۹).
[۲۹] گلزار تعالیم بهائی، ص۱۱-۳۱۰ (مترجم: عبارت مشابه از قلم حضرت عبدالبهاء چنین است: "تصادم افکار و مقاومت آراء در انجمن شوراء سبب ظهور شعاع حقیقت است" (مکاتیب عبدالبهاء، ج۳، ص۵۰۷).
[۳۰] مترجم: این بیان مبارک در حق مظاهر ظهور الهی نازل شده است. لوح مورد نظر در صفحهء ۳۴۰ مجموعه الواح طبع مصر مندرج است.
[۳۱] مترجم: به نظر میرسد اصطلاح vessels of darkness از داستان رومئو و ژولیت اثر شکسپیر به عاریت گرفته شده باشد. در رمان مزبور، خواننده به دنیای جهنّمی ارواح شیطانی برده میشود. شخصیتهایی که ظروف ظلمت و نور هستند به راحتی برای خواننده قابل تشخیصند. رومئو و ژولیت پاک و سادهاند و در این میان قربانی قوای نامرئی واقع میشوند که سعی دارند برای آنها دام بگذارند.
[۳۲] بیان حضرت مسیح مندرج در انجیل لوقا، باب ۲۳، آیهء ۳۴
[۳۳] مترجم: اشاره به بیان حضرت مسیح در انجیل متی، باب ۱۲، آیات ۳۱ و ۳۲: "هر نوع گناه و کفر از انسان آمرزیده میشود لیکن کفر به روحالقدس از انسان عفو نخواهد شد. و هر که بر خلاف پسر انسان سخنی گوید آمرزیده شود امّا کسی که بر خلاف روحالقدس گوید در این عالم و در عالم آ ینده هرگز آمرزیده نخواهد شد." برای ملاحظهء توضیح این مطلب نگاه کنید به مفاوضات عبدالبهاء، بخش "لا"، ص۹۶.
[۳۴] مکاشفات یوحنّا، باب ۲۱، آیهء ۱
[۳۵] مترجم: اشاره به کلام پولس رسول در دومین رسالهاش به قرنتیان (باب ۵، آیهء ۱۷) که میگوید، "پس اگر کسی در مسیح باشد خلقتِ تازهای است. چیزهای کهنه درگذشت؛ اینک همه چیز تازه شده است."
[۳۶] مترجم: حضرت بهاءالله در مواضع عدیده به این نکته اشاره دارند که در زمان ظهور، جمیع ناس در صُقع واحدند و بعد، کسانی که رخ برافروزند و مستقیم مانند، در ساحت حق مقبول افتند و دیگران مطرود شوند. وسیلهء این سنجش و تعیین مؤمن از غیرمؤمن، امتحانات است. حضرت بهاءالله میفرمایند، "در ایّامالله کلّ ماسواه در صُقع واحد قائم و نسائم رحمن از رضوان فضل و احسان بر اهل اکوان علی حدّ سواء مرور میفرماید. هر نفسی که از این نسیم خوش روحانی عرف قمیص رحمانی یافت، به حیات ابدی فائز و مادون بما اکتسبت أیدیهم، به نار راجع؛ و امتحانات و افتتاناتْ ملائکِ ممیّزات حقّند که به تفریق و تجمیع مشغولند. این است معنی ما نزّل مِن قبل، «و النّازعات غرقا»؛ مقصود همان ملائکهء ممیّزاتند که به نزع و انتزاع اثواب و ارواح مأمورند تا تمیز و تفصیل دهند" (مائدهء آسمانی، ج۸، ص۲۵).
[۳۷] مترجم: این عبارت از صفحهء ۳۹۰ کتاب قرن بدیع و ۴۷۶ کتاب "بهاءالله، شمس حقیقت"، ص۲۴۱ کتاب "حضرت بهاءالله" تألیف محمّدعلی فیضی نقل شد. امّا، ترجمهء متفاوتی از آن را میتوان در صفحهء ۴۹ ترجمه کتاب بهاءالله و عصر جدید مشاهده کرد.
[۳۸] مترجم: مقصود نویسنده توقیع مبارک مورّخ اکتبر ۱۹۵۷ است که در کتاب "توقیعات مبارکه، ۱۱۴-۱۰۹، از صفحهء ۲۸۳ به بعد مندرج است. عبارت فوق در موارد مختلف به صوَر گوناگون ترجمه شده است. در مأخذ ذکر شده (ص۲۸۹) به "خدّام برگزیدهء مدنیت جهانی حضرت بهاءالله که در مرحلهء جنین است" ترجمه شده است (عبارت "مدنیت جهانی" سهواً در آنجا از قلم افتاده است). در ترجمهء پیام ۹ مارس ۱۹۶۵ بیتالعدل اعظم "حارسان سلطنت جهانی جنینی امر حضرت بهاءالله" (دستخطها، ص۱۶۰) ترجمه شده است.
[۳۹] شورای بینالمللی بهائی؛ نگاه کنید به پاورقی شمارهء ۱۹. (مترجم: در خصوص شورای بینالمللی بهائی نگاه کنید به ارکان نظم بدیع، طبع ثانی، ص۲۲۲.)
