عهد و میثاق
نویسنده: موژان مٶمن
مترجم: سمندر مشکی باف
عهد و میثاق عبارت از قراردادی بین خدا و انسان است که باید رعایت شود. امر بهائی وجود دو عهد و پیمان را تصدیق می کند. اوّل میثاق کبیر، بین خداوند، که نمایندۀ او مظهر ظهور الهی است، از یک طرف؛ و عالم انسانی از طرف دیگر منعقد می گردد و در طیّ این پیمان، خداوند وعده می دهد که ارسال هدایاتش برای نوع بشر استمرار داشته باشد، در حالی که عالم انسانی به نوبۀ خود متعهّد میشود که تعالیم خداوند را هر زمان که از سوی حضرتش فرستاده شود اطاعت نماید و به موجب آن عمل کند. بخشی از این میثاق کبیر عبارت از وظیفه ای است که مظهر ظهور الهی به عهدۀ پیروانش می گذارد که به مظهر ظهور بعدی اقبال کنند. دوم میثاق صغیر است که فرد فرد بهائیان را موظّف می سازد که رهبری اوصیای منصوب شدۀ حضرت بهاءالله و تشکیلات اداری امر الهی را بپذیرند و مطیع باشند. ثبات بر عهد و پیمان یکی از فضیلت های اصلی دینی بهائی است و نه تنها شامل تصدیق مشروعیت تشکیلات بهائی میشود، بلکه به مراتب فراتر از آن یعنی دربرگیرندۀ وفاداری کامل و تعهّد قلبی به امر بهائی و جامعۀ بهائی می باشد. مخالفت و مبارزه با مرجعیّت و اختیارات مرکز امر بهائی یکی از شدیدترین تخلّفات روحانی است که ممکن است یک فرد بهائی مرتکب شود. به آن نقض میثاق می گویند و بیماری روحانی تلقی میشود و نتیجۀ آن طرد شدن از جامعه است.
در این مقاله هفت مبحث مطرح می شود و نهایتاً چکیدۀ مطلب به اختصار بیان خواهد شد. مباحث مورد نظر عبارتند از:
١- تاریخچه عهد و میثاق
٢- میثاق کبیر
٣- میثاق صغیر
٤- هدف از عهد و میثاق
٥- سطوت میثاق
٦- ثبوت بر عهد و پیمان
٧- ناقض میثاق و نقض میثاق
٨- چکیدۀ مطلب
الف- تاریخچۀ عهد و میثاق
در آثار مقدّسۀ بهائی به استمرار میثاق کبیر در تاریخ دین (یا حدّ اقلّ در تاریخ ادیان غربی) اشاره شده و مسلّماً مورد تأکید واقع شده است. پیمانی که خداوند با حضرت ابراهیم بست که حضرتش را پدر ملل بسیار خواهد کرد و اَخلافش را برکت خواهد بخشید[۱] ، وقتی که نَسَب حضرت بهاءالله پیگیری میشود و از طریق حرم سوم حضرت ابراهیم، یعنی قطوره، به آن حضرت میرسد[۲] ، مورد استناد قرار می گیرد. امّا مهمتر از آن میثاق منعقده در طور سینا است که بنی اسرائیل را موظّف میسازد احکام الهی را تصدیق و اطاعت نمایند و در عوض آن خداوند قوم بنی اسرائیل را تعالی خواهد بخشید.[۳] و نیز عهد پیشگویانه ای که خداوند از طریق ارمیاء نبی بست[۴] حائز اهمّیت است.[۵] در طیّ این عهد، خداوند وعدۀ روزی را می دهد که قوم اسرائیل را از تمام کشورهایی که به آن رانده شده اند جمع خواهد کرد و آنها را به ارض مقدّس باز خواهد گرداند. خداوند عهد می بندد که از آنها روی برنخواهد گرداند و در حقّ آنان احسان خواهد کرد. [۶] این پیمان از آن جهت مهم است که بخش اول آن را بهائیان معتقدند توسّط حضرت بهاءالله با جمع شدن یهود در ارض مقدّس تحقّق یافته است و نیز بخش دوم آن را می توان نمونه و مثال میثاق کبیر تلقی کرد که در هر ظهور مورد تأیید واقع شده است.
تفاوت مهم بین استنباط معمول از میثاق در کتاب مقدّس عبرانیان و درک بهائیان این است که حضرت بهاءالله تأکید می فرمایند که خداوند نوع بشر را با عهد و میثاقش مورد امتحان قرار می دهد. حضرت بهاءالله در کتاب ایقان و سایر آثار مبارکه به این نکته اشاره دارند که وقتی نوع بشر عهد می بندد که از هدایت الهیه تبعیّت خواهد کرد، این تعهّد زمانی که مظهر ظهور بعدی خداوند ظاهر میشود مورد آزمایش قرار می گیرد. مردم مورد امتحان واقع میشوند که آیا واقعاً با لحن کلام الهی آشنا هستند و وقتی از منبع جدیدی به سمع می رسد می توانند آن را بشناسند یا آن که ظهور جدید را رد می کنند و از اقبال به آن اِبا دارند.
در عهد جدید، خون حیوانات قربانی که مشخّص کنندۀ عهد خداوند در آئین یهود می باشد[۷] با خون فدیۀ حضرت مسیح[۸] جایگزین گشت. به این ترتیب عهد و میثاق الهی از ارتباط با اطاعت از شریعة الله به میثاقی تبدیل می گردد که به هر فرد مٶمنی در رابطه با فضل و فیض الهی اطمینان داده میشود. آثار مقدّسۀ بهائی قویّاً اهمّیت فدیۀ حضرت مسیح را مورد تأیید قرار می دهد. [۹] امّا، رابطۀ مربوط به عهد و میثاق برای بهائیان شامل هم ایمان و هم عمل به موجب احکام الهی از سوی نفوس انسانی است. [۱۰]
توصیف عهد و میثاق در قرآن کریم[۱۱] بسیار نزدیک و شبیه توصیفی است که در آثار مقدّسۀ بهائی آمده است. قرآن کریم عهد و پیمان را با هدایت الهیه برای نوع بشر از طریق سلسله انبیاء و رسل بیان نموده است.
آثار مبارکۀ حضرت باب مشحون از اشارات به عهد و پیمان و بویژه به شخص موعود تحت عنوان «مَن یُظهرهُ الله» است: «همچنین در ظهور من یظهره الله اگر کلّ اهل بیان در حین ظهور او بقول او عامل و وجود خود را مثل کوکب نزد شمس بینند، ثمرۀ وجود خود را اخذ نموده...» [۱۲] و نیز «...فاشهَد بأنّی بذلک الکتاب قد أخذتُ عهدَ ولایة مَن تظهرنّه عن کلّ شیء قبل عهد ولایتی...»[۱۳] گفته می شود که حضرت باب به یکی از برجسته ترین و مشهورترین مٶمنین به امر خود، یعنی جناب وحید دارابی، چنین فرمودند: «لو أیقنتُ بأنّک یومَ ظهوره لاتؤمنُ به لَأرفعتُ عَنکَ حُکمَ الایمان.. و لو عَلمتُ أنّ أحداً مِنَ النّصاری یُٶمِنُ به، لَجَعلتُهُ قرّةَ عَینای»[۱۴]
آثار موثّق بهائی، علاوه بر میثاق کبیر، تاریخچۀ میثاق صغیر در ادیان سالفه را نیز تشریح می کنند. پطرس به عنوان اشرفِ حواریون بعد از حضرت مسیح و حضرت علی به عنوان وصی بحقّ حضرت محمّد رسول الله مورد تأیید و تصدیق قرار گرفته اند. امّا، انتصاب این نفوس صرفاً به طور شفاهی صورت گرفته[۱۵] و به آسانی و سادگی مورد مخالفت و مقاومت قرار گرفت. در حالی که انتصاب مرکز میثاق حضرت بهاءالله، یعنی حضرت عبدالبهاء، به طور کتبی و صریح انجام شده است.[۱۶]
ب- میثاق کبیر
میثاق کبیر (که در آثار مبارکه تحت عنوان «عهد کلّی الهی»[۱۷] و «عهد الست»[۱۸] نیز به آن اشاره شده است) به عهد الهی مربوط می شود که از طریق مظاهر ظهور الهی بیان شده و متضمّن وعدۀ خداوند است که نوع بشر را بدون هدایت رها نخواهد ساخت و لهذا مظاهر ظهور دیگری را مبعوث خواهد فرمود. نقش عالم انسانی در این قرارداد این است که از شریعت الهی که توسّط مظهر ظهور فعلی فرستاده می شود اطاعت کند و مظهر ظهور بعدی را تصدیق نموده از وی تبعیت نماید. حضرت باب این میثاق را به موجزترین صورت در بیان فارسی بیان کرده اند: «خداوند عالم هیچ نبی را مبعوث نفرموده و هیچ کتابی را نازل نفرموده مگر از کلّ اخذ عهد از ایمان بظهور بعد و کتاب بعد گرفته زیرا که از برای فیض او تعطیل و حدّی نبوده...» [۱۹]
حضرت عبدالبهاء سلسلۀ پیمانهای تأسیس شده توسّط مظاهر ظهور متوالی را چنین توصیف می فرمایند: «حضرت ابراهیم... عهد موعود حضرت موسی را گرفت و بشارت به ظهور او داد و حضرت موسی عهد حضرت موعود حضرت مسیح را گرفت و عالم را به بشارت ظهور او مژده داد و حضرت مسیح عهد فارقلیط را گرفت و بشارت به ظهور او داد و حضرت رسول محمّد عهد حضرت باب را گرفت و باب موعود حضرت محمّد بود زیرا بشارت به ظهور او داد و حضرت باب عهد جمال مبارک حضرت بهاءالله را گرفت و بشارت به ظهور او داد زیرا جمال مبارک موعودِ حضرت باب بود و جمال مبارک عهد موعودی گرفت که بعد از هزار سال یا هزاران سال ظهور خواهد یافت.» [۲۰]
حضرت بهاءالله اعلام فرمودند که تحقق بخشندۀ عهدهایی هستند که توسّط جمیع انبیاء گذشته در خصوص یوم عظیم آتیه که جمیع وعود الهی تحقّق خواهد یافت، بسته شده است: «امری که لم یزل و لایزال مقصود نبیّین و غایة رجای مُرسَلین بوده بارادۀ مطلقه و مشیت نافذه ظاهر شده. اوست موعودی که جمیع کتب الهی باو بشارت داده..» [۲۱]
از نقطه نظر تعالیم بهائی نقش نوع بشر در این توافق مبتنی بر میثاق را می توان به بهترین صورت و موجزترین هیئت در بدایت کتاب مستطاب اقدس مشاهده کرد که می فرمایند:
انَّ اوّلَ ما کَتَبَ اللهُ عَلَی العِبادِ عِرفانُ مَشرق وَحیه وَ مَطلع أمرهِ الّذی کانَ مَقامَ نفسِه فی عالمِ الأمر وَ الخلق... اِذا فُزتُم بهذََا المَقامِ الأسنی وَ الأفق الأعلی، یَنبَغی لِکُلِّ نفسٍ أن یَتّبعَ ما أُمِرَ بهِ مِن لدَی المَقصودِ لِأنّهُما مَعاً؛ لایُقبَلُ أحَدُهُما دونَ الآخَر. هذا ما حَکَمَ به مَطلعُ الإلهام. [۲۲]
حضرت بهاءالله با بیان این نکته که در آتیۀ ایّام در زمان معیّن مظهر ظهور دیگری مبعوث خواهد شد میثاق کبیر را به آینده تداوم بخشیدند؛ امّا تصریح فرمودند که ظهور بعد تا هزار سال کامل واقع نخواهد شد: «مَن یَدّعی أمراً قبلَ إتمام ألف سَنةٍ کامِلةٍ، اِنّهُ کَذّابٌ مُفترٍ.» [۲۳]
ج- میثاق صغیر
میثاق صغیر (که از آن به عنوان «عهد خاصّ»[۲۴] نیز یاد شده) به قرارداد بین مظهر ظهور الهی و پیروانش در خصوص استمرار مَرجعیّت الهیه در دیانت او مربوط می شود. اگرچه در ادیان سابق نیز سوابقی بر این عهد موجود و مشهود، امّا حضرت ولی امرالله تصریح می فرمایند که در هیچیک از ادیان ماضیه موضوع وصایت از چنین اهمّیتی برخوردار نبوده و انتصاب وصی و جانشیان به این وضوح صورت نگرفته است. این واقعیت که وصایت و جانشینی در مورد مرجعیت و اقتدار و تأسیس تشکیلات اصلیۀ امر بهائی به موجب سند مکتوب صورت گرفته تا بعداً مورد شکّ و تردید و سٶال واقع نشوند، توسّط حضرت ولی امرالله به عنوان «امتیاز ذاتی»[۲۵] دیانت حضرت بهاءالله مورد تأکید واقع شده است.
