رسالۀ استدلالیه در بیان حقیّت مرکز عهد و پیمان الهی، تألیف جناب ابوالفضائل گلپایگانی
رسالۀ استدلالیه
در بیان حقیّت مرکز عهد و پیمان الهی
تألیف
مَنْ صَعَدَ اِلَی الرَّفیقِ الأعلیٰ عَلاّمۀ شهیر
حضرت اَبِی الفَضائل
عَلَیهِ التَّحِیَّةُ وَ الثَّناء
حقوق طبعش محفوظ است
تایپ از روی نسخۀ الکترونیکی:
www.h-net.org...
تایپ و چاپ و توزیع توسط سایت عهد و میثاق
www.ahdvamisagh.org
(١٧۲ بدیع)
مقدّمةُ النّاشِر
بِسمِ اللهِ الرّحمنِ الرّحیم
فِی البَدءِ نُرَتِّلُ آیاتِ الحَمدِ وَ التَّکبیرِ لِرَبِّنَا العَلِّیِّ الاَعلیٰ وَ نَتَرَنَّمُ بِأناشیدِ التَّقدیسِ وَ التَّنزیهِ لِلهِ فاطِرِ الاَرضِ وَ رافِعِ السَّماءِ وَ نَقُومُ بِفَریضَةِ الثَّناءِ وَ التَّعظیمِ وَ التَّحیَّةِ وَ التَّکریمِ لِمَرکَزِ العَهدِ وَ الوَلاءِ الفَرعِ الکَریمِ المُنشَعِبِ مِنَ الاَصلِ القَدیمِ المِنبَعِثِ مِنْ اِرادَةِ رَبِّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم.
وَ بَعدُ فَبَینَما کُنتُ اَتَصَفَّحُ مُحتویاتِ مَجموعَةٍ مِنَ المَجامیعِ الّتی جَمَعتُها فی عُنفُوانِ الحَیاةِ الحاوِیةِ لِلرَّسائِلِ الاِلهیّةِ وَ المَسائِلِ الرّوحیّةِ وَ المَطالِبِ الاَمریّةِ عَثَرْتُ عَلیٰ رِسالةٍ نَفیسةٍ اِستدِلالِیَةٍ فارسِیَةٍ فِی الاِستِدلالِ عَلیٰ حَقّیّةِ مَرکزِ العَهدِ وَ المیثاقِ الغُصنِ الاَعظَمِ وَ السِّرِ الاَکرَمِ دَوَّنَهٰا یَراعُ حَضرَةِ مَنْ صَعَدَ اِلَی الرَّفیقِ الاَعلیٰ العَلّامَةِ الشَّهیرِ وَ الرَّحّالةِ الخَطیرِ وَ المُؤرِّخِ البارِعِ الکبیرِ اُستاذِی الجَلیلِ الشّیخِ اَبُوالفَضائِلِ طَیَّبَ اللهُ ثَراهُ وَ جَعَلَ جَنَّةَ الرِّضوانِ مَثواهُ لِاَحَدِ أحِبّائِه وَ قَدِ اسْتَدَلَّ فیهٰا قَدَّسَ اللهُ رُوحَهُ مِنَ الکُتُبِ السَّماوِیَةِ وَ نَفَثاتِ القَلمِ الاَعلیٰ وَ فُصُوصِ نُصُوصِ الیَراعِ الاَبهیٰ عَلیٰ ذلِکَ المَطلبِ الشَّریفِ فَألفَیْتُها رِسالةً جَمَّةَ الفَوائِدِ کَبیرَةَ المَغزَی عَظیمَةَ المَبنَی مُهِمَّةَ الجَدوَی جَدیرَةً بِنَشرِهٰا بَینَ اَفرادِ العالَمِ الاِنسانیِّ لِمٰا حَوَتهُ مِنَ الاِرشاداتِ المُهِمَّةِ فیٖ اَجْلِ مَسألَةٍ وَ کَذلِکَ عَثَرْتُ عَلیٰ رِسالةٍ نَفیسَةٍ صَغیرَةِ الحَجمِ عَظیمَةِ المَغزَی تُشبِهُ الرِّسالةَ الاولیٰ فیٖ قُوَّةِ البُرهانِ وَ مَتانَةِ المَبنَی لِلاُستاذِ المُشارٍاِلیهِ فَرَأیْتُ اَنَّهٰا جَدیرَةٌ بِالاِلحاقِ بِالرِّسالةِ الاولیٰ لِذلِکَ قُمْتُ بِطَبعِهِمٰا خِدمَةً لِبَنِی الاِنسانِ لٰاسِیَّمَا الاَحِبّاءِ الاَعِزِّاءِ وَ عَلَی الاَخَصِّ الرّاغِبینَ فِی اسْتِطلاعِ الحَقائِقِ وَ اکتِشافِ مٰا تَضمَنُهُ بُطُونُ الکُتُبِ الاِلهیَّةِ مِنَ المَکنُوناتِ وَ الدَّقائِقِ اَدْرَجَنَا اللهُ فیٖ سِلکِ الثّابِتینَ عَلَی الوَلاءِ وَ الوَفاءِ لِمَرکَزِ العَهدِ وَ المیثاقِ. اِنَّهُ سَمیعُ الدُّعاءِ وَ مُجیبٌ لِنَجوَی الاَحِبّاءِ
(وَ هٰا هِیَ الرِّسالَةُ)
( بِسمِ رَبِّنَا الاَقدَسِ الاَبهیٰ)
رُوحیٖ لِحَضرَتِکَ الفِداء
بَعدَ حَمدِ رَبِّنَا العَلِیِّ الاَعلیٰ وَ الاِعتِرافِ بِوَحدانِیَّةِ جَمالِهِ الاَقدَسِ الاَنوَرِ البَهِیِّ الاَبهیٰ وَ التَّحِیَّةِ وَ الثَّناءِ عَلَی النَّیِّرِ اللّامِعِ وَ النّورِ السّاطِعِ مِنْ سَماءِ عَهدِهِ الوَثیقِ الاَسْمیٰ
معروض می دارم که اگر چه در آغاز ایّام ورود به مصر در عریضۀ که خدمت آن حضرت معروض داشت اشعاری به قطع رشتۀ مراسلت و سدّ ابواب مکاتبت نمود و عَلِمَ اللهُ سبب جز این نبود که چون هنوز آن ایّام غبارِ امتحان انگیخته و نور با ظلمت آمیخته بود مباد به اقتضای بشریت غَفلةً وً سَهواً کلمۀ از قلم صادر شود که مِن بَعد تدارک آن صعوبت یابد تا آن که به عنایت مَحبُوبنَا الاَبهیٰ دیری نگذشت که نور از ظلمت پدید آمد و طیٖبِ طیٖنت از خُبثِ طَوِیَّت امتیاز یافت. مُحقّ از مُبطل جدا شد و ثابت از زائل هویدا گشت. اصحاب یَمین با نور مُبین در ظلِّ ظلیل همایون فرع سدرۀ ربُّ العالمین آرمیدند و اصحابِ شِمال در عین ضَلال فی ظِلٍّ لا بارِدٍ وَ لا کَریمٍ خزیدند. شیطان از مَلَک دوری جست و دیو از فلک رجیم آمد انجذاب طبیعی هر یک از خبیث و طیّب را به مرکز مَلائِم خود راجع داشت و حرکتِ جوهری هر یک از رَدِی و جَیِّد را به اظهارِ ما هُوَ کامِنٌ فِی الصُّدُور گماشت. مُوحّدان در ظلِّ سدرۀ وحدت آرمیدند و منافقان مانند خار سه پهلو در سایۀ ذِیٖ ثَلاثِ شُعَبْ روئیدند.