[۴۰] نگاه کنید به عالم بهائی،ج۱۳، صفحات ۳۴۵-۳۴۱ (مترجم: ترجمهء این بیانیه در صفحات ۶۶ الی ۷۰ کتاب "دوران قیادت حارسان امرالله" و نیز ارکان نظم بدیع، صفحات ۷۷ الی ۸۲ درج است.
[۴۱] آنها در دادگاههای ایلینویز مدّعی مالکیت امّالمعابد غرب و سایر املاک بهائی شده مفتضحانه شکست خورده محکوم شدند.
[۴۲] نگاه کنید به صفحهء ۲۶۱ The Unfolding Destiny of the British Baha'i Community، طبع مؤسّسهء ملّی مطبوعات امری، لندن، ۱۹۸۱. ]توضیح مترجم: اشارهء نویسنده به بیان حضرت ولی امرالله است که بعداً در پیام ۹ مارس ۱۹۶۵ بیتالعدل اعظم نیز به آن استناد فرمودند. در پیام بیتالعدل اعظم آمده است: "اشارات حضرت شوقی ربّانی در توقیعات منیعه دربارهء این که متعاقب جهاد روحانی دهساله نقشههای دیگری تحت هدایت بیتالعدل اعظم اجرا خواهد شد،دلیل دیگری است که مناسب بودن زمان انتخاب بیتالعدل را تأیید مینماید. یکی از اشارات عبارت ذیل است که در نامهء مورّخ ۲۵ فوریه ۱۹۵۱ خطاب به محفل روحانی ملّی بهائیان جزایر بریتانیای کبیر دربارهء نقشهء دوسالهء آنها، که بلافاصله پیش از جهاد دهسال انجام گرفته، صادر شده است: «انجام موفّقیتآمیز این نقشه، که در وسعت بیسابقه و در کیفیت منفرد و از جهت قوای روحانیه بسی عظیم است، در مستقبل ایّام در عصر تکوین امرالله مشروعاتی به دنبال خواهد داشت که تمام محافل روحانیّه در سراسر عالم بهائی را در نطاق خود در خواهد آورد. مشروعاتی که به خودی خود در عهود آیندهء همان عصر مقدّمهء طرح و اجرای نقشههای جهانی وسیعتری است که مقدّر است از طرف بیتالعدل اعظم طرح گردد تا وحدت جامعه را نمودار ساخته مجهودات محافل ملّیّه را همآهنگ و متّحد نماید»" (مجموعه دستخطها، صص ۶۲-۱۶۱).[
[۴۳] مترجم: نقل ترجمه بیان مبارک از صفحهء ۱۶۳ کتاب "دوران قیادت حارسان امرالله". ترجمهای متفاوت در صفحهء ۲۱۰ همان کتاب ملاحظه میشود، "نسل آینده آن را به عنوان آخرین ملجأ و مأمن مدنیت متزلزل به شمار خواهد آورد." به صفحهء ۴۴۴ همین کتاب نیز مراجعه نمایید. امّا اصل این بیان مبارک در توقیع منیع "امریکا و صلح اعظم" عزّ صدور یافته که ترجمهء آن را میتوانید در صفحهء ۶۳ مجموعهای تحت عنوان "منتخباتی از توقیعات حضرت ولی امرالله به همراه پیام رضوان ۲۰۰۳" که در مهد امرالله انتشار یافته اینگونه ملاحظه نمایید: "بیتالعدل اعظم الهی، یعنی آخرین ملجأ و پناه تمدّنی رو به زوال ..."
[۴۴] مترجم: به کتاب ارکان نظم بدیع، ص۲۲۷ مراجعه نمایید.
[۴۵] مترجم: جملهء مزبور از بیانیهء ۴ نوامبر ۱۹۵۹ حضرات ایادی امرالله به بهائیان شرق و غرب است. ترجمه از صفحهء ۲۱۱ کتاب "دوران قیادت حارسان امرالله" نقل گردید.
[۴۶] مترجم: نقل ترجمه از مأخذ فوق، ص۲۱۲
[۴۷] حضرت عبدالبهاء بنفسه المبارک، در دوران مظلمی از حیات پر فراز و نشیب خود، کتباً به جناب میرزا تقی افنان، ابن خال حضرت ربّ اعلی و بانی اصلی مشرقالاذکار عشقآباد فرمودند، چنانچه تهدیدات علیه ایشان جنبهء عملی به خود بگیرد، مقدّمات انتخاب بیتالعدل اعظم را فراهم آورد. ]توضیح مترجم: بیتالعدل اعظم در پیام ۹ مارس ۱۹۶۵ به این نکته اشاره فرمودهاند: "یاران باید بدانند که در نصوص مبارکه چنین مطلبی وجود ندارد که انتخاب بیتالعدل اعظم فقط باید به دعوت ولیّ امرالله صورت گیرد. بلکه برعکس، حضرت عبدالبهاء در نظر داشتند حتّی در زمان خودشان دعوت به انتخاب آن نمایند. در زمانی که حضرت ولی امرالله آن را به تاریکترین اوقات حیات حضرت عبدالبهاء توصیف میفرمایند، در دورهء سلطنت سلطان عبدالحمید و در موقعی که آن حضرت قرار بود به ناسازگارترین نواحی شمال افریقا تبعید گردد و در زمانی که حتّی حیات مبارک در معرض خطر بود، حضرت عبدالبهاء به حاجی میرزا محمّدتقی افنان، ابن خال حضرت باب و بانی عمدهء مشرقالاذکار عشقآباد شرحی نوشته به او امر فرمودند هر گاه تهدیدات و مخاطرات نسبت به آن حضرت صورت وقوع یابد اقدام به انتخاب بیت عدل عمومی نماید." (دستخطها، ص۱۶۶)[
[۴۸] در رضوان ۱۹۷۲ انتخابات ۱۱۴ محفل ملّی برگزار گردید.
[۴۹] مترجم: پیام رضوان ۱۹۶۴ (دستخطها، ص۷۰ و ۷۴)؛ این عبارت در پیام رضوان ۱۹۶۵ به صورت "مشارکت عمومی افراد احبّاء" (همان، ص۲۰۰) ترجمه شده است.
[۵۰] فیالمثل، از محفل روحانی ملّی افریقای غربی، که قرار بود به سه محفل روحانی ملّی مستقلّ تقسیم شود، خواسته شد، به همکاری و مساعدت محافل روحانی ملّی آلاسکا، برمه، آلمان، هندوستان، ایران و ایالات متّحده، سه قطعه زمین برای اختصاص به بنای معابد و سه حظیرةالقدس ملّی ابتیاع نماید.
[۵۱] فیالمثل، حضرت بهاءالله در کتاب اقدس ارجاع "الاوقاف المختصّة للخیرات" را به نفس هیکل مبارک به عنوان "مُظهرْ الآیات" اختصاص دادهاند و "مِن بعدِه یرجعُ الحُکم الی الأغصان و مِن بعدِهِم الی بیتالعدل اِن تحقّق أمره فی البلاد لیصرفوها فی البقاع المرتفعة فی هذا الامر و فیما اُمروا بِه مِن لدن متقدر قدیر" (کتاب اقدس، بند ۴۲).
[۵۲] مترجم: اصل پیام انگلیسی در صفحهء ۴۴ Messages of the Universal House of Justice ۱۹۶۳-۱۹۶۸ و نیز صفحهء ۴۰ مجموعهء Wellspring of Guidance درج است.
[۵۳] توقیع آپریل ۱۹۵۴، ارکان نظم بدیع، ص۱۱۳ / در پیام آوریل ۱۹۶۴ صادره از بیتالعدل اعظم اینگونه ترجمه شده است: "حضرات ایادی امرالله با معاضدت اعضاء هیأت معاونت که به فرمودهء مبارک «وکلا و معاضدین و مشاورین» آن عصبهء جلیلهاند..." (مجموعه دستخطها، ص۷۶)
[۵۴] پیام رضوان ۱۲۱ بدیع، مجموعه دستخطها، ص۷۰
[۵۵] نقل ترجمه از صفحهء ۱۲۵ طبع ثانی ارکان نظم بدیع. توضیح مترجم: دو عبارت داخل علائم «» از تلگراف ۴ ژوئن ۱۹۵۷ حضرت ولیّ امرالله برگرفته شده است. در صفحات ۳۹۲ و ۳۹۳ گوهر یکتا بخشی از این تلگراف ترجمه شده و دو عبارت فوق به اختصار ذکر شده است.
[۵۶] پیام رضوان ۱۹۷۰ (به صورت تلگراف و به تاریخ ۲۲ آوریل بود).
[۵۷] توقیع مبارک ۲۱ دسامبر ۱۹۳۹ مندرج در صفحهء ۳۲ Messages to America (بخشی از ترجمه از صفحهء ۲۲۰ گوهر یکتا نقل شد.)
[۵۸] رضوان ۱۹۸۲
[۵۹] توضیح مترجم: واژهء "عالم" در عبارت "اصلاح عالم" در بیان مبارک حضرت بهاءالله (منتخباتی از آثار، ص۱۴۰) را حضرت ولی امرالله به ever-advancing civilization (مدنیت دائماً در حال ترقّی) ترجمه فرمودهاند.
[۶۰] مترجم: مأخذ این بیان در مآخذ انگلیسی یافت نشد. امّا مورد مشابهی در صفحهء ۲۱۹ جلد اوّل و صفحهء ۴۲۴ جلد دوم Compilation of Compilations یافت شد که به تاریخ دوم نوامبر ۱۹۳۳ از طرف هیکل اطهر نوشته شده و مضمون آن این است که: "حیات جامعهء بهائی آزمایشگاهی ضروری و حیاتی است که شما میتوانید اصولی را که از تعالیم الهی فرا میگیرید در آنجا به حیّز عملی محکم و قوی و سازنده در آورید."