در حالی که لوح غصن، که در دوران ادرنه نازل شده، به وضوح مقامی عظیم برای «غصن القدس»[۲۶] قائل شده، و کتاب مستطاب اقدس تصریح فرموده که این مقام عظیم شامل رهبری و قیادت جامعۀ بهائی بعد از صعود حضرت بهاءالله می شود، تنها بعد از گشودن «کتابُ عهدی» بعد از صعود حضرت بهاءالله معلوم شد که مقصود از غصنی که به او اشاره شده؛ قطعیّاً حضرت عبدالبهاء هستند. این انتصاب آنقدر قاطع و واضح بود که حتّی میرزا محمّدعلی، که علیه مرجعیّت حضرت عبدالبهاء عصیان نمود، ابداً این موضوع را که حضرت عبدالبهاء به وصایت و جانشینی حضرت بهاءالله منصوب شده اند، زیر سٶال نبرد. او صرفاً سلوک و نحوۀ قیادت حضرت عبدالبهاء را مورد مخالفت و مجادله قرار داد.
میثاق صغیر توسّط حضرت عبدالبهاء، با انتصاب حضرت شوقی افندی در الواح مبارکۀ وصایا به عنوان ولی امرالله، امتداد یافت. حضرت عبدالبهاء در این سند بر مرجعیت بیت العدل اعظم نیز تأکید میفرمایند و به این ترتیب تشکیلات بهائی را که قیادت جامعه به وسیلۀ فرایندهای میثاق بهائی به آنها احاله و عنایت شده، مورد تأیید قرار می گیرند. حضرت ولی امرالله میفرمایند که الواح مبارکۀ وصایا در نتیجۀ «اقتران معنوی»[۲۷] حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء به وجود آمده است: «قوای خلّاقۀ منبعثه از شریعت حضرت بهاءالله در هویّت حضرت عبدالبهاء حلول نمود و توسعه یافت؛ در اثر تماس و تأثیرات متقابله سندی به وجود آورد که می توان آن را به منزلۀ دستور نظم بدیع عالم... تلقّی نمود.» [۲۸] عهد و میثاق، غیر از قیادت جامعۀ بهائی، مقام مبیّن انحصاری منصوص آثار مقدّسۀ امر بهائی را نیز به حضرت عبدالبهاء و حضرت شوقی افندی عنایت می کند: حضرت بهاءالله در کتاب اقدس (بند ١٧٤) میفرمایند: «اِرجِعوا ما لاعَرَفتُمُوهُ مِنَ الکِتابِ اِلی»[۲۹] حضرت عبدالبهاء. همچنین حضرت عبدالبهاء می فرمایند که حضرت شوقی افندی «مبیّن آیات الله» است. [۳۰]
مرجعیت بیت العدل اعظم نیز از تکامل عهد و میثاق اقتباس و اتّخاذ می گردد. مطلب زیر از قانون اساسی بیت العدل اعظم استخراج شده است:
منشأ بیت العدل اعظم و سُلطه و اختیار و وظائف و دائرۀ اقداماتش کلّ منبعث از آیات مُنزلۀ حضرت بهاءالله است. این آیات باهرات با تبیینات و توضیحات مرکز میثاق و ولیّ امرالله که بعد از حضرت عبدالبهاء یگانه مبیّن منصوص بیانات مقدّسه اند، کلّ مجموعاً مرجع واجب الاطاعه و اسّ اساس بیت العدل اعظم محسوب. مرجعیت و حاکمیت مطلقه و قاطعیّت این نصوص مبارکه ثابت و لن یَتغیّر خواهد بود تا زمانی که به ارادۀ الهیه، مظهر امر جدیدی در عالم ظاهر شود و در آن یوم زمام امر و حُکم در قبضۀ قدرت او قرار گیرد. [۳۱]
د- هدف از عهد و میثاق
هدف از عهد و میثاق در مواضع متعدّد از آثار مبارکۀ بهائی توضیح داده شده است. از آنجا که هدف از دیانت عبارت از تأسیس اتّحاد و اتّفاق در میان نوع بشر می باشد[۳۲] ، حضرت بهاءالله در کتاب عهدی هشدار می دهند که: «ای اهل عالم مذهب الهی از برای محبّت و اتّحاد است او را سبب عداوت و اختلاف منمائید...»[۳۳] میثاقی که در این کتاب تأسیس شده به طور اخصّ از چنین رویدادی جلوگیری می کند. حضرت عبدالبهاء تأیید می فرمایند که هدف اصلی میثاق عبارت از ممانعت از اختلاف، تفرقه و نفاق است:
چون در ایّام سَلَف اختلافات و انحرافات در عقاید مذهبی ایجاد شده بود و هر نفسی عقیدۀ جدیدی را به خداوند نسبت میداد، حضرت بهاءالله میل نداشتند هیچ مبنا یا علّتی برای عدم اتّفاق در میان احباب وجود داشته باشد. لهذا، به قلم مبارک کتاب عهد را مرقوم داشتند و منسوبین خود و جمیع اهل عالم را مخاطب قرار داده فرمودند: «به تحقیق نفسی را که مرکز میثاق من است، منصوب نمودم. جمیع باید از او اطاعت کنند. همه به او توجّه نمایند. او مبیّن کتاب من و مطّلع بر مقصد و مقصود من است. جمیع باید به او توجّه کنند. هر آنچه او بگوید همان صحیح است چه که او بر متون کتاب من واقف و آگاه است. احدی جز او واقف بر کتاب من نیست.» هدف از این بیان آن که هرگز نباید اختلاف و انحراف در میان بهائیان ایجاد شود بلکه آنها باید همیشه متّحد و متّفق باشند. [۳۴]
رسالت مشخّص و خاصّ حضرت بهاءالله به اتّحاد عالم مربوط می شود. از آنجا که اگر خودِ جامعۀ بهائی متّحد نباشد، امر بهائی نخواهد توانست اتّحاد را در عالم ایجاد نماید، نقش عهد و میثاق به عنوان تضمین کنندۀ وحدت جامعۀ بهائی به نحوی تفکیک ناپذیر به هدف اتّحاد عالم پیوسته است: «بدیهی است که محور وحدت عالم انسانی قوّۀ میثاق است و بس.» [۳۵]
حضرت ولی امرالله به میثاق به عنوان وسیلۀ هدایت و تسلط بر قوّۀ روحانی که حضرت بهاءالله در عالم ایجاد فرموده اند، نیز، اشاره می فرمایند: «برای آن که قوای فائقۀ محیطه... پس از افول نیّر توحید از حَیِّزِ امکان... در مجاری حقیقیۀ خویش سریان یابد و هم آهنگی و تداوم آن محفوظ ماند...» [۳۶] ایشان به هدف آن به عنوان «علّت وحدت امرالله و صیانت کلمة الله و وقایت دین الله از تفریق و انشقاق و تقسیم و انشعاب»[۳۷] اشاره می فرمایند.
هـ – سطوت میثاق
چون عهد و میثاق هستۀ اصلی اتّحاد برای جامعۀ بهائی و نیز نهایتاً برای عالم و نیز طریقی برای جریان یافتن قوای روحانی ایجاد شده توسّط حضرت بهاءالله است، در آثار بهائی دارای قدرت و سطوت توصیف شده است. مسلّماً به عنوان قوّۀ محرّکۀ جمیع قوای مثبتی تلقی میشود که در جهان در حال فعّالیت هستند: «قوّۀ میثاق مانند حرارت آفتاب است که جمیع کائنات ارضیه را تربیت نماید و نشو و نما بخشد. بهم چنین نور میثاق عالم عقول و نفوس و قلوب و ارواح را تربیت نماید.» [۳۸]
و – ثبوت بر عهد و پیمان
از آنجا که مٶسّسۀ عهد و پیمان جزء بسیار مهم و حیاتی امر بهائی است، ثبوت بر عهد و پیمان در آثار بهائی یکی از فضیلت های اساسی دینی محسوب می شود. در مفهومی کلّی تر، این به معنای اجرای احکام و تعالیم امر بهائی است:
... باید روش و سلوکی نمائید که مانند آفتاب از سائر نفوس ممتاز شوید. هر نفسی از شما در هر شهری که وارد گردد به خُلق و خوی صدق و وفا و محبّت و امانت و دیانت و مهربانی به عموم عالم انسانی مُشارٌ بالبنان گردد... تا باین مقام نیائید به عهد و پیمان الهی وفا ننموده اید؛ زیرا به نصوص قاطعه از جمیع ما میثاق وثیق گرفته که بموجب وصایا و نصائح الهیّه و تعالیم ربّانیّه رفتار نمائیم. [۳۹]
به مفهوم دقیق تر، ثبوت بر میثاق به یقین باطنی فرد بهائی اشاره دارد که هدایت مرکز امر بهائی (اعم از حضرت عبدالبهاء یا حضرت شوقی افندی در گذشتۀ ایّام یا بیت العدل اعظم در حال حاضر) مبیّن اراده و مشیّت الهی است: «آنچه قرار دهند مِن عندِالله است.»[۴۰] حضرت ولی امرالله موفّقیت و پیشرفت امر بهائی را اینگونه بیان میفرمایند:
نظم اداري و تبليغ عمومي امر الهي ... هيچيك، پيشرفت نخواهند كرد و قادر به حصول هيچ موفقيّتي نخواهند بود، مگر آنكه احبّاي الهي حقيقتاً ثابت، راسخ، عميق و از لحاظ روحاني مؤمن و معتقد باشند... وقتي فردي بهايي به مرجعيّت و اقتدار الهي اعتقاد راسخ داشته باشد، مرجعيّتي كه به مظهر ظهور عنايت شده و به واسطۀ حضرتش به حضرت موليالوري و از آن طريق به وُلاة امر به صورت موهوبي انتقال يافته و در مجاري محافل جريان يافته و نظم مبتني بر اطاعت را ميآفريند- وقتي فرد بهايي واجد اين اعتقاد راسخ باشد، هيچ امري قادر نيست او را متزلزل سازد. [۴۱]
ز- ناقض میثاق و نقض میثاق
در اصطلاح امری، مخالفت داخلی با مرکز امر را «نقض میثاق» و نفوسی را که چنین عملی را مرتکب می شوند «ناقض میثاق» می خوانند. این اصطلاحات بلافاصله آنچه را که نقض این مخالفین داخلی تلقّی میشود، تداعی می کند: آنها میثاق را شکسته اند، که بزرگترین خطای روحانی که شخصی می تواند مرتکب شود تلقّی میگردد. امّا این فقط در ارتباط با «میثاق صغیر» است که این اصطلاح مورد استفاده قرار می گیرد (یعنی عهد و پیمانی که مظهر ظهور الهی در خصوص وصی بلافصل خود و سلسله اوصیاء متعاقب آن منعقد می سازد).
نفوسی که از پذیرش اعتبار مدّعای مظهر ظهور الهی ابا می کنند می توان گفت که ناقضین «میثاق کبیر» هستند، امّا این در امر بهائی مورد استفادۀ معمول ندارد. در این قسمت چند موضوع مورد بحث قرار می گیرد:
١- تعریف نقض میثاق
٢- تاریخ نقض میثاق
٣- ارتباط بین گروههای مختلف ناقضین میثاق
٤- طبقه بندی انواع نقض میثاق
٥- برخورد با نقض میثاق
الف- تعریف نقض میثاق
در تلاش برای یافتن تعریفی برای نقض میثاق، نکاتی چند را باید مدّ نظر قرار داد: نفوسی که صرفاً با امر بهائی یا ریاست آن مخالفت می کنند (مانند بسیاری از رهبران مذهبی مسیحی و مسلمان که به چنین کاری مبادرت ورزیده اند) ناقض میثاق تلقّی نمیشوند؛ نفوسی که امر بهائی را به این علّت ترک می کنند که ایمان خود را از دست داده اند نیز ناقض میثاق شناخته نمیشوند؛ و کسانی که تخلّفات جزئی از احکام بهائی مرتکب میشوند ممکن است حقوق اداری خود را از دست بدهند، امّا ناقض میثاق به حساب نمی آیند. کسانی که در داخل جامعۀ بهائی باقی میمانند، معترف به وفاداری به امر بهائی هستند امّا در عین حال با قیادت رهبر منصوص امر بهائی مخالفت می کنند یا فعّلانه سعی دارند، با ایجاد مرکز رهبری جانشین، در جامعۀ بهائی ایجاد انشقاق و تفرقه نمایند، ناقض میثاق تلقّی میشوند.
حضرت عبدالبهاء میفرمایند: «ناقضین شبهه ای در میثاق ندارند ولی غرض نفسانی آنان را به این درجه رسانده. نه اینست که نمیدانند؛ میدانند و مخالفت میکنند.» [۴۲] به این ترتیب حضرت عبدالبهاء یک عامل اصلی در نقض میثاق را مخالفت عمدی و آگاهانه با ارادۀ الهی که در عهد و میثاق ظاهر و بارز شده، میدانند.
بیان حضرت عبدالبهاء در خصوص آیۀ کتاب مقدّس که ذیلاً نقل می شود بینش بیشتری نسبت به آراء و نظریه های حضرت عبدالبهاء به دست میدهد. در انجیل متی آمده است: «از این رو شما را میگویم هر نوع گناه و کفر از انسان آمرزیده میشود لیکن کفر بروح القدس از انسان عفو نخواهد شد و هر که بر خلاف پسر انسان سخنی گوید آمرزیده شود امّا کسی که بر خلاف روح القدس گوید در این عالم و در عالم آینده آمرزیده نخواهد شد.» [۴۳] حضرت عبدالبهاء می فرمایند مظاهر ظهور الهی دو جنبه دارند. یک شکل و شخصیت عنصری است که حضرت عبدالبهاء به سراج تشبیه می کنند و روح قدسی الهی که در آن سُکنی دارد، که حضرت عبدالبهاء به نور تشبیه می فرمایند. اگر نفسی از سراج روی برگرداند و اعراض نماید، این عمل او ممکن است مورد عفو واقع شود زیرا امکان دارد شخص اشتباه کند یا از آن نفسی که اعراض نموده آگاهی نداشته باشد امّا در عین حال به سوی نور هدایت گردد. امّا اگر شخصی از خودِ نور نفرت داشته باشد و آن را ردّ نماید، در این صورت آن شخص نمی تواند هدایت گردد و رحمت و غفران الهی را نمی پذیرد. [۴۴]
باید توجّه داشت که طبق تعالیم بهائی، نقض میثاق امری نیست که منحصر به امر بهائی باشد. این یک پدیدۀ کلی دینی است که درهر دیانتی وجود داشته است؛ امّا از آنجا که میثاق صغیر در سایر ادیان با وضوح کمتری تعریف شده و اهمّیت و محوریت چندانی نداشته، پدیدۀ مزبور نیز از وضوح و اهمّیت کمتر برخوردار بود.
از این نکته چنین برمی آید که تعریف نقض میثاق عبارت از «مخالفت عمدی با مرکز منصوص امر بهائی (یا هر دیانت دیگر)، علیرغم وقوف و درک آگاهانه نسبت به مقام روحانی مرجع مزبور» است.
فی المثل، این تعریف موضع میرزا یحیی ازل را، که هیچگاه پیرو حضرت بهاءالله نبود، امّا ناقض میثاق تلقّی شده، نشان می دهد. همچنین، به برخی از نفوس مرتدّ که به امر بهائی حمله کرده اند با الفاظ و اصطلاحاتی اشاره شده که شبیه الفاظ مورد استفاده در اشاره به ناقضین میثاق است.
مسألۀ کسی که دارای «وقوف و درک آگاهانه» است باید مسلّماً مستلزم حدّی از قضاوت باشد؛ شاید به همین علّت باشد که تصمیم برای اعلام نفسی به عنوان ناقض میثاق را فقط مرکز و مرجع امر بهائی می تواند اتّخاذ نماید و به احدی وکالت داده نمی شود که چنین تصمیمی را بگیرد.
ب – تاریخ نقض میثاق
یکی از جالبترین وجوه تاریخ بابی و بهائی روشی است که در آن پدیدۀ مخالفت در میان آحاد مٶمنین نسبت به ریاست تثبیت شدۀ دین در تمام نسلها از ابتدای تأسیس دین در صد سال قبل تا کنون رخ داده است.
اوّل – حضرت باب (١٨٥٠-١٨٤٤): متقدّمین بلافصل دیانت حضرت بهاءالله البتّه در نهضت بابیه قرار دارند. احتمالاً در اثر مخالفت شدید خارجی، به نظر میرسد مخالفت داخلی چندانی در ایّام حیات حضرت باب با ایشان صورت نگرفت.
معدودی از نفوس مانند ملّا جواد برغانی، ملّا عبدالعلی هراتی، میرزا ابراهیم شیرازی در سلک مٶمنین به حضرت باب وارد شدند و بعد، از آنها جدا شده حمله به حضرت باب را شروع کردند و نهایتاً به میرزا کریمخان کرمانی، رهبر شیخیه که از مخالفین پرشور و حرارت حضرت باب بود، پیوستند. طبق تاریخ نبیل، این سه نفر در آثار حضرت باب با سامری، که طبق احادیث اسلامی، گوسالۀ زرّینی را برای عبادت اسرائیلیان ساخت، و جبت و طاغوت مقایسه شده اند. اصطلاحاتی بسیار شبیه به آن را بعداً حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء در ارتباط با ناقضین میثاق به کار بردند. [۴۵]
دوم – بعد از شهادت حضرت باب و در ایّام حیات حضرت بهاءالله (٩٢-١٨٥٢): اکثر منابع، اعم از بهائی و غیر آن، در این موضوع توافق دارند که نوعی رهبری و وصایت توسّط حضرت باب به میرزا یحیی ازل اعطاء شد. [۴۶] امّا، این وصایت نه واضح و روشن بود و نه بلامنازع. تعدادی از نفوس مدّعی مقامات مختلفۀ رهبری شدند و تفرقه و انشقاق و منازعه بالا گرفت. گزارش شده که حضرت عبدالبهاء فرموده اند که بیست و پنج نفر مدّعی مقام رهبری جامعه شدند. [۴۷] امّا، هیچیک از آنها، به جز ازل، ناقض میثاق محسوب نشدند زیرا جمیع آنها در زمانی مدّعی این مقام شدند که مَرجعیّت مشخّصی برای دیانت آنها وجود نداشت. بسیاری از آنها وقتی حضرت بهاءالله مقام خویش را ظاهر فرمودند، به ایشان ایمان آورده در سلک مٶمنین وارد شدند. تنها ازل بود که قیام به مخالفت کرد و برای تضعیف مقام حضرت بهاءالله سخت کوشید. برآوردها نشان می دهد که تعداد ازلیان باقیمانده در ایران بیش از پنج هزار نفر نیست. آنها هیچ سازمان و تشکیلاتی ندارند.