و بالجمله اگر چه خوف از وقوع در فتنه نوعاً قدری زوال یافت و هیئت جامعۀ امر را استقراری حاصل آمد مَعَ ذلِک اشتغال به تألیف وَ رَدِّ عَلیٰ مَنْ رَدَّ کِتابَ الایقانْ مانع آمد که ثانیاً رشتۀ مُراسلت را موصول دارد و دفتر مکاتبت را از سر گیرد. تا این که در این اوقات از ساحتِ اَقدَسِ اَکرَمْ امرِ مُبرَمْ شرفِ صدور یافت که سلسلۀ مخابرت را با ایادیِ امرُالله مربوط دارد تا موجب توثیق عُروۀ مَحبَّت و تَسدیدِ روابط مودّت فیمابین ثابتین بر عهد حضرت احدیّت گردد. لهذا این عبد لازم دانست که نخست خدمت آن حضرت که انجمن ابرار را شمعی روشنند و مَجمع اخیار را رکنی مُتقَن عریضۀ معروض دارد و عهد مودّت قدیمه را تجدید نماید. دفترِ تَذکار را از سر گیرد و کتابِ اَبرار را فاتحۀ نگارد شاید به عنایتِ جَمالِ اَبهیٰ در ظلِّ همایون فرعِ سدرۀ مُنتهیٰ رُوحُ الوُجودِ لِرَشَحاتِ یَراعَتِهِ الفِداء نسیم وِداد از هر سو بوزد و اَزهارِ اتّحاد از هر جهت بروید تا عالم جنّتِ اَبهیٰ گردد و جهانْ فردوسِ اَعلیٰ شود. اِنَّهُ وَعَدَ عِبادَهُ الثّابِتینَ اَنْ یَنصُرَهُمْ بِجُنُودٍ مِنَ المَلَاءِ الاَعلیٰ وَ قَبیلٍ مِنَ المَلائِکَةِ المُقَرَّبینَ.
یا سَیِّدیَ الجَلیل سیر حوادث بعد از غیبت حضرت موعود و صعودِ جمالِ معبود از نوادرِ عجائبِ صنوفِ تمحیص و تخلیص بود که هرگز افکارِ ثاقبه و عقول نَیِّره گمان آن را نمی نمود. هرگز به خیال احدی خطور نمی کرد که پس از تنصیصِ جَمالِ اَقدَسِ اَبهیٰ بر تعیین مَرجَع و مَلاذِ عباد خود از مدّعیان دوستی بل انتساب این گونه مخالفت ظهور یابد و پس از نهی اکید از تأویل کتاب، دَجّالِ بروجردی به تأویلاتِ باردۀ سَخیفه تجزّی نماید. و از نوادر مُضحکه بَل از قضایای مُدهشه این است که با این فضاحت و وقاحت و سوءِ سَریرت و قباحت باز هم می خواهند به زور یاوه گوئی و یاوه درآئی و بیهوده نویسی و ژاژخائی سَوْأتِ قبیحۀ خود را مستور دارند و بر احبّای الهی که به فراستِ نافذه و بَصارتِ کاشفه مؤیَّدند امر را مشتبه نمایند. غافل که این یومِ عزیز، یَومَ تُبلَی السَّرائِر است. در این قرن مجید قرن بروز بَواطن و ضَمائر غُراب به عَندلیب مشابه نگردد و ذُباب در مَطارِ عقاب طیران ننماید. کَذلِکَ قُضِیَ الاَمرُ مِنْ لَدُنْ عَلیمٍ حَکیمٍ.
