نامۀ مورّخ ۸ فوریه ۱۹۹۸

ترجمه‌ای از قسمتی از نامۀ مورّخ ۸ فوریه ۱۹۹۸

نکاتی مربوط به مطالعۀ دیانت بهائی

ایمیل شما شامل چند مطلب است که اوّلین آنها به روشی که برای تحقیق، درک و ثبت وقایع تاریخی به کار برده می‌شود و هم‌چنین به جزئیّات این روش‌ها که به نظر بیت العدل اعظم متأثّر از مادّه‌گرایی است مربوط می‌گردد. هدف تحقیق و پژوهش در چنین زمینه‌هایی مسلّماً باید روشن ساختن حقیقت باشد و البتّه پژوهش‌گران بهائی باید حدّ اعلای امانت، درستی و صداقت را ملحوظ دارند. مضافاً، بیت العدل اعظم تأیید می‌نمایند که روش‌های محقّقانه بسیاری با اساسی محکم و پایدار شکل گرفته‌اند. با این همه، بیت العدل اعظم بعضی از مفروضات روش‌های خاصّ متداول دانشگاهی را زیر سئوال می‌برند زیرا مشاهده می نمایند که این مفروضات تصویری مغشوش از واقعیّت عرضه می‌کنند.

به نظر می‌رسد که تعلیم و تحصیل بعضی از محقّقین در رشته‌هایی مثل دین و تاریخ، بینش آنها را نسبت به روی‌کردی که فراگرفته‌اند— روی‌کردی که زیر‌بنای اجزایش زاییدۀ فرهنگ و سنّت است — محدود ساخته و توانِ دیدن را از آنها سلب نموده است. این سبب می‌شود که این محقّقین عواملی را که از نقطه‌نظر امر بهائی اهمّیّتی بنیادی دارد از نظر دور دارند. در این چنین زمینه‌هایی با حذف مرتّب شواهد و قراین ظهور الهی، و با محدود ساختن گفتمان به دیدگاهی علیّت‌گرا نسبت به عالم، نمی‌توان به حقیقت راه یافت.

بعضی از پیش‌گامان این مباحثات اینترنتی تلویحاً بیان کرده‌اند که تنها راه وصول به درکی صحیح از وقایع تاریخی و منظور آثار مقدّسه و اسناد تاریخیِ امر الهی به کار بستن خشک و سرسختانۀ روش‌هایی است که در چارچوبی مادّه‌گرا به شکلی محدود‌کننده تعیین شده‌است. این افراد حتّی تا آنجا پیش رفته‌اند که هر کس را که روش متفاوتی پیشنهاد کند به سعی در پنهان کردن حقیقت و نه آشکار نمودن آن، متهم می‌سازند.

بیت العدل اعظم واقفند که، نقطۀ مقابل این افراد، احبّایی هستند که سرشار از آنچه که فکر می‌کنند وفا به جمال مبارک است کورکورانه به قبول آنچه که به گمان آنها نصوص مقدّسه است اصرار می‌ورزند. این نقیصه نمایاگر قصور مهمّ دیگری در درک عمق یکی از تعالیم بهائی، یعنی اصل تطابق دین و عقل می‌باشد. خطر این طرز نگرش این است که درک شخصی بعضی از جنبه‌های ظهور الهی را بر درک تمامیّت آن ظهور مقدّم می‌دارد، به استفادۀ غیر منطقی و متناقض از آثار مقدّسه منجر می‌گردد و بهانه به دست کسانی می‌دهد که وفاداری به عهد و میثاق را به غلط “بنیادگرایی” توصیف می‌کنند.