جالب است که اقدامات خودِ حضرت بهاءالله نسبت به ازل را باید الگویی برای ارتباط با نفوسی قرار داد که ناقض میثاق اعلام شده اند. وقتی مشخّص شد که هیچ ائتلافی با میرزا یحیی میسّر نیست، حضرت بهاءالله هدایت فرمودند که تمام اثاثیه و سایر لوازم موجود در بیت تقسیم و نیمی از آن به یحیی تسلیم شود. بعد از آن، ایشان تمام روابط با نابرادری خود را قطع کردند. مضافاً ایشان مدّت دو ماه از جمع سایر بابیان نیز عزلت گزیدند و آنها را هدایت فرمودند که خود تصمیم بگیرند که آیا قصد دارند از ایشان تبعیت کنند یا رهبری ازل را بپذیرند.[۴۸]
سوم – در طیّ دوران قیادت حضرت عبدالبهاء: حضرت بهاءالله در «کتابُ عهدی»، حضرت عبدالبهاء را به عنوان وصی و مبیّن آیات خویش و مقامی پایین تر از آن را برای میرزا محمّدعلی، نابرادری حضرت عبدالبهاء، تعیین فرمودند. [۴۹] با این همه، مدّت کوتاهی بعد از صعود حضرت بهاءالله، میرزا محمّدعلی، به تحریک پسرعموی خود میرزا مجدالدّین (پسر جناب کلیم) به مبارزه با قیادت حضرت عبدالبهاء قیام کرد. بحث و جدل اصلی او این بود که حضرت عبدالبهاء از اختیارات خود عدول کرده اند و مدّعی مظهریت ظهور الهی گشته اند، اتّهامی که حضرت عبدالبهاء با صراحت تامّ و با تأکید تمام انکار فرمودند. میرزا محمّدعلی خود و حامیانش را موحّدون خواند. [۵۰]
مبارزۀ میرزا محمّدعلی در بدایت امر بسیار شدید و جدّی بود. او بر قصر بهجی تسلّط یافت و تقریباً جمیع اعضاء عائلۀ حضرت بهاءالله (به استثنای حضرت ورقۀ علیا و خانوادۀ بلافصل حضرت عبدالبهاء)، تعدادی از منسوبین حضرت اعلی (یعنی افنان سدرۀ مبارکه)، و نیز بسیاری از بهائیان ناحیۀ عکّا و حیفا و برخی از نفوس برجستۀ ایران را به سوی خود جذب کرد. امّا، تدریجاً، ورق به زیان میرزا محمّدعلی برگشت. حضرت عبدالبهاء در بدایت امر اِکراه داشتند از این که این تفرقه و انشقاق را برملا سازند، امّا وقتی میرزا محمّدعلی شخصاً در سال ١٨٩٦ ادّعای خویش را علناً و باصراحت اعلام نمود، حضرت عبدالبهاء میرزا محمّدعلی و حامیانش را ناقضین میثاق اعلام کردند. افرادی چون ابن ابهر به جوامع مختلف سفر کردند تا نادرستی مدّعیات محمّدعلی را ثابت کنند.
در سال ١٨٩٩ میرزا محمّدعلی موفّقیت ناچیز دیگری یافت و آن زمانی بود که موفّق شد ابراهیم خیرالله را به سوی خود جذب کند. خیرالله اوّلین کسی بود که امر بهائی را در ایالات متّحدۀ آمریکا تبلیغ و ترویج نمود. امّا، اکثر بهائیان آمریکایی نسبت به حضرت عبدالبهاء وفادار باقی ماندند و منفعت درازمدّت چندانی برای میرزا محمّدعلی باقی نماند و او به طور مداوم سیر انحطاط را پیمود.
تا زمانی که سفرهای حضرت عبدالبهاء به غرب شروع شد، تهدید میرزا محمّدعلی و حامیانش در ایران و آمریکا به حدّ ناچیزی تنزّل پیدا کرده بود. در سال ١٩٢٩ آنها مجبور به تخلیۀ قصر بهجی شدند زیرا در اثر غفلت و بی توجّهی آنان، ساختمان مزبور آنقدر ویران شده بود که دیگر قابل سکونت نبود. [۵۱] آنها تا سال ١٩٥٧ در حجرات اطراف بهجی باقی ماندند. [۵۲] مطالعۀ جامعه شناختی اخیری در مورد بقایای این گروه خاطرنشان میسازد که آنها علی الظّاهر از مسلمانان قابل تشخیص نیستند و پیشنهاد می کند که آنها «پس ماندۀ جامعه ای مذهبی»، بقایای متحجّر یا فسیل شده خوانده شوند. [۵۳]
نحوۀ رفتار حضرت عبدالبهاء با میرزا محمّدعلی و عصیان و سرکشی او و سایر وقایع، که می بایست معیار اقدام در این موارد و مسائل باشد، سه جنبه داشت. اوّل آن که حضرت عبدالبهاء در عین حال که با این فرد شخصاً یا از طریق واسطه ها مکاتبه می کردند و سعی می نمودند ائتلاف ایجاد نمایند، از اعلام علنی موضوع امتناع می فرمودند. دوم آن که ، وقتی این موضوع معلوم شد که چنین کاری امکانپذیر نیست و احتمال آسیب رسیدن به جامعه وجود دارد، به تحریر مکاتیب عمومی و فردی به احبّاء پرداختند و ضمن توضیح و تشریح اوضاع به معرفی افراد مربوطه و هدایت احبّاء برای قطع هرگونه ارتباط با این اشخاص مبادرت فرمودند. سوم آن که، حضرت عبدالبهاء سُفرای ویژه به مناطقی که بیش از همه به این مسأله و مشکل آلوده شده بود اعزام کردند. وظیفۀ این سفرا توضیح مطالب به بهائیان و تشویق آنها به استقامت در قطع هرگونه ارتباط با ناقضین میثاق بود. غالباً این افراد از طرف حضرت عبدالبهاء مختار بودند که باب ارتباط به ناقضین میثاق را مفتوح سازند و سعی کنند آنها را به رجوع به جامعه تشویق کنند. در ایران چنین سفرایی اساساً چهار فردی بودند که حضرت بهاءالله به مقام ایادی امرالله منصوب فرمودند. [۵۴]
واقعۀ مهم دیگر در خصوص نقض میثاق در دوران قیادت حضرت عبدالبهاء از نوع دیگری بود؛ یعنی سرپیچی مستقیم از اوامر حضرت عبدالبهاء بود نه تلاش برای برقراری یک مرکز رهبری دیگر. دکتر امین الله فرید خواهرزادۀ حرم حضرت عبدالبهاء سرکار منیره خانم بود. او در آمریکا تحصیل کرد و زمانی یکی از مترجمین حضوری حضرت عبدالبهاء در اسفار هیکل مبارک به غرب بود. او با سماجت و اصرار از برخی احبّای ثروتمند آمریکایی پول گرفت و با این کار خود را مفتضح ساخت. لذا، حضرت عبدالبهاء موقع مراجعت به حیفا اصرار فرمودند که او نیز به حیفا مراجعت کند. فرید در حیفا راحت و مسرور نبود و زمانی که بر خلاف اوامر حضرت عبدالبهاء حیفا را به قصد آمریکا ترک کرد، طلعت میثاق او را از جامعۀ بهائی طرد فرمودند. فرید بیشتر اعضاء خانوادۀ بلافصلش را با خود برد و باعث شد که معدودی از احبّای بریتانیا نیز از ظلّ امرالله خارج شوند، امّا تأثیر نامطلوب او بر دیگران بسیار اندک بود.
چهارم – وقایع دوران قیادت حضرت شوقی افندی: صعود حضرت عبدالبهاء باعث شد که پیروان میرزا محمّدعلی دیگربار مدّتی کوتاه فعالیت های خود را شروع کنند. آنها کلیدهای روضۀ مبارکۀ حضرت بهاءالله را اخذ و حضرت شوقی افندی را برای استرداد آنها وادار به توسّل به اولیاء امور نمودند. چند واقعۀ عمدۀ دیگر در ارتباط با نقض میثاق در این دوره وجود دارد. وجوه اصلی آنها را می توان به صورت زیر بیان کرد:
یک – روث وایت[۵۵]. حضرت شوقی افندی بعد از جلوس بر مسند ولایت اوّلین امری را که در اولویت قرار دادند برقرار کردن نظم اداری بهائی بود. وقتی که ایشان در این طریق به سوی هدف پیش می رفتند، با مقاومت برخی از بهائیان روبرو شدند که با سازماندهی امر بهائی مخالف بودند. اوّلین نفر در این سبیل روث وایت در سالهای ١٩٢٩-١٩٢٦ بود. او مخالفتش را بر گزارشی از برخی از بیانات حضرت عبدالبهاء که تلویحاً اشاره داشت که امر بهائی را نمی توان سازماندهی کرد زیرا «روح زمان»[۵۶] است، و نیز گزارشی از یک متخصّص شناخت خط مبتنی ساخت، که مدّعی بود خطّ الواح وصایای حضرت عبدالبهاء که مرجعیت حضرت شوقی افندی مبتنی بر آن بود، جعلی است. گزارش مزبور مبتنی بر عکسهایی از سند مزبور و صرفاً اظهار نظری موقّتی و موکول به بررسی دقیق ترِ اصل سند بود. امّا تردیدهای مربوط به اصالت و اعتبار الواح مبارکۀ وصایا توسّط نفوسی مانند کاتبان و معاشرین نزدیک حضرت عبدالبهاء که برای قضاوت در مورد خطّ و نیز اسلوب انشاء مبارک در بهترین موضع بودند، مردود اعلام شد؛ حتّی احمد سهراب بعد از آن که به ناراضیان و مخالفان پیوست، اعتبار و صحّت الواح وصایا را مورد تأیید قرار داد. اظهارات روث وایت تأثیر چندانی بر جامعۀ بهائی آمریکا نداشت. تنها در آلمان، وقتی که یکی از بهائیان اوّلیه موسوم به ویلهلم هریگل[۵۷] به قضیۀ او توجّه نمود اندک عکس العملی دریافت کرد.
دو – احمد سهراب (١٩٨٥-١٨٩٣). در سال ١٩٢٩ احمد سهراب، که زمانی کاتب و نیز مترجم حضوری طلعت میثاق بود، و خانم ژولی (لوییس استویوسان) شانلر[۵۸] انجمن تاریخ جدید[۵۹] را در نیویورک به عنوان طریقی مستقیم برای انتشار تعالیم بهائی تأسیس کردند. امّا احمد سهراب اجازه نداد محفل روحانی نیویورک در خصوص طریقۀ انتشار امر بهائی توسّط انجمن تاریخ جدید اظهار نظری نماید. این موضوع به مواجهۀ محفل روحانی ملّی منجر و به طرد سهراب و شانلر از جامعۀ بهائی منتج گردید.
انجمن تاریخ جدید در سال ١٩٣٠ کاروان شرق و غرب[۶۰] را ایجاد کرد که برای آماده ساختن اطفال و جوانان برای پیوستن به انجمن تاریخ جدید طرّاحی شده بود. کاروان از انجمن بیشتر رشد کرد و تمام پیوندهای باقیماندۀ مذهبی با امر بهائی را گسست. مدّتی به عنوان یک باشگاه جهانی دوستان مکاتبه ای با آرمانهای اجتماعی دوام آورد. انجمن تاریخ جدید منسوخ و رو به زوال است و کاروان در سطحی نازل از فعالیت محلّی در نیویورک تحت نام خانۀ کاروان[۶۱] قرار دارد.
سه – فائق. بعد از درگذشت جناب میرزا ابوالفضائل گلپایگانی، برخی از شاگردان ایشان، با تصویب حضرت عبدالبهاء، در قاهره انجمنی به نام «الجمعیّة العلمیّة الادبیّة» تأسیس کردند. بعد از چند سال، این انجمن تحت رهبری یک بهائی ارمنی تبار موسوم به فائق با تشکیلات اداری بهائی در مصر اختلاف پیدا کرد و فائق از جامعۀ بهائی طرد شد. معدودی از بهائیان مصری از او پیروی کردند و او نیز موفّق شد تعدادی از سایر بهائیان را به سوی خود جذب نماید، امّا بسیاری از این نفوس نهایتاً به جامعۀ بهائی بازگشتند. [۶۲]
چهار – عائلۀ حضرت عبدالبهاء. گسستن میرزا محمّدعلی از حضرت عبدالبهاء به طرد اکثریت اخلاف حضرت بهاءالله از جامعۀ بهائی منجر شد. اینها جمیع اخلاف حضرت بهاءالله از حرم ثانی و حرم ثالث بودند و شامل صبیۀ ایشان از ازدواج سوم موسوم به فروغیه و همسرش سیّد علی افنان میشد. امّا، فرزندان حاصل از این ازدواج در طرد والدین خود از جامعه سهیم نبودند، و در اوایل دهۀ ١٩٢٠ خودِ سیّد علی افنان به حضرت شوقی افندی مراجعه کرد و دیگربار به جامعۀ بهائی پذیرفته شد. همه تا ١٩٣٣ ساکت و خاموش بودند تا قضیۀ بیت حضرت بهاءالله در عراق پیش آمد. حضرت شوقی افندی از حسین افنان (متوفّی به سال ١٩٥٢)، فرزند سیّد علی افنان، خواستند از مقام خود که در دولت عراق داشت استعفا دهد چه که دولت عراق اجازه داده بود غصب و تصرّف بیت حضرت بهاءالله تداوم یابد. حسین امتناع نمود و طرد شد.
دو برادر حسین افنان، یعنی نیّر و حسن، به ترتیب با روحانگیز و مهرانگیز، خواهران حضرت شوقی افندی ازدواج کردند. برادر دیگر او، فیضی با ثریّا، دخترخالهء حضرت ولی امرالله ازدواج نمود. اعضاء عائلهء حضرت ولی امرالله، به علّت امتناع از قطع ارتباط با کسانی که قبلاً طرد شده بودند، یکی بعد از دیگری از جامعهء بهائی طرد شدند. وقتی منیب شهید، پسرخالهء حضرت ولی امرالله در سال ۱۹۴۴ با نوهء برادر الحسینی، مفتی اعظم اورشلیم و خصم لدود جامعهء بهائی، صرفاً با عقد اسلامی ازدواج نمود، دیگران نیز از سلک مؤمنین به امر جمال ابهی اخراج شدند.
از آنجا که بقیه اعضاء عائله نیز از قطع ارتباط با اعضاء مطرود ابا نمودند، آنها نیز طرد شدند. ازدواج یکی از برادران حضرت شوقی افندی موسوم به حسین در سال ١٩٤٩ که بر خلاف اراده و رضایت هیکل مبارک انجام شد، و ارتباط برادر دیگرشان موسوم به ریاض، با میرزا مجدالدّین در سال ١٩٥١ جریانی را که بدان وسیله تمام اخلاف باقیماندۀ حضرت عبدالبهاء به جز خود حضرت شوقی افندی از جامعه اخراج شدند، تکمیل کرد. عائلۀ حضرت عبدالبهاء خارج از جامعۀ بهائی باقی ماند و به تعقیب امور و اهداف خود پرداخت.
پنج – نفوس مرتدّ. اگرچه اکثر افرادی که جامعۀ بهائی را به علّت از دست دادن ایمان خود ترک می کنند، با نفوسی که هرگز بهائی نبوده اند متفاوت تلقّی نمیشوند، امّا تعداد اندکی از نفوس بوده اند که جامعه را ترک کردند و سپس مغرضانه، موذیانه و به شدّت شروع به حمله نمودند. حضرت ولی امرالله با الفاضی معادل اصطلاحات مورد استفاده جهت ناقضین میثاق به آنها اشاره میفرمودند. در سالهای بلافاصله بعد از صعود حضرت عبدالبهاء، یکی از بهائیان برجستۀ ایرانی، موسوم به میرزا عبدالحسین تفتی، معروف به آواره (١٩٥٣-١٨٧٣/١٢٩٠)، فشار آورد تا سمت رهبری در جامعۀ بهائی برای خود کسب کند. وقتی از به دست آوردن هرگونه مقامی مأیوس شد، از ظلّ امرالله خارج گردید و علناً شروع به انتقاد از آن نمود. کتابی به نام کشف الحیل در سه جلد منتشر ساخت. او، تحت نام آیتی، به فعالیت خود ادامه داد و به سردبیری مجلّۀ نمکدان پرداخت و به عنوان شخصیتی ادبی شهرت یافت.
دو شخصی که بسیار تحت تأثیر آواره قرار داشتند و نهایتاً در ارتداد از امر بهائی و حملۀ علنی به او پیوستند، یکی فیض الله صبحی بود[۶۳] که چند سالی به عنوان کاتب حضرت عبدالبهاء خدمت کرد، و دیگری حسن نیکو بود که به عنوان مبلّغ بهائی به هندوستان سفر کرد و در سال ١٩٢٣ نیز سفری به حیفا رفت. شخص اخیر در حمله به امرالله اثری به نام فلسفۀ نیکو در سه جلد منتشر نمود.
پنجم – بعد از حضرت شوقی افندی (١٩٥٧ به بعد). مهمترین واقعۀ تفرقه افکنانه بعد از صعود حضرت ولی امرالله ادّعای یکی از ایادی امرالله موسوم به چارلز میسن ریمی[۶۴] به عنوان ولی امر ثانی بود. اگرچه او اعلامیۀ مورّخ ١٩٥٧ حضرات ایادی امرالله را که حضرت شوقی افندی نه وصیت نامه ای داشتند و نه جانشینی امضاء کرده بود، امّا در آوریل ١٩٦٠ ادّعا کرد که ولی امر ثانی است. او ادّعای خود را مبتنی بر این نکته نمود که طبق الواح وصایای حضرت عبدالبهاء، ولی امر ریاست بیت العدل اعظم را به عهده دارد، و ریمی توسّط حضرت شوقی افندی به عنوان رئیس شورای بین المللی بهائی[۶۵] منصوب شد. شورای مزبور طلیعۀ بیت العدل اعظم محسوب میشد. این ادّعا توسّط اکثریت جامعۀ جهانی بهائی مردود اعلام شد زیرا همان الواح وصایا این نکته را نیز به وضوح تصریح کرده بود که جمیع وُلاة امرالله باید از اخلاف حضرت بهاءالله باشند. ریمی موفّق شد حامیان معدودی جمع کند که عمدةً در ایالات متّحده، فرانسه و پاکستان بودند، امّا اکثریت بهائیان از حضرات ایادی امرالله، که میسن ریمی را به عنوان ناقض میثاق طرد کردند، حمایت کردند.
پیروان ریمی در طول سالها، به ویژه موقعی که به فرقه های متنازع تقسیم شدند، اهمّیت خود را از دست دادند. یکی از فرقه ها تحت رهبری دونالد هاروی[۶۶] قرار گرفت که توسّط ریمی به عنوان «ولیّ امر سوم» منصوب شده بود. بعد از فوت او در سال ١٩٩١، رهبری این گروه به ژاک سوغومونیان[۶۷] ساکن مارسی[۶۸] محوّل گردید. گروه دیگری تحت رهبری جوئل مارانجل[۶۹]ا قرار گرفت. او اعلام کرد که ریمی ابتدا او را به عنوان «ولیّ امر سوم» منصوب نمود، امّا فرتوت و خرفت شد و بعد هاروی را منصوب نمود. این گروه خود را امر بهائی ارتدکس[۷۰] می نامند و مقرّ آنها در روزوِل[۷۱] واقع در نیومکزیکو است. تعداد آنها بیش از صد نفر نیست.[۷۲] فرقۀ دیگر تمام ادّعاهای ولایت امر بعد از حضرت شوقی افندی از جمله ریمی را رد کردند امّا اظهار داشتند که رکس کینگ[۷۳] تا ظهور ولی امر ثانی نیابت ولایت را به عهده دارد (لذا این گروه خود را امر بهائی ارتدکس تحت نیابت ولایت[۷۴] میخوانند). کینگ در سال ١٩٧٧ درگذشت و چهار نفر از اعضاء خانواده اش را به عنوان شورای نیابت منصوب کرد. بالاخره، لیلاند جنسن[۷۵] (که گروهش بهائیان تحت شرایط میثاق[۷۶] خوانده میشوند) وقتی که مدّعی شد که جهان در سال ١٩٨٠ با یک فاجعۀ هسته ای روبرو خواهد شد، سوء شهرت مختصری پیدا کرد. گروههای اندک وابسته به نام ریمی اینک محدود به چند ایالت در ایالات متّحده هستند. در ایالات متّحده، یک انجمن ریمی[۷۷] توسّط فرانسیس اسپاراتو[۷۸] در حمایت از هاروی تأسیس شد که اینک منسوخ شده است.
حدود سال ١٩٦٤ یک فرد ایرانی موسوم به جمشید معانی مدّعی شد بعد از حضرت باب و حضرت بهاءالله، مظهر ظهور سوّم است. او آثاری را نوشت که مدّعی بود به وحی الهی است و خود را «انسان» و «سماءالله» نامید و گروه پیروانش را تحت عنوان «بیوت نوع بشر» سازماندهی کرد. او پیروان معدودی در پاکستان داشت، امّا حامی اصلی او در ایالات متّحده، جان کاره[۷۹] ، مستقرّ در ماریپوز[۸۰]ا در کالیفرنیا، بعدها از او اعراض نمود. ایرانی دیگری موسوم به جمشید مغناط نیز مدّعی نبوّت شد امّا به نظر نمیرسد پیروانی داشته باشد.
تعدادی وقایع دیگر در مخالفت با نظم اداری بهائی رخ داده است. در آلمان، هرمان زیمر[۸۱] در سال ١٩٧١ ادّعاهای روث وایت را در کتابی کوچک به نام وصیت نامه ای جعلی دیانت بهائی را در حدّ شوقیزم سیاسی تنزّل می دهد[۸۲] (که در سال ١٩٧٣ به انگلیسی انتشار یافت) احیاء کرد. در سویس، فرانچسکو فیچیکیا[۸۳] کتابی جامع به نام Baha'ismus Weltreligion der Zunkunft? عمدةً در حمله به نظام اداری بهائی نوشت که در سال ١٩٨١ توسّط Evangelische Zentralstelle fur Weltanschauungsfragen, Quell Verlag در اشتوتگارت آلمان انتشار یافت. تأمین مالی و توزیع هر دو کتاب مزبور توسّط سازمان انجیلی پروتستان[۸۴] در آلمان صورت گرفت. چارلز سی برگر[۸۵] گروه مشابهی را در حدود سال ١٩٦٧ در فیلادلفیا ایجاد کرد. آنها نقشه هایی برای ایجاد انجمن بهائیان آزاد[۸۶] (یا اتّحادیۀ جهانی دیانت عمومی و صلح عمومی[۸۷]) داشتند، امّا محقّق نیست که چنین گروهی از اصل ایجاد شده باشد.
ج – پیوندهای بین گروه های مختلف ناقضین میثاق
یکی از وجوه قابل توجّه و جالبِ پدیدۀ نقض میثاق میزان و گسترۀ تماس بین سه نسل ناقضین میثاق بوده است. سه نسل مزبور عبارتند از:
نسل اوّل: پیروان ازل در مخالفتش با حضرت بهاءالله
نسل دوم: پیروان میرزا محمّدعلی در مخالفتش با حضرت عبدالبهاء
نسل سوم: مخالفین حضرت شوقی افندی، چه داخل عائلۀ حضرت عبدالبهاء و چه غیر آن مانند احمد سهراب، که با نظم اداری بهائی مخالفت و معارضه داشتند.
به لحاظ نظری، نسل دوم، که به حضرت بهاءالله اقبال نمودند، باید با نسل پیروان ازل، که دشمن حضرت بهاءالله بودند، هیچ ارتباطی نمیداشتند. همچنین، نسل سوم، که خود را پیروان وفادار حضرت عبدالبهاء به حساب می آوردند، نمی بایست ارتباطی با نسل دوم که مخالفین سرسخت و پرحرارت حضرت عبدالبهاء بودند، مرتبط می شدند؛ و حتّی نمی بایست ادنی حمایتی از نسل اوّل به عمل می آوردند. امّا در واقع پیوندهای نیرومندی بین این نسلهای سه گانه شکل گرفت.
ازدواجهای مختلف بین نوادگان حضرت عبدالبهاء و پسران سیّد علی افنان پیوندهایی را بین نسل دوم و نسل سوم برقرار ساخت. جلال ازل را، که نوۀ میرزا یحیی ازل و حامی و مبلّغ قوی موضع او بود، می توان نمایندۀ نسل اوّل دانست. او با عصمت، دختر بدیع الله، که نمایندۀ نسل دوم بود، ازدواج کرد. این دو، همراه با قمر، خواهر عصمت، تلاشی همه جانبه برای وحدت بخشیدن بین سه نسل ناقضین میثاق به عمل آوردند. پیتر برگر[۸۸] در سال ١٩٥٣ گزارش کرد که قمر «اکنون سعی می کند همۀ مخالفین و معارضین بهائیان را، اعمّ از این که از لحاظ سابقه در زمرۀ عبّاسیون یا از «موحّدون» باشند، علیه شوقی وحدت بخشد.»[۸۹] ریاض، برادر حضرت شوقی افندی، با مجدالدّین و سایر نفوس از نسل دوم در تماس بود و چهار مرتبه با جلال ازل در قبرس ملاقات کرد. ایوون[۹۰] ، دختر عزّالدّین ودود، و نیز میرزا جلال، نوۀ جناب میرزا موسی کلیم، که هر دو از مخالفین و در زمرۀ نسل دوم محسوب میشوند، با احمد سهراب، انجمن تاریخ جدید، و کاروان شرق و غرب، که از نسل سوم به حساب می آیند، همکاری می کردند[۹۱].
د – طبقه بندی انواع نقض میثاق
با مطالعۀ تاریخ به نظر می رسد که چهار نوع اصلی نقض میثاق وجود دارد:
اوّل: معارضه با رهبری و قیادت. اینها نفوسی هستند که مرجعیت و مشروعیت رئیس و رهبر دیانت را مورد بحث و ایراد قرار دادند و ادّعاهایی را برای خود یا برای دیگران مطرح ساختند. نمونه های اصلی این گروه عبارتند از ازل، میرزا محمّدعلی و ریمی.
دوم: نارضایتی و مخالفت. نفوسی که با سیاستها و اقدامات ریاست امرالله موافق نیستند امّا هیچ ادّعایی هم برای رهبری خود یا دیگری مطرح نمی سازند. این گروه عمدةً شامل مخالفین نظم اداری بهائی میشود مانند روث وایت، احمد سهراب و هرمان زیمر.
سوم. سرپیچی و عصیان. نفوسی که اوامر مستقیم صادره از ریاست امرالله را ندیده گرفته از آن سرپیچی نمودند. غالباً اوامر مزبور مربوط به قطع ارتباط با ناقض یا ناقضین میثاق بود. نمونه هایی از این دست بیشتر شامل اَخلاف حضرت عبدالبهاء در زمان ولایت حضرت شوقی افندی میشود.
چهارم. مرتدّین که به نحوی موذیانه به امر بهائی حمله می کنند. نمونۀ این گروه آواره و نیکو هستند.
پنجم – برخورد با نقض میثاق
حضرت عبدالبهاء و نیز حضرت شوقی افندی در نحوۀ برخورد و تلقّی بهائیان نسبت به ناقضین میثاق کاملاً مٶکّد و راسخ بودند: «...از اساس اعظم امرالله اجتناب و ابتعاد از ناقضین است زیرا بکلّی امرالله را محو شریعت الله را سَحق، و جمیع زحمات را هدر خواهند داد.» [۹۲] ناقضین میثاق به عنوان نفوسی توصیف شده اند که دارای بیماری روحانی مُسری هستند ولهذا لازم است که از هر گونه تماس و ارتباط با آنها اکیداً خودداری شود. این قرنطینۀ روحانی را تنها ریاست امرالله می تواند از میان بردارد یا بنا به هدایت او می توان آن را شکست.
نکتۀ جالب توجّه آن که اجرای این مجازاتها یا تحریمها علیه ناقضین میثاق و نفوسی که به معاشرت با آنها ادامه می دهند، تدریجاً به مرحلۀ اجرا در آمده است. بسیاری از آثار حضرت بهاءالله شامل فقراتی از اوامر به بهائیان است که از تماس با ناقضین میثاق اجتناب نمایند. علیرغم آن، حضرت بهاءالله به نظر میرسد که تلاش چندانی برای تنفیذ این تعلیم به کار نبرده اند. در طیّ تمام دوران رسالت حضرت بهاءالله، به نظر میرسد که تماس زیاد و گسترده ای بین بهائیان و ازلیان وجود داشته است. در سالهای اوّلیه بعد از اعلام رسالت حضرت بهاءالله، در بعضی از شهرها، یک رشته بحث و مذاکرات علنی بین دو گروه جریان داشت و هر یک از آنها سعی می کردند بر دیگری چیره شوند. اطّلاعاتی وجود دارد که چنین جلساتی حدّ اقلّ در بغداد، تبریز، قزوین، شیراز و اصفهان وجود داشته است. شواهدی در دست است که این جلسات مدّت زمانی نسبة طولانی تشکیل می شده و نامه هایی بین دو گروه ردّ و بدل می شده است.
حضرت عبدالبهاء توجّه احبّاء را به مسألۀ میثاق جلب نموده آن را در اولویت قرار دادند و مفهوم نقض میثاق را برای آنها تعریف کردند. ایشان قویّاً تمایل خود را ابراز داشتند که بهائیان باید تمام تماسهای خود را با ناقضین میثاق قطع کنند و سفرا و نمایندگانی را اعزام داشتند تا سعی کنند احبّاء را به چنین کاری تشویق نمایند. امّا ایشان به ندرت تحریم و مجازاتی را برای نفوسی که ارتباط خود را حفظ می کردند، وضع نمودند.
تحوّل اساسی که در زمان حضرت شوقی افندی صورت گرفت این بود که روش و نحوۀ برخورد با نقض میثاق توسّط هیکل مبارک حضرت ولی امرالله اعلام شد، یعنی هر نفسی که ارتباط خود را با ناقضین میثاق حفظ می کرد، خود او ناقض میثاق میشد. همچنین، حضرت ولی امرالله، وقتی برخورد با ناقضین میثاق را جزو مسئولیت های حضرات ایادی امرالله همراه با محافل روحانی ملّی قرار دادند، شکل تشکیلاتی برای برخورد با نقض میثاق را تعیین فرمودند، گو این که اتّخاذ تصمیم نهایی همیشه با خود هیکل مبارک بود.