یا سَیِّدیَ الجَلیل قَسَماً بِأنوارِ وَجهِ رَبِّنَا الاَبهیٰ وَ یَمیناً بِتُربَتِهِ المُقَدَّسَةِ الَّتیٖ عَبِقَتْ نَفَحاتُها بَینَ الاَرضِ وَ السَّماءِ که اهل بهاء و متمسّکین به عهدِ حضرتِ مولَی الوَریٰ به دوامِ ملکوت الله اگر هر موی زبانی شوند و به شکر این عنایتش ناطق گردند که ایشان را از نَعیقِ اَکبَر حراست فرمود و در ظِلِّ ظَلیلِ سِدرۀ مبارکۀ عَهد مَأوی عنایت نمود هر آینه از شکر این موهبت قاصر آیند و از سپاس این عنایت عاجز باشند. چه در این ایّام مکتوبی ملاحظه شد که دَجّالِ بروجردی درعَوالمِ استیلایِ افکارِ رَدّیه و غلبۀ سودایِ غیر طبیعیّه نگاشته و به اسم جناب محبوب مُعَظّم حاجی سیّد تقی به أرض اقدس ارسال داشته که هرگز عَوامِ اَجانب این گونه مطالب ننگارند، بَل أوباش و اَراذِل از تَفَوُّه به آن رَذائل عار دارند. هر عبارتش بر حماقت آن ناعق شاهدی ناطق است و هر مضمونش بر جنون آن مفتون گواهی صادق. مثلاً از جمله اهلِ بها را مخاطب داشته و به گمان خود رایتِ استدلالی افراشته و می گوید، و هذِه عِبارَتُهُ جَلَّتْ حَماقَتُهُ:
(شما که خود را شیعۀ خالص می شمارید و از فعل حضرت صادق در نصب و عزل و در مَدح و ذَمِّ پسر بزرگ خود اسماعیل در بَدو و ختم آگاهی دارید با این وصف دیگر چه حق دارید که مخالفت این عبد را بعد از موافقت مایۀ وَهْن شمارید و اگر بر حقیقت و واقع امر و بر حکمت علمیۀ حق آگاهی یابید کلّ شهادت دهید که مشی این عبد بر اثر مشی حق بوده. انتهی)
درست ملاحظه فرمائید که اگر نفسی از دودِ فَحْمِ [زغالِ] فَقاهت فاسدُ الدِّماغ نباشد هرگز به نگارش این عبارت جسارت می نماید که بایستی احبّای الهی نَصِّ صریحِ کتابِ اَقدَس را که به ندای جهانگیر می فرماید (اِذا غِیضَ بَحرُ الوِصالِ وَ قُضِیَ کِتابُ المَبدَأ فِی المَآل تَوَجَّهُوا اِلیٰ مَنْ اَرادَهُ اللهُ الَّذِی انْشَعَبَ مِنْ هذَا الاَصلِ القَدیمِ) کَاَنْ لَمْ یَکُنْ انگارند و مرکزِ نِفاق و نُعاق را در مخالفتِ مرکزِ میثاق و نَیِّرِ آفاق مُعاف شمارند به دلیل این که در کتب تواریخ مسطور است که صادقِ آلِ محمّد عَلَیهِ السَّلام نخست بر وصایت فرزند اکبرش اسماعیل تنصیص فرمود و چون او قبل از پدر وفات یافت و یا به روایتی به شُربِ مُسْکِر اقدام نمود آن حضرت فرزند دیگرش موسی را به وصایت مخصوص داشت. زهی دلیل و زهی استدلال. لَعَمْرُ مَحبُوبِنَا الاَبهیٰ که از این عبارت به نیکوئی توان مُستفاد داشت که چه مایه دِماغ کاتب از سودایِ فقاهت و اندوهِ فوتِ ریاست فاسد شده و مَهبطِ افکار رَدّیه و وساوس نفسانیّۀ شیطانیّه گشته. شما را به خدا آیا تصدیق حضرت مولَی الوَریٰ وَ النّورُ السّاطِعُ مِنْ اُفُقِ العُلیٰ که دوستان مرتضی قبل از ظهور نقطۀ اولیٰ عَزَّ اسْمُهُ الاَعلیٰ بر صراط مستقیم سالک بودند هیچ مقتضی است که بایستی امروز اهلِ بَها از نَصِّ صریح (تَوَجَّهُوا اِلیٰ مَنْ اَرادَهُ الله) مُعرض گردند و از ظِلِّ سدرۀ میثاق خارج شوند و در ظِلٍّ لا بارِدٍ وَ لا کَریمٍ ناعِقِ اَکبَر