جای تعجّب نیست اگر افرادی از احبّا استنباطی متفاوت و بعضی اوقات ناقص از تعالیم الهی داشته و آن را اظهار نمایند و این وضع فقط دلیل بر عظمت تحوّلی است که این ظهور اعظم بایستی در خودآگاهی بشری ایجاد نماید. وقتی که احبّایی که از تعالیم بهائی بصیرت‌های متفاوت دارندو با صبر و مدارا و فکر باز و بی‌طرف با هم گفتگو می‌کنند، درک عمیقی باید حاصل گردد امّا پافشاری سرسختانه در نظرات شخصی می‌تواند به مشاجره کشیده شود که نه تنها برای روح معاشرت و هم‌کاری بهائی بلکه برای خود تحرّی حقیقت نیز مضّر می‌باشد.

به علاوه، گذشته از اختلاف، موقعیّتی است که در آن شخص چنان شدید به دیدگاه غلط خود بستگی پیدا می‌کند که پافشاری او به منزلۀ سعی در تغییر ماهیّت اصلی دیانت بهائی می‌باشد. اگر به اینگونه رفتار اجازه داده شود که بدون هیچ رادع ومانعی ادامه پیدا کند، می‌تواند جامعۀ بهائی را مختل سازد و همانند ادیان گذشته به بروز فرقه‌های بی‌شمار منجر شود. امّا عهد و میثاق جمال ابهی مانع از این می‌گردد. دیانت بهائی جزئیّات مجموعه‌ای از قوانین مربوط به سلوک و رفتار را ارائه می‌دهد و در نهایت بیت العدل اعظم مسئول است که به منظور امنیّت امر الله و حفظ تمامیّت تعالیم آن تمسّک به این موازین تعیین شده را از احبّا بخواهد.

بیت العدل اعظم خود را ملزم به پیشنهاد یک روش علمی جدید برای دانشگاهیان بهائی که مطالعۀ دیانت بهائی و تعالیم و تاریخ آن را موضوع اقدامات حرفه‌ای خویش قرار می‌دهند، نمی‌دانند بلکه بر جلب توجّه این دسته از احبّا به نارسایی بعضی از روی‌کردها از دیدگاه دیانت بهائی تأکید دارند و به آنان توصیه می‌کنند مفاهیمی را که به عنوان یک بهائی پذیرفته‌اند در تحقیقات خود به کار بندند، مفاهیمی مانند اینکه مظهر ظهور الهی به قلم‌رو برتری تعلّق دارد و دارای بصیرتی فوق بصیرت انسان‌ها است. وظیفۀ مظهر ظهور الهی ارتقای نوع بشر به سطحی جدید از دانش و بینش است. در این عرصه ادراک مظهر ظهور فوق سنن و مفاهیم جامعه‌ای است که در آن ظهور می‌نماید. چنانچه حضرت بهاءالله در کلمات مکنونه می فرمایند:

يا ابن الجمال و روحی و عنايتی ثمّ رحمتی و جمالی كلّ ما نزّلت عليك من لسان القدرة و كتبته بقلم القوّة قد نزّلناه علی قدرك و لحنك لا علی شأنی و لحنی.

اگرچه مظهر ظهور برای ابلاغ امر خود از زبان و فرهنگ موطنی که در آن متولّد شده است استفاده می‌نماید، اما او مقیّد نیست که از الفاظ با همان معانی و اشاراتی که به وسیلۀ ظهورات قبل و یا هم‌عصران او به کار رفته استفاده نماید، او پیامش را به شکلی اعلام می‌دارد که مخاطبینش هم در زمان حال و هم در قرون آینده قادر به درک آن باشند. این وظیفۀ پژوهش‌گران بهائی است که به مرور زمان روش‌هایی تدارک بینند تا آنان را قادر سازد که بر اساس این استنباط کارشان را انجام دهند. این وظیفه‌ای است پرچالش، امّا فوق توانایی بهائیانی که هم در تعالیم الهی فاضل و هم در رشته های علمی متبحرّند نمی‌باشد.

در اینجا به نکات خاصّی می‌پردازیم که در ایمیل ... خود مطرح کرده‌اید. همان طور که به خوبی می‌دانید، یک اصل اساسی در تعالیم بهائی این است که هر یک از احبّا نه فقط این حقّ را دارد بلکه مسئول است که شخصاً به جستجوی حقیقت بپردازد. این اصل یکی از ویژگی‌های ضروری بلوغ نوع انسان و جزء لایتجّزای دگرگونی اجتماعی است که حضرت بهاءالله جهانیان را به آن فرا می‌خوانند. این اصل به همان اندازه به فعّالیّت‌های صرفاً تحقیقی و پژوهشی مربوط می‌شود که به بقیّۀ امور روحانی و عقلانی زندگی ارتباط پیدا می‌کند. هر فرد به خاطر استفاده‌ای که از این امکانات می‌کند نهایتاً در پیشگاه الهی مسئول است. وجدان هیچ کس هرگز نباید، چه به وسیله افراد و چه از ناحیۀ مؤسّسات، تحت فشار قرار گیرد.

با این حال وجدان یک ذات لایتغیّر نیست. یکی از معانی ارائه شده در لغت‌نامه اگر چه تمام معانی واژۀ “وجدان” را شامل نمی‌گردد امّا مفهوم کلّی آن را چنین بیان می‌کند: “حسّ تشخیص صحیح و غلط در رابطه با اموری که شخص مسئول آن است، قوّۀ ذهنی یا ضابطۀ فکری که بر کیفیّت اخلاقیِ رفتار و انگیزۀ شخص داوری می‌کند، درست را می‌پذیرد و نادرست را رد می‌کند”.

بنا بر این نحوۀ کارکرد وجدان به استنباط شخص از مفهوم درست و غلط بستگی دارد. وجدان یک شخص ممکن است بر جستجوی بی‌طرفانۀ حقّ و عدالت قرار گرفته باشد، در حالی که وجدان دیگری ممکن است بر گرایشی نااندیشیده به عمل بر طبق معیارها، اصول و ممنوعیّت‌هایی که محصول محیط اجتماعی اوست متّکی باشد. بنا ‌بر ‌این وجدان می‌تواند حفاظی باشد انگیخته از سیرتی شرافت‌مندانه، یا آنکه نمایان‌گر انبوهی از تعصّباتی باشد که شخص از اجدادش فرا گرفته و یا از رسوم اجتماعی محدودی کسب کرده است.

یک فرد بهائی می‌داند که یکی از جنبه‌های رشد روحانی و عقلانی او میدان دادن به پرورش وجدان خود در ظلّ انوار ظهور الهی می‌باشد — ظهوری که علاوه بر مهیّا ساختن گنجینه‌هایی از اصول روحانی و اخلاقی، انسان را به: “...خروج العبد عن الوهم و التّقلید و التّفرّس فی مظاهر الصّنع بنظر التّوحید و المشاهدة فی کلّ الأمور بالبصر الحدید” توصیه می‌نماید. پس این فرایند رشد مستلزم یک بررسی روشن‌بینانۀ قلبی و عقلی از اوضاع جهان می‌باشد. یک فرد بهائی درک می‌کند که زندگی شرافت‌مندانه بر اساس رعایت اصول مشخّصی متّکی است که ناشی از ظهور الهی می‌باشد و او آن اصول را برای رفاه فرد و جامعه هر دو لازم می‌شمرد. او می‌داند که برای حفظ این اصول، در مواقع معیّنی تسلیم اختیاری تمایلات وجدان خویش به تصمیم اکثریّت، از قبیل پذیرفتن قلبی رأی اکثریّت حاصله از مشورت در یک محفل روحانی، یک شرط وجدانی است.

ضمن بحث در بارۀ حکمت در ایمیل مورّخ ... خود اظهار داشته‌اید که شاید “دانشگاهیان بهائی اکثر اوقات متوجّه نشده‌اند که تا حدّ زیادی عدم رعایت حکمت نمایان‌گر قصور در ابراز عشق و محبّت است.” بیت العدل اعظم تأیید می‌نمایند که لازمۀ رعایت حکمت داشتن محبّت و پرورش وجدانی پراحساس می‌باشد. این نیز به نوبۀ خود نه فقط مستلزم پای‌بند بودن به حدّ اعلای صداقت می‌باشد بلکه بذل توجّه به اثرات گفتار و رفتار خویش را نیز ایجاب می‌نماید.

وظیفۀ یک فرد بهائی در پی‌گیری از تحرّی آزادنۀ حقیقت باید او را به درک تعالیم الهی به عنوان مجموعه‌ای کامل، ارگانیک و دارای انسجامی منطقی رهبری نماید، باید سبب شود که عقاید و انگیزه‌های خود را مورد سنجش قرار دهد و او را قادر سازد که درک نماید که تمسّک به عهد و میثاقی که بدان گردن نهاده تقلید کورکورانه نیست بلکه انتخابی است دانسته که آزادنه برگزیده شده و آزادانه دنبال می‌شود.

حضرت عبدالبهاء در بسیاری از بیانات خود حکومت‌هایی را که حامی آزادی وجدان برای شهروندان خود هستند می‌ستایند. چنانچه از فحوای کلام مبارک مشاهده می‌شود، این بیانات به آزادی در انتخاب دین اشاره می‌نمایند. در نسخۀ اصلِ قسمتی که در ایمیل مورّخ ... خود به آن اشاره کرده‌اید حضرت عبدالبهاء آزادی را این چنین تجزیه و تحلیل می فرمایند:

آزادی سه قسم است یک آزادی الهی است که به ذات باری مخصوص است و او است مختار مطلق کسی او را مجبور نمی‌تواند نمود در هیچ شأنی از شئون. یک آزادی اروپایی‌ها است که انسان هر چه می‌خواهد می‌کند به شرطی که به دیگری ضرر نرساند این حرّیّت طبیعی است و اعظم درجۀ آن در عالم حیوان این شأن حیوان است این طیور را بینید به چه آزادی زندگانی می‌نمایند انسان هر چه بکند به قدر حیوان آزاد نمی‌شود بلکه نظام مانع آزادی است امّا آزادی سوّم در تحت سنن و احکام الهیّه است این حرّیّت عالم انسانی است که قطع علاقۀ قلبی از جمیع اشیا می‌کند از جمیع مشقّات و احزان آسوده می‌شود هر قدر انسان وجدانش ترقّی می‌کند قلبش آزادتر می‌شود و روحش مستبشرتر در دین الله حرّیّت افکار هست زیرا حاکم بر وجدان نیست غیر از خدا امّا به درجه‌ای که خارج از آداب نباشد در دین الله حرّیّت اعمال نیست از قانون الهی نمی‌تواند انسان تجاوز نماید ولو ضرری به غیر نرساند چه مقصود از قانون الهی تربیت غیر و خود است چه عند الله ضرر خود و غیر یک‌سان و هر دو مذموم است باید در قلوب خشیة الله باشد و انسان به آنچه عندالله مذموم است مرتکب نشود لذا حرّیّت اعمالی که در قانون است در دین نیست امّا حرّیّت افکار باید از حدّ ادب تجاوز نکند و اعمال نیز مقرون به خشیة الله و رضای الهی باشد.

آموزش قوانین الهی به فرد بهائی یکی از وظایف محافل روحانی است. حضرت ولیّ‌امرالله در توقیع مورّخ ۱ مارچ ۱۹۵۱ خطاب به یک محفل روحانی به زبان انگلیسی بیانی می‌فرمایند که ترجمه‌ای از آن چنین است:

پرورش و غنیّ‌‌سازی زندگانی روحانی یک فرد بهائی، ازدیاد احاطۀ او بر حقایق اصلیّۀ مکنونه در این امر الهی، تعلیم او در فرایندهای اداری امری و افزایش درک او از اصول عهد و میثاقی که به وسیلۀ مؤسّس و مبیّن منصوص تعالیم امر الهی بنیان نهاده شده است باید هدف اعلای وکلای ملّی باشد که مسئول تنزیه، توسعه و تحکیم این جوامع می‌باشند.