در این زمان، در وهلۀ اولی تشکیلات امر بهائی مسئول برخورد با هر گونه واقعۀ نقض میثاق که رخ دهد هستند، بخصوص مشاورین قارّه ای و اعضاء هیأتهای معاونت. افراد بهائی به جز گزارش هر گونه نگرانی و موضوع مرتبطی به این تشکیلات، هیچگونه اقدام دیگری نمی توانند انجام دهند. لذا، اینها به تحقیق در اطراف موضوع می پردازند امّا اتّخاذ تصمیم نهائی به عهدۀ بیت العدل اعظم است.
ح – چکیدۀ مطلب
میثاق در امر بهائی را می توان به دو مفهوم تقسیم کرد. میثاق کبیر مستلزم حصول معرفت و عرفان نسبت به مظهر ظهور الهی و اطاعت از تعالیم و احکام او است: «بنصوص قاطعه از جمیع ما میثاق وثیق گرفته که بموجب وصایا و نصائح الهیّه و تعالیم ربّانیه رفتار نمائیم.» [۹۳] میثاق کبیر به وعدۀ ظهور یک مظهر ظهور الهی دیگر در آتیۀ ایّام نیز مربوط می شود: «جمال مبارک عهد موعودی گرفت که بعد از هزار سال یا هزاران سال ظهور خواهد نمود.» [۹۴] میثاق ثانی یا صغیر به وصایت و جانشینی مرجع امر در داخل جامعۀ بهائی مربوط میشود که ابتدا به حضرت عبدالبهاء، بعد حضرت شوقی افندی و سپس به بیت العدل اعظم عنایت شده است: «همچنین، به اثر قلم اعلی عهد و میثاقی عظیم از جمیع بهائیان گرفت که بعد از صعود متابعت مرکز میثاق نمایند...»[۹۵] با توجّه به شرایط این میثاق، به حضرت عبدالبهاء و حضرت شوقی افندی اختیار و صلاحیت تبیین موثّق آثار مقدّسۀ بهائی اعطاء شده و به بیت العدل اعظم صلاحیت و مَرجعیّت جهت وضع احکام در زمینه هایی که قبلاً در آثار بهائی اشاره نشده، عنایت شده است.
چون هدف نهایی امر بهائی وحدت بخشیدن به جهان است، بدیهی است که اگر خود جامعۀ بهائی دچار انشقاق و تفرقه شود، این هدف قابل حصول نخواهد بود. یکی از جالب ترین مواردی که امر بهائی مطرح کرده این است که این دیانت از سوی خداوند از تفرقه و انشقاق حفظ میشود. [۹۶] بدیهی است این کلام بدان معنی نیست که ایجاد گروهی که مرجعیّت ریاست امرالله را رد کند غیرممکن است زیرا در مواقع متعدّد چنین اتّفاقی افتاده است. آنچه که به نظر میرسد مقصود از بیان فوق باشد این است که اگرچه امکان دارد بعضی از نفوس گروهی مستقلّ ایجاد کنند و خود را بهائی بنامند، امّا این گروه مانند شاخه ای است که از شجرۀ اصلی بریده شده باشد، گو این که به ظاهر ممکن است زنده و سبز باشد، امّا چون از منبع حیاتش جدا شده، نهایتاً پژمرده شده خواهد مرد.
ساختکار اصلی برای این صیانت از انشقاق و تفرقه دو امر بیان شده است: اوّل، این واقعیت که میثاقی که صُنع حضرت بهاءالله و اوصیای ایشان می باشد واضح و مکتوب است؛ دوم، با روشهایی که برای برخورد با ناقضین میثاق ایجاد شده، وحدت جامعه حفظ خواهد شد.
ط – منابع و مآخذ فارسی
الف – حضرت بهاءالله
١- اقتدارات، خطّ مشکین قلم، ١٣ رجب ١٣١٠
٢- منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله، طبع ١٤١ بدیع، لانگنهاین آلمان
٣- کتاب اقدس، طبع مرکز جهانی
٤- دریای دانش، ١٣٣ بدیع، مٶسّسۀ ملّی مطبوعات امری از روی نشر مٶسّسۀ مطبوعات بهائی هند
٥- کتاب ایقان، طبع بمعرفأ فرج الله ذکی، مصر
٦- آثار قلم اعلی، ج ٣، مٶسّسۀ ملّی مطبوعات امری، ١٢١ بدیع
٧- آثار قلم اعلی، ج ٤، مٶسّسۀ ملّی مطبوعات امری، ١٣٣ بدیع
٨- لوح مبارک خطاب به شیخ محمّد تقی مجتهد اصفهانی معروف به نجفی، مٶسّسۀ ملّی مطبوعات امری، ١١٩ بدیع
٩- الواح مبارکۀ حضرت بهاءالله جلّ ذکره الاعلی شامل اشراقات و چند لوح دیگر، بدون تاریخ و محلّ طبع
١٠- مجموعه الواح مبارکه، مطبعۀ سعاده در قاهرۀ مصر، ١٣٣٨ قمری/ ١٩٢٠ میلادی
ب – حضرت ربّ اعلی
١- منتخبات آیات از آثار حضرت نقطۀ اولی عزّ اسمه الاعلی، ١٣٤ بدیع، مٶسّسۀ ملّی مطبوعات امری
ج – حضرت عبدالبهاء
١- مکاتیب عبدالبهاء، ج ١، طبع ١٩١٠ میلادی، مطبعۀ کردستان العلمیه
٢- مکاتیب عبدالبهاء، ج ٣، طبع ١٩٢١ میلادی، در مصر محروسه بسعی فرج الله ذکی الکردی
٣- منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، طبع ١٩٧٩ میلادی، مٶسّسۀ ملّی مطبوعات امری آمریکا
٤- منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، ج ٤، طبع ١٥٧ بدیع، لجنۀ ملّی نشر آثار امری به لسان فارسی و عربی، آلمان
٥- النّور الابهی فی مفاوضات عبدالبهاء، طبع ١٩٠٨ میلادی، لیدن هلند
٦- تذکرة الوفا فی ترجمة حیاة قدمآء الاحبّآء، ١٣٤٣هجریّة، مطبعة العبّاسیة فی حیفا
د – حضرت ولی امرالله
١- قرن بدیع، ترجمۀ نصرالله مودّت، طبع ثانی، ١٤٠ بدیع، مٶسّسۀ معارف بهائی بلسان فارسی، کانادا
٢- دور بهائی، فاقد نام مترجم، ناشر و محلّ نشر
٣- نظم جهانی بهائی، ترجمه و اقتباس هوشمند فتح اعظم، مٶسّسۀ معارف بهائی بلسان فارسی، کانادا، ١٩٨٩
ه – بیت العدل اعظم
١- قانون اساسی بیت العدل اعظم
و- اشراق خاوری، عبدالحمید
١- مائدۀ آسمانی، ج ٧، ١٢٩ بدیع، مٶسّسۀ ملّی مطبوعات امری
٢- ایّام تسعه، نشر چهارم، ١٢٧ بدیع، مٶسّسۀ ملّی مطبوعات امری
٣- رحیق مختوم، ج ١، لجنۀ ملّی نشریات امری، ١٢٤ بدیع
ز – ربّانی، امة الله روحیه خانم
١- گوهر یکتا، ترجمۀ ایادی امرالله ابوالقاسم فیضی
ح – مازندرانی، فاضل
١- امر و خلق، ج ٣، مٶسّسۀ ملّی مطبوعات امری، ١٢٨ بدیع
٢- اسرارالآثار خصوصی، ج ١، مٶسّسۀ ملّی مطبوعات امری، ١٢٤ بدیع
٣- اسرارالآثار خصوصی، ج ٤، مٶسّسۀ ملّی مطبوعات امری، ١٢٩ بدیع
٤- اسرارالآثار خصوصی، ج ٥، مٶسّسۀ ملّی مطبوعات امری، ١٢٩ بدیع
ط – دهقان، غلامعلی
١- ارکان نظم بدیع، نشر ثانی، ١٥٠ بدیع، مٶسّسۀ معارف بهائی، کانادا
ی – کتب مقدّسه سالفه
١- قرآن کریم، تفسیر صفی، آذر ١٣١٧، چاپ دوم، چاپخانۀ علمی
٢- کتاب مقدّس یعنی کتب عهد عتیق و عهد جدید، انجمن پخش کتب مقدّسه در میان ملل، ١٩٨١ میلادی
[۱] عهد عتیق، سفر پیدایش، باب ١٧ آیات ٧-١ و ٢١-١٨
[۲] قرن بدیع طبع کانادا، ص ٢٠٨/ سفر پیدایش، باب ٢٥ آیات ٢-١-
[۳] سفر خروج، باب ٢٤ آیات ٨-٤؛ باب ٢٨ آیات ٢-١
[۴] کتاب ارمیاء نبی، باب ٣٢ آیات ٤٢-٣٧
[۵] در قران کریم نیز به این عهد در سورۀ الاسرا (١٧)، آیۀ ٤-١ اشاره شده است.
[۶] کتاب ارمیاء نبی باب ٣٢ آیۀ ٣٨: «و ایشان قوم من خواهند بود و من خدای ایشان خواهم بود.»
[۷] سفر خروج، باب ٢٤ آیۀ ٨
[۸] رسالۀ پولس به عبرانیان، باب ٩ آیات ٢٨-١٣
[۹] مجموعه اقتدارات، ص ٩٣/منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله، ص ٦٢/مائدۀ آسمانی ج ٧، ص ١٣٠
[۱۰] در سطور زیر توضیح داده شده است.
[۱۱] سورۀ آل عمران، آیات ٨٥-٨٠
[۱۲] منتخبات آیات از آثار حضرت نقطۀ اولی، ص ٦٧ به نقل از بیان فارسی
[۱۳] منقول در لوح شیخ نجفی، ص ١١٨/ قرن بدیع، ص ٩٢ (مضمون بیان مبارک به فارسی: پس گواهی میدهم که من به آن کتاب ولایت کسی را که ظاهر خواهی کرد از جمیع اشیاء قبل از عهد ولایت خودم اخذ کردم.)
[۱۴] قرن بدیع، ص ٩١ (مضمون بیان مبارک به فارسی: اگر یقین داشتم که در روز ظهور او به او ایمان نمیآوری، هرآینه حکم ایمان را از تو برمیداشتم ... و اگر میدانستم که یکی از مسیحیان به او ایمان میآورد او را چون تخم چشمم عزیز میداشتم.)
[۱۵] توضیح مترجم: برای مثال مراجعه کنید به مکاتیب عبدالبهاء جلد اوّل صفحۀ ٣٤٣
[۱۶] توقیع دور بهائی، ص ٧٦ (ترجمۀ فارسی)
[۱۷] دور بهائی، ص ٦٧ (که در ترجمۀ the general Covenant مندرج در صفحۀ ١٣٧ World Order of Baha'u'llah از قلم حضرت ولی امرالله صادر شده، آورده شده است – م)
[۱۸] منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء ج ١، صفحۀ ٨ (ندای الهی بلند شد و بزم الست آراسته گشت...) و صفحۀ ٢٢٠ (...مدهوش جام الست کن...) در هر دو مورد فوق کلمۀ «الست» به Eternal Covenant ترجمه شده است - م
[۱۹] منتخبات آیات از آثار حضرت نقطۀ اولی، ص ٥٩
[۲۰] منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، ج ٤، ص ١٦٨
[۲۱] منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله، ص ١٢
[۲۲] مضمون بیان به فارسی: نخستین امری که خداوند بر بندگانش واجب فرمود عرفان مشرق وحی و مطلع امر او است که در دو عالم امر و خلق قائممقام او است ... وقتی به این مقام روشن و افق بلندمرتبه نائل شدید، شایسته است که هر نفسی پیروی کند از آنچه که از سوی مقصود عالم امر شده است زیرا این دو با هم هستند و یکی بدون دیگری پذیرفته نیست. این است آنچه که مطلع الهام به آن حکم نمود.
[۲۳] کتاب اقدس، بند ٣٧(مضمون بیان مبارک به فارسی: کسی که قبل از هزار سال کامل ادّعای امری نماید، هر آینه دروغگو و افترا زننده است.)
[۲۴] دور بهائی، ص ٦٧ که ترجمۀ عبارت انگلیسی the specific Covenant است- م
[۲۵] نظم جهانی بهائی، ص ٢٩
[۲۶] رحیق مختوم، ج ١، ص ٥٩٧
[۲۷] دور بهائی، ص٧٤
[۲۸] دور بهائی، ص٧٤ / به قرن بدیع، صفحۀ ٦٦١ نیز مراجعه نمایید.
[۲۹] مضمون به فارسی: رجوع دهید هر آنچه از کتاب را که ندانستید به...
[۳۰] الواح وصایا، ایّام تسعه، ص ٤٦٦
[۳۱] قانون اساسی بیت العدل اعظم، ص ٣
[۳۲] ورق دوم از کلمات فردوسیه، مجموعه اشراقات، ص ١١٩ و اشراق نهم از لوح اشراقات، همان مأخذ، ص ٨٠ / دریای دانش، ص ١ و مجموعه الواح مبارکه طبع مصر، ص ٣٠٤ / امر و خلق ج ٣، صص ٢٢١-٢١٢
[۳۳] ایّام تسعه، ص ٣٥٦
[۳۴] ترجمه– خطابۀ مورّخ ١٦ سپتامبر ١٩١٢ مندرج در صفحات ٣٢٣-٣٢٢Promulgation of Universal Peace به صفحات ٣٨٢، و نیز ٦-٤٥٥ همین کتاب و نیز منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء فقرۀ ١٨٥ مراجعه نمایید.
[۳۵] مکاتیب عبدالبهاء ج ٣، ص ٢٩/ قرن بدیع، ص ٤٧٢/ منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، ج ١، فقرۀ ١٨٣
[۳۶] قرن بدیع، ص ٤٧٠
[۳۷] قرن بدیع، ص ٤٨٤ / توضیح مترجم: در متن انگلیسی God Passes By دو عبارت دیگر وجود دارد که نویسندۀ این مقاله نیز آنها را نقل کرده ولی در ترجمۀ فارسی، یعنی قرن بدیع، وجود ندارد. در واقع جملۀ نقل شده اینگونه است: «تداوم بخشیدن به نفوذ امرالله، تضمین وحدت امرالله، صیانت آن از تفریق و انشقاق، و فعّال ساختن اتّساع جهانی آن...»
[۳۸] بیان حضرت عبدالبهاء نقل شده در قرن بدیع، ص ٤٧٢
[۳۹] منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، ج ١، ص ٦٨ (فقرۀ ٣٥)
[۴۰] الواح وصایا، ایّام تسعه، ص ٤٦٧
[۴۱] ترجمه – Lights of Guidance فقرۀ ٦٢٠ / Lights of Divine Guidance, vol.۲, pp ۸۳-۴
[۴۲] منتخباتی از مکاتیب ضرت عبدالبهاء، ج ١، ص ٢١٠ (فقرۀ ١٨٧)
[۴۳] انجیل متی، باب ١٢ آیات ٣٢-٣١
[۴۴] مفاوضات عبدالبهاء، صفحات ٩٧-٩٦ (مبحث «لا»)
[۴۵] توضیح مترجم: مراجعه کنید به جواهر الاسرار، آثار قلم اعلی ج ٣، ص ٢٤ («اعرضوا عن اهل الذکر و اتّبعوا السّامری باهوائهم») در اسرار الآثار خصوصی، اثر فاضل مازندرانی، ج ٤، ص ١٠٠ نیز مواردی ذکر شده است. در سورة الوفا (آثار قلم اعلی ج ٤، ص ٣٥٧) نیز در جواب شخصی که در خصوص پیش بینی حضرت بهاءالله در خصوص خروج سامری (به لوح سلمان، مجموعه الواح مبارکه طبع مصر، ص ١٣٧ مراجعه شود) سٶال کرده بود میفرمایند: «تالله قد تحرّک الطیور فی تلک الایّام و نادی السّامری...» در کتاب ایقان نیز ذکری موجود است: «از موسی علم و عدل اعراض نموده بسامری جهل تمسّک جُسته اند.» (ص ١٤٨) و در لوحی صریحاً این کلمه را در مورد ازلیان به کار می برند: «باری این ایّام شیطان باسم رحمن دعوت مینماید و سامری بذکر ازلی ندا می کند و ابلیس بنهایت مشغول گشته» (اسرار الآثار خصوصی، ج ١، ص ٥٠)
[۴۶] به مقالۀ شخصی سیّاح (طبع ١٠٢ بدیع) صفحۀ ٢٧ / قرن بدیع، طبع کانادا، ص ٣٣٢
[۴۷] قرن بدیع، ص ٢٦١
[۴۸] قرن بدیع، ص ٣٣٩
[۴۹] کتاب عهدی، مجموعه الواح مبارکه طبع مصر، ص ٤٠٢
[۵۰] مراجعه کنید به صفحۀ ٨٦ کتاب E.G. Browne and the Baha'i Faith اثر حسن موقر بالیوزی
[۵۱] گوهر یکتا، ص ٣٦١
[۵۲] همان، ص ٣٦٣ / صفحات ١٢١-١٢٠ Messages to the Baha'i World
[۵۳]Eric Cohen "The Baha'i Community of Acre" Folklore Research Center Studies, vol. ۳ pp. ۱۱۹-۱۴۱
[۵۴] توضیح مترجم: مقصود نویسنده حضرات ایادی امرالله جناب حاجی ملا علی اکبر شهمیرزادی معروف به حاجی آخوند، جناب حاجی میرزا محمّد تقی ابهری معروف به ابن ابهر، جناب میرزا محمّد حسن ملقب به ادیب العلماء معروف به ادیب و بالاخره جناب میرزا علی محمّد معروف به ابن اصدق هستند که نام و تصویر آنها را در صفحۀ ٤٤٥ کتاب عالم بهائی جلد ١٤ می توان مشاهده کرد. ضمناً حضرت عبدالبهاء نیز بعضی از اسامی آنها را در تذکرة الوفاء صفحۀ ١٣ ذکر کرده اند. به اسرار الآثار خصوصی ج ٥، ص ٣٦٤ مراجعه نمایید.
[۵۵] Ruth White
[۵۶] Spirit of the Age
[۵۷] Wilhelm Herrigel
[۵۸] Mrs. Julie (Lewis Stuyvesant) Chanler
[۵۹] New History Society
[۶۰] Caravan of East and West
[۶۱] Caravan House
[۶۲] قرن بدیع، صص ٦٦٤-٦٦٣
[۶۳] توضیح مترجم: فیض الله صبحی ردّیه ای به نام پیام پدر انتشار داد.
[۶۴] Charles Mason Remey
[۶۵] توضیح مترجم: به ارکان نظم بدیع، طبع ثانی، ص ٢٢٢ مراجعه کنید.
[۶۶] Donald Harvey
[۶۷] Jacques Soghomonian
[۶۸] Marseilles از شهرهای فرانسه - م
[۶۹]Joel Marangella
[۷۰] Orthodox Baha'i Faith
[۷۱] Roswell, New Mexico
[۷۲] Chicago Tribune, ۱۰ June ۱۹۸۸, section ۱, p.۹
[۷۳] Rex King
[۷۴] Orthodox Baha'i Faith under the Regency
[۷۵] Leland Jensen
[۷۶] Baha'is under the Provisions of the Covenant
[۷۷] Remey Society
[۷۸] Francis Sparato
[۷۹] John Carre
[۸۰] Mariposa
[۸۱] Hermann Zimmer
[۸۲] A Fraudulent Testament devalues the Baha'i Religion into Political Shogism
[۸۳] Francesco Ficicchia
[۸۴] Evangelical Protestant
[۸۵] Charles Seeburger
[۸۶] Association of Free Baha'is
[۸۷] World Union of Universal Religion and Universal Peace
[۸۸] Peter Berger
[۸۹] Berger, ۱۴۰, n. ۴
[۹۰] Yvonne
[۹۱] MBW ۱۶, Azal's Notes, see letters dated ۲۱ June. ۱۹۶۸, ۷ Jan. ۱۹۶۹
[۹۲] الواح وصایا، ایام تسعه، ص ٤٧٧
[۹۳] منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، ج ١، ص ٦٨
[۹۴] منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، ج ٤، ص ١٦٨
[۹۵] همان
[۹۶] مراجعه کنید به Promulgation of Universal Peace صص ٦-٤٥٥/دور بهائی، صص ٧٦-٧٥
لینک متن اصلی مقاله به انگلیسی: bahai-library.com