مُستظلّ آیند. اگر صاحب قوانین که منتهی فخر این ناقضِ ناقص است زنده می شد و این گونه استدلال و استنباط را مشاهده می نمود هر آینه از فقه و فقاهت تبرّی می جست و از فروع و اصول مُجانبت می نمود و حفیدِ خود را به خطابِ اِنّی بَرِیءٌ مِنکَ اِنّی اَخافُ اللهَ رَبَّ العالَمینَ مخاطب می داشت. و استدلال این ناعقِ ناهِق بِعینه بدین می ماند که یکی از یهودْ اهلِ اسلام را مخاطب داشته بگوید که چون حضرت رسول عَلیهِ السّلام بَنی اسرائیل را قبل از ظهورِ مسیحِ موعود اُمّتِ ناجیه خوانده و به آیۀ مبارکۀ (یا بَنیٖ اِسرائیلَ اذْکُرُوا نِعمَتِیَ الَّتیٖ اَنْعَمْتُ عَلَیکُم وَ اَنّیٖ فَضَّلْتُکُمْ عَلَی العالَمینَ) مخاطب داشت شما اهل اسلام باید امروز از متابعتِ أئمّۀ هُدیٰ اجتناب ورزید و در ظِلِّ رَبِّ اَکبَر جنابِ خاخام باشی مُستظلّ گردید. درست ملاحظه فرمائید که این مثال بر مسئلۀ این دَجّال در غایت انطباق هست یا نیست. قاتَلَ اللهُ الحَسَدَ وَ البَغضاءَ. آیا بیان مبارک حضرت مولَی الوَریٰ که مقصود از شیعۀ شنیعه مُنکِرینِ نُقطۀ اولیٰ جَلَّ اسْمُهُ الاَعلیٰ است هیچ مقتضی است که بایستی دوستان الهی به مقتضایِ مذهبِ اِثنیٰ عَشَریّه ترک مقام منصوص نمایند و به ناعقِ مخصوص توجّه کنند و مخالفتِ اَمرِ مُبرَمِ اِلهی را سهل وآسان شمارند. فَلَنِعْمَ مٰا قِیلَ
اُمُورٌ تَضْحَکُ السُّفَهاءُ مِنْها وَ یَبْکیٖ مِنْ عَواقِبِهَا اللَّبیبُ
یا أیُّهَا السَّیِّدُ الاَدیب هر آینه در ألواح مقدّسه ملاحظه فرموده اید که حقّ جَلَّ جَلالُه در مواضع کثیره بصراحت بیان فرموده است که بشارات این ظهور اعظم در جمیع صُحُفِ اولیٰ از تورات و انجیل و قرآن و ما یَتَعَلَّقُ بِها مِنْ کُتُبِ الاَنبیاء وَ اَخبارِ الاولیاء نازل شده و عهد این یومِ عظیم و طلوعِ فخیم را به لسان جمیع انبیاء و مُرسَلین از اُمم مأخوذ داشته و جمیع اَشراط و علامات و وقایع و حوادث آن در کتب قبل مفصّلاٌ و مبسوطاً بصراحت وارد گشته و هم در کتاب مقدّسِ ایقان ملاحظه فرموده اید که جَمالِ قِدَم جَلَّ اسْمُهُ الاَعظَم در تفسیرِ کلمۀ مُبارکۀ "حینَئِذٍ تُظلَمُ الشَّمسُ وَ القَمَرُ لا یُعطیٖ ضَوْءَهُ وَ الکَواکِبُ تَتَساقَطُ مِنَ السَّماء" فرموده اند که ألفاظِ شمس و قمر و نُجوم و سَماء در کلماتِ اَنبیاء بر معانیِ عَدیده اِطلاق یافته است. و در رتبۀ اولیٰ و مقامِ اوّل مقصودْ از شمسْ شُموسِ حقیقت و از قمرْ اولیایِ آن حضرت است که چنانچه تربیتِ اشیاءِ ظاهریّه از نباتات و حیوانات و معادن منوط به اشراق شمس و قمرِ ظاهری است کَذلِکَ تربیتِ حقائقِ اشجارِ انسانیّه و اِفاضۀ انوار روحانیّه موکول به طلوع و اشراق این شُموس و اَقمارِ حقیقیّه است. و در رتبۀ ثانویّه مقصودْ از شمس و قمر و نجومْ علمایِ ظهورِ قَبلند در یومِ ظهورِ بعد که اگر به اقبال و ایمان فائز شدند از شُموسِ عالیه و اَنجُمِ مُضیئه محسوب والّا از شُموسِ مُظلمه و اَنجمِ ساقطه معدودند و از سِجّین ظاهر و به سِجّین هابط و از حُسبانْ طالع و به حُسبانْ راجع.
پس چون بر این دو مقدّمه که از مُصَرَّحاتِ قلمِ اَعلیٰ است اطلاع حاصل آمد ملاحظه فرما در بشارات کتب مقدّسه که چگونه حقّ جَلَّ جَلالُه بر طلوعِ نَیِّرِ ولایت پس از غروبِ شمس حقیقت تصریح فرموده و عهدِ مرکزِ میثاق را پس از عهدِ نَیِّرِ آفاق از اُمَم مَأخوذ داشته. و این عبد در این صحیفۀ مختصره برخی از آن را خدمت اولیای الهی معروض می دارد تا سبیلِ ادراک آن بر أربابِ مَدارکِ عالیه سهل و آسان گردد. از جمله در مَزمُورِ ثانی زَبُور پس از ذکرِ یومُ الله و ظهورُالله می فرماید:
"فَالآنَ یا أیُّهَا المُلوکُ تَعَقَّلوا وَ یا قُضاةَ الاَرضَ تَأدَّبُوا اُعْبُدُوا الرَّبَّ بِخَوفٍ وَ اهْتِفُوا بِرَعدَةٍ قَبِّلوا الاِبنَ لِئلّا یَغضَبَ فَتَبیدُوا مِنَ الطَّریقِ. لِاَنَّهُ عَنْ قَلیلٍ یَتّقِدُ غَضَبُهُ. طُوبیٰ لِجَمیعِ المُتَّکِلینَ عَلَیهِ." انتهی
یعنی ای پادشاهان اکنون به هوش آئید و ای حکّام زمین پند گیرید. خداوند را به خوف عبادت کنید و حمد او را به خشوع و خضوع بسرائید و پسر را ببوسید مبادا که غضبناک شود و شما گمراه گردید. چه نزدیک است که خشمش افروخته شود. خوشا به حال کسانی که بر او توکّل نمایند.
و در اَصْحاحِ چهارم کتاب اَشعِیایِ [یا با تلفظ اِشَعْیایِ] نَبیّ می فرماید:
"فی ذلِکَ الیَومِ یَکونُ غُصنُ الرَّبِّ بَهاءً وَ مَجداً وَ ثَمَرُ الاَرضِ فَخراً وَ زینَةً لِلنّاجینَ" اِلیٰ آخِرِ کَلامِه فی ذِکرِ یَومِ اللهِ وَ کذلِکَ در آیۀ (۲٦) از اَصحاحِ ثَلاثین از سِفرِ اَشعِیایِ نَبیّ پس از ذکر حوادثِ یومُ الله می فرماید: "وَ یَکونُ نورُ القَمَرِ کَنُورِ الشَّمسِ وَ نُورُ الشَّمسِ یَکونُ سَبْعَةَ أضعافٍ کَنُورِ سَبْعَةِ اَیّامٍ فی یَومٍ یَجْبُرُ الرَّبُّ کَسرَ شَعْبِه وَ یَشفیٖ رَضَّ ضَربِه". انتهی
یعنی در روزی که خداوند تبارَکَ و تعالی شکستگی قوم خود را خواهد بست و کوفتگی ضرب ایشان را شفا عنایت خواهد فرمود نور ماه مانند نور آفتاب خواهد بود و نور آفتاب مانند نور هفت یوم به هفت مرتبه افزون تر از سابق خواهد گشت و این آیۀ مبارکه بغایت صراحت دلالت کند بر اینکه در یومُ الله انوارِ فائِضه از قمرِ عهد و مرکزِ میثاق مانند انوارِ فائضه از نَیِّرِ آفاق خواهد بود و انوارِ ساطعه از نَیِّرِ آفاق به هفت مرتبه اَنوَر و اَبهیٰ از ظهوراتِ سابقه اشراق خواهد فرمود. فَلْیَتَدَبَّرِ المُنصِفونَ وَ لْیَفرَحِ المُخلِصونَ وَ لْیَخْسأ الّذینَ هُمْ عَلیٰ اَعقابِهِم ناکِصُون.
و همچنین در اَصحاحِ سیّم کتاب زَکریّا می فرماید:
"اِسْمَعْ یٰا یَهُوشَعُ الْکاهِنُ العَظیمُ أنتَ وَ رُفَقاؤُکَ الجالِسُونَ اَمامَکَ لِاَنَّهُمْ رِجالُ آیَةٍ لِاَنّیٖ هٰا اَنَا ذٰا آتیٖ بِعَبدیَ الغُصْنِ فَهُوَ ذَا الْحَجَرُ الّذیٖ وَضَعْتُهُ قُدّامَ یَهُوشَعَ عَلیٰ حَجَرٍ واحِدٍ سَبْعُ اَعْیُنٍ هٰا اَنَا ذٰا نٰاقِشٌ نَقشَهُ یَقُولُ رَبُّ الجُنودِ وَ اُزیلُ اسم [اِثمَ] تِلکَ الاَرضِ فیٖ یَومٍ واحِدٍ." انتهی
یعنی اینک بشنو ای یَهُوشَع اِمامِ بزرگ، تو و جمیع دوستانت که حضورت می نشینند چه اهل آیت و مردم کرامتند اینک منم که بندۀ خود غُصن را ظاهر خواهم فرمود و او حَجَری است که برابر یَشوع اِمامِ عظیم نهادم و بر حَجَرِ واحد عُیُونِ سَبعه مقرّر داشتم اینک نقشۀ آن را رسم خواهم فرمود و عصیانِ ارضِ مقدّس را در یک یوم مَحو خواهم نمود و در این آیات اشارات دقیقه است که اکنون مَجال بیان آن به تفصیل نیست اگر حقّ جَلَّ جَلالُه توفیق عنایت فرماید در کتابِ اَبرار ترجمۀ مفصّل آن به نظرِ اَخیار خواهد رسید.
و اَیضاً در اَصحاحِ ششم همین کتابِ زَکریّا پس از ذکر حوادث یومُ الله می فرماید: "وَ کَلِّمْهُ قائِلاً هٰکَذا قالَ رَبُّ الجُنُودِ هُوَ ذَا الرَّجُلُ الْغُصْنُ اسْمُهُ وَ مِنْ مَکانِهِ یَنْبُتُ وَ یَبْنِی هَیْکَلَ الرَّبِّ فَهُوَ یَبْنِی هَیْکَلَ الرَّبِّ وَ هُوَ یَحْمِلُ الجَلالَ وَ یَجْلِسُ وَ یَتَسَلَّطُ عَلیٰ کُرسِیِّه" اِلیٰ آخِرِ کَلامِه.
و این آیاتِ کریمه و بشاراتِ عظیمه در غایتِ صراحت است که پس از غیبتِ رَبّ، همایونْ غُصنِ حضرتش بر کرسیِّ مَجد جالس خواهد شد و فَرعِ مُنشعِب از أصلِ قدیم بر عرشِ جَلال مستولی خواهد گشت و هیکلِ رَبّ یعنی مَطافِ مَلأ اَعلیٰ را بنا خواهد نمود و کلمۀ الهیّه را بر مَشارق و مَغارب نافذ و غالب خواهد فرمود (کَذلِکَ قُضِیَ الاَمرُ مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ عَلیمٍ) و در انجیل مقدّس ملاحظه فرما که حضرتِ اِبْنْ روحُ اللهِ النّازِلِ مِنَ السَّماء بصراحت در اَصحاحِ (١٦) انجیلِ مَتّی می فرماید: "اِنَّ ابْنَ الاِنسانِ سَوْفَ یