مقام ثابتان بر عهد و میثاق الهی

نویسنده: شکیبا

منظور از عهد و میثاق پیمانی است میان خدا و بشر که به موجب آن خداوند تعهد کرده است بشر را هدایت کند و بشر تعهد کرده است که از هدایت الهی پیروی نماید: «الست بربکم؟ قالوا بلی»

در دیانت بهائی هدایت الهی نه تنها از طریق احکام و تعالیم نازله توسط حضرت بهاءالله، بلکه توسط جانشینان منصوص ایشان – یعنی حضرت عبدالبهاء، حضرت ولی امرالله و بیت العدل اعظم – به مؤمنین می رسد. یعنی در دور بهائی مسأله جانشینی پیامبر الهی به صراحت و وضوحی بیش از ادیان گذشته بیان گشته است و بهائیان به اطاعت از این جانشینان منصوص موظف گشته اند. بنابراین ثابت بر عهد و میثاق کسی است که همیشه، همه جا و در همه حال از تعالیم و اوامر حضرت بهاءالله، حضرت عبدالبهاء، حضرت ولی امرالله، و بیت العدل اعظم اطاعت نماید.

البته هر فرد بهائی سعی می کند از این دستورات اطاعت کند، اما ممکن است گاهی در عمل متزلزل شود و از اطاعت تعالیمی که برایش دشوار است سرباززند، اما کسی که به راستی بر عهد الهی ثابت قدم باشد حتی در دشوارترین شرایط نیز مطیع اوامر الهی است. مثلاً وقتی اصحاب حضرت اعلی همراه با جناب باب الباب به نیت آزاد کردن ایشان به سمت آذربایجان در حرکت بودند در بین راه جناب باب الباب به ایشان فرمودند که در این سفر باید از ماسوی الله منقطع باشید. اگر می خواهید با من بیایید باید هر چه از مال دنیا دارید دور بریزید، والا می توانید برگردید. فردی مثل جناب عبدالمجید نیشابوری که همه جواهراتی را که به همراه داشت دور ریخت و به راهش ادامه داد ثابت بر عهد بود. یا در اوایل انقلاب ایران کسانی که علی رغم همهء تهدیدها و خطرها در ایران ماندند و شهادت و انواع بلایا را به جان خریدند ثابت بر عهد بودند. یا امروز کسی که علی رغم هر سختی و خطر به دستور معهد اعلی به تبلیغ و احیای ایران می پردازد ثابت بر عهد است.

ثابتان بر عهد در آثار بهائی مورد تشویق و تمجید فراوان قرار گرفته اند و اصولاً ثابت و راسخ از عناوینی است که هیاکل مقدسه برای عنایت به افراد در مورد آنان به کار برده اند. ثابتین بر عهد مورد چنین خطابهای قرار گرفته اند:

«تاللّهِ الحقّ آنچه از برای اصحاب ثبوت و استقامت مقدّر گشته بدرجه ای عظيم است که اگر بقدر سمّ اِبْرَه ای از آن براهل ارض و سماء تجلّی نمايد کلّ منصعق شوند الّا مَن شاءَ اللّه رَبُّ العالَمينَ»٠[۱]

«شما الحمد للّه در تحت لواء او درآمديد و ثابت بر ميثاق و عهد او هستيد. اين موهبت را در هر دقيقه ای هزاران شکرانه لازم که چنين الطافی در حقّ شما مبذول شده. اين الطاف را هر يک هزار شُکر واجب» .[۲]

«مقام انسان بزرگ است اگر بحقّ و راستی تمسّک نمايد و بر امر ثابت و راسخ باشد.»[۳]

«هر نفسی که در امراللّه ثابت و راسخ است بعد از صعود جميع عوالم از او کسب فيض مينمايند. اوست مايه ظهور عالَم و صنايع او و اشياء ظاهره در او بامر سلطان حقيقی و مربّی حقيقی . در خمير ملاحظه نمائيد که محتاجست به مايه و ارواح مجرّده مايه عالَمند تَفَکَّرْ وَ کُنْ مِنَ الشَّاکِرِيْنَ».[۴]
اما وقتی صحبت از مقام ثابتین بر عهد و میثاق می شود چند سؤال ممکن است پیش آید که در اینجا می کوشیم به اختصار و به طور کلی در حد توان خود به آنها پاسخ گوییم:

۱- اطاعت با آزادی و مسؤولیت مغایرت دارد و بنابراین دیانت بهائی با تأکیدی که بر ثبوت بر عهد دارد عملاً آزادی بهائیان را از بین می برد. به عبارت دیگر، انسان مطلوب دیانت بهائی انسانی است که بی چون و چرا از دستورات پیروی کند، نه انسانی که خود مسؤولیت اعمالش را بر عهده بگیرد.

۲- یکی از تعالیم اساسی بهائی این است که دین باید مطابق علم و عقل باشد. در مواردی که ثبوت بر عهد خلاف عقل باشد چه باید کرد؟ مثلاً عقل حکم می کند که انسان جان خود را و منافع خود را حفظ کند، اما اطاعت از تعالیم الهی گاهی مستلزم آن است که فرد حتی جان خود و عزیزانش را فدا کند، چنانکه بیش از ۲۰ هزار نفر در دور بدیع به شهادت رسیدند چون بر طبق تعالیم بهائی حاضر نشدند تقیه کنند و ایمان خود را انکار نمایند. در چنین مواردی ثبوت بر عهد مغایر عقل است. به عبارت دیگر، انسان مطلوب دیانت بهائی کسی است که عقل را تعطیل کند و از تعالیم بهائی، ولو مخالف عقل باشد، پیروی نماید.

۳- در بیانات مبارکه بر خلاف تمجیدهایی که از ثابتین بر عهد شده است، بی وفایان و متزلزلان و ناقضان مورد نکوهش فراوان قرار گرفته اند. به عبارت دیگر، دیانت بهائی که شعارش وحدت عالم انسانی است، به برابری انسانها معتقد نیست و میان ثابتان و متزلزلان تبعیض قائل است.

۴- به طور خاص، ناقضین – یعنی کسانی که خود را بهائی می دانند و در عین حال از اطاعت مرکز امر سرباز می زنند و می خواهند در جامعه تفرقه ایجاد کنند و از این طریق قدرت و مقامی برای خود به دست آورند – از جامعه طرد می شوند. به عبارت دیگر، اوامر دیانت بهائی در این مورد با حقوق بشر و آزادی عقیده و بیان مغایرت دارد.

البته هریک از این عناوین نیاز به بحثی جداگانه و مفصل دارند، اما به طور کلی آنچه در دو مورد اول به نظر نگارنده می رسد آن است که اعتقاد به ادیان به معنای آن است که انسان می پذیرد نیازمند هدایت و راهنمایی خداوند است و علم و عقل و تجربیات شخصی و تجارب دیگران برای هدایت اعمال او کافی نیست، اما به این معنی نیست که باید همهء چیزهای دیگر را کنار بگذارد و بدون اندیشه از تعالیم الهی پیروی کند. به عبارت دیگر، فرد بهائی در تصمیم گیریهای خود باید هم به آثار الهی مراجعه کند، هم سایر کتب و منابع موجود را بررسی نماید، هم با افراد دیگر مشورت کند، و در نهایت شخصاً تصمیم گیری نماید. این روش هم مطابق علم و عقل است، هم مستلزم مسؤولیت پذیری انسان. البته نتیجهء چنین روشی به احتمال زیاد با تصمیمات فردی که فقط به منافع شخصی خود می اندیشد و فقط بر اساس علم و عقل عمل می کند کاملاً متفاوت خواهد بود، زیرا فرد بهائی نه تنها به منافع مادی خود بلکه به منافع مادی و معنوی خود و دیگران می اندیشد، اما این به معنای تعطیل عقل و آزادی و مسؤولیت پذیری نیست.

در موارد سوم و چهارم، آنچه به نظر نگارنده می رسد آن است که مسألهء برابری انسانها را لااقل از دو جنبه می توان در نظر گرفت: یکی برابری انسانها در برابر قانون و در برخورداری از حقوق گوناگون است و دیگری از لحاظ ارزشی که افراد برای جامعهء انسانی دارند. بدیهی است که انسانها از نظر ارزش مساوی نیستند. چه کسی معتقد است که آنکه جان انسانها را به ظلم می گیرد ارزشی برابر با کسی دارد که جان انسانها را نجات می دهد؟ پس ارزش انسان بستگی به اعمال او دارد. اگرچه همهء انسانها شریف زاده می شوند، اما به دلایل گوناگون در مراتب مختلفی از ارزش برای جامعه قرار می گیرند. آنچه مهم است آن است که از لحاظ حقوقی و قانونی تبعیض میان انسانها وجود نداشته باشد. به عبارت دیگر، مقامی که برای ثابتین در آثار مبارکه ذکر می شود نباید منجر به آن گردد که ایشان از مزایای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی در جامعه برخوردار گردند یا برعکس، ناقضین از حقوق خود محروم شوند.

حضرت ولی امرالله در این باره چنین تأکید می فرمایند: «در ختام، انظار ياران ممتحن پرعشق و وفاى حضرت عبدالبهاء را به اين امر لازم و مهم منعطف نمايم و به اين نكته متذكر دارم و آن مواظبت ودقت تام در حفظ حقوق مدنيۀ شرعيۀ شخصيۀ افراد است از هر سلك و طايفه و نژاد و عقيده و مقامى. در اين مقام امتياز و ترجيح و تفوق جائز نه. بايد در نهايت سعى و دقت، من دون تردد و ملاحظه اى ياران و برگزيدگان حضرت بهاءاﻟﻠﻪ در محاسبات و معاملات خويش راجع به حقوق اصليۀ نوع بشر ادنى امتيازى بين آشنا و بيگانه و مؤمن و مشرك و مقبل و معرض نگذارند ... حقوق مدنيه و معاملات ظاهره تعلقى به ديانت و اعتقاد باطنى انسان نداشته و ندارد. افراد در هيأت اجتماعيه چه از موحدين و چه از مشركين كل در اين مقام يكسانند و حقوق شخصيۀ آنان نزد اصحاب عدل و انصاف محفوظ و مقدس و مسلم... نفس ارتداد و محجوبيت و ترك عقيده حقوق مدنيۀ شرعيۀ افراد آزاد را به هيچ وجه من الوجوه به قدر سم ابره تخفيف و تغييرى ندهد.»[۵]

مهمترین نکته ای که باید به آن توجه داشت به نظر نگارنده آن است که ثابتین بر عهد- کسانی که می کوشند تعالیم الهی را به درستی بفهمند و همیشه، حتی در شرایط دشوار، بر طبق آن عمل نمایند- کسانی هستند که به هدف از زندگی فردی و اجتماعی خود نائل می شوند و مورد رضای الهی قرار می گیرند. اینان نه خود را برتر از دیگران می دانند، نه خواستار امتیازات خاصی هستند، برعکس، مظهر خضوع و خشوع و محبت و ادب و گذشت و فداکاریند. هر چه در مقام ثابتین بر عهد و میثاق گفته شود نهایتاً به این معناست که هیچ مقامی ندارند و نخواهند. عبودیت بالاترین مقام ممکن برای ایشان است، چنانکه حضرت عبدالبهاء می فرمایند:

«آنچه سبب بزرگواری عالم انسانی است خضوع و خشوع است و محويّت و فنا . زيرا تذلّل و انکسار تاج وهّاج عبدالبهاست و محويّت و فنا و نيستی بی منتهی اکليل جليل اين بنده آستان حضرت کبريا . ما بايد بکلّی از وصف وجود فانی گرديم بلکه نيست و مفقود شويم تا سزاوار الطاف و عنايت خداوند بيچون گرديم .»[۶]

مراجع:

[۱] گلزار تعالیم بهائی، ص ۳۲، به نقل از ظهور عدل الهی ص ۱۷۱
[۲] گلزار تعالیم بهائی، ص ۱۹۵، به نقل از بدایع الآثار ج۲، ص ۱۶۱
[۳] گلزار تعالیم بهائی، ص ۲۷۸، به نقل از کتاب عهدی
[۴] گلزار تعالیم بهائی، ص ۴۸۳، به نقل از منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله، ص ۱۰۸
[۵] توقیعات مبارکه ج۱ ص ۲۵۰
[۶] گلزار تعالیم الهی ، ص ۱۳۵ ، به نقل از مکاتیب ج۴ ص ۶۴