این چنین است وظیفه‌ای که برای پیشبرد زندگی روحانی، وجدانی و اخلاقی افراد احبّا به عهدۀ مؤسّسات انتخابی امر الله محوّل گردیده است. به موازات این، دیانت بهائی از آزادی وجدان که به فرد اجازه می‌دهد تا از دین انتخابی خود پیروی کند، حمایت می‌نماید: هیچ کس نباید مجبور به بهائی شدن، یا به بهائی ماندن — اگر وجداناً مایل به ترک آن است — ‌گردد. امّا در مورد خود بهائیان یعنی کسانی که تصمیم به پیروی از دیانت حضرت بهاءالله گرفته‌اند، مؤسّسات بهائی به اینکه افراد احبّا چگونه می‌اندیشند و افکارشان چیست خود را مشغول نمی‌دارند، مگر آنکه آن افکار به صورت کرداری جلوه کند که مغایر اصول بنیادی و منافع حیاتی امر الله باشد.

با توجّه به این اتّهام که این گونه تشخیص‌ها به محدود ساختن آزادی کلام نزدیک است، باید بپذیریم که مدّت‌ها است که جامعۀ مدنی به این نکته آگاه گشته است که گفتار می‌تواند به رفتار تغییر شکل دهد، مدّت‌ها است که آگاه گشته و برای حفظ خود و شهروندان خود در برابر این گونه رفتار، هنگامی که از لحاظ اجتماعی مخرّب باشد، قدم‌هایی برداشته است. قوانینی که برای رویارویی با فساد و مقابله با برانگیختن نفرت وضع شده نمونه‌هایی هستند که به آسانی می‌توان به آنها اشاره کرد.

از توضیحات فوق مطمئنّاً برای شما روشن خواهد شد که مقوله‌هایی از قبیل “مسائل مربوط به بدعت عقیدتی که می‌بایست متوقّف گردد” و “تحمیل سنّت‌گرایی بر جامعۀ بهائی” که شما به آنها اشاره کرده اید، مفاهیمی هستند که از مطالعۀ مسیحیّت استخراج شده است و با روابط متقابل بس پیچیده‌تر و تعالیمی که دیانت بهائی تدوین کرده است غیر قابل انطباق می‌باشد.

برای همۀ احبّایی که به تحقیق دانشگاهی در بارۀ دیانت بهائی اشتغال دارند مهم است که مشکلاتی را که بدون شک در مسائل تئوری و نظری وجود دارد مورد توجّه قرار دهند و در عین حال اجازه ندهند که حملات و تهمت‌های توطئه‌آمیز و غیر محقّقانه‌ای که گه‌گاه به وسیلۀ افراد بدخواه وارد مباحثات می‌شود آنها را پریشان‌خاطر سازد. گفتمان با کسانی، اعمّ از بهائی و غیر بهائی، که مسائل بغرنجی را صادقانه مطرح می‌سازند و در صورت غیر بهائی بودن اگر موضوع مخالف تعالیم امر باشد، می‌تواند مفید و آگاه‌کننده واقع گردد. امّا ادامۀ بحث با کسانی که دشمنی مداومی نسبت به دیانت بهائی ابراز می‌دارند و در مقابل هر عقیده‌ای جز عقاید خود مقاومت نشان می‌دهند، معمولاً بی‌نتیجه می‌باشد و برای بهائیانی که در آن شرکت دارند می‌تواند ناگوار و حتّی از لحاظ روحانی فرساینده باشد.

مشکلی که موجب نگرانی بیت العدل اعظم گردیده و موضوع مورد بحث چندین مکاتبه بوده است به فساد ‌کشیدن سیستماتیک گفتمان بهائی در بعضی از گروه‌های بحث اینترنتی بوده است دسیسه‌ای که برای بسیاری از شرکت‌کنندگان بهائی به نحو فزاینده‌ای آشکار گردیده و اگر این دسیسه موفّق می‌شد، اوّلین قربانی آن می‌توانست نفس تحقیقات بهائی باشد. عاملی که به مشاجره‌ای که در دو دهۀ گذشته به آرامی می‌جوشید و ناگهان در اینترنت به غلیان در آمد شدّت بخشید مشارکت اشخاصی بود که گرچه اسماً بهائی بودند ولی برنامه‌های خودشان را در سر می‌پروراندند و هدف‌شان آن بود که برای پیشبرد این نقشه‌ها از دیانت بهائی سوء استفاده نمایند. به این منظور کوشیدند که ویژگی‌های اساسی امر الله را تغییر دهند. این رفتار با بیانیّه‌ها و اقدامات افراد مشخّص درگیر، بعد از کناره‌گیری آنها از جامعه بهائی، کاملاً به اثبات رسیده است.

این افراد کوشیدند که از ادبیّات، موقعیّت‌ و اعتبار فعّالیّت‌های پژوهش‌گرانه استفاده کنند تا مرجعیّتی جعلی به اقدامی خصوصی که ماهیّتی عقیدتی و منشأیی خودخواهانه داشت، اعطا کنند. حتّی اگر هدف اوّلیّۀ آنها ماهیّتی آرمان‌گرا داشت، صرف‌نظر از اینکه از نظر مفهوم، نارسا و نادرست بود، عملاً به حمله‌ای علیه عهد و میثاقی که حضرت بهاءالله به عنوان حصن حصینی بنا نهاده بود که می‌بایست امر مبرمش در آن به نحوی که ارادۀ او است پرورش یابد، تبدیل شده بود. به نظر می‌رسید منظور بعضی از دست‌اندرکاران آن بود که با تضعیف مقام حضرت بهاءالله — همان آسیبی که به وسیلۀ مردمانی با همین گونه تمایلات به مظاهر ظهورات قبلی وارد شده بود — با ایجاد شبهه در مورد مرجعیّت تفویض شده به حضرت عبدالبهاء، حضرت ولیّ‌امرالله و بیت العدل اعظم و با مورد تردید قرار دادن صلاحیّت فرایندهای نظم اداری بهائی بتوانند تعدادی از پیروان بی‌اطّلاع را قانع سازند که دیانت بهائی در واقع ظهوری الهی نیست بلکه نوعی سیستم اجتماعی-سیاسی است که مورد بهره‌برداری افرادی جاه‌طلب قرار گرفته است.

آشنایی خود شما با رفتار همین اشخاص، بی‌حرمتی و خشونتی را که در بیانیّه‌های آشکار و پنهان خود نسبت به تعالیم امر، که وانمود می‌کنند به آنها احترام می‌گذارند و به امر پژوهش و تحقیق که مدعی خدمت به آن هستند، نشان داده‌اند، برای شما کاملاً روشن ساخته است. روش را نمی‌توان از منش و روحیّه جدا کرد. حضرت عبدالبها در رسالۀ مدنیّه معیار “عالِم ربّانی” را چنین تعیین فرموده‌اند: “طبیب حاذق‌اند جسم معلول عالم را و ترياق فاروق اعظمند هيئت مسمومه بنی آدم را”

ولکن پروردگار عالميان از برای هر شیء علائم و آثاری خلق فرموده و محک و امتحانی مقرّر داشته. عالِم ربّانی را کمالات معنويّه و ظاهريّه لازم و حسن اخلاق و نورانيّت فطرت و صدق نيّت و فطانت و ذکاوت و فراست و نهی و عقل و حجی و زهد و تقوای حقيقی و خشية اللّه قلبی واجب و الّا شمع بی‌نور هر چند بلند و قطور باشد حکم اعجاز نخل خاويه و خشب مسنّده داشته.”

با تقدیـم تحیّات
دارالانشاء بیت العدل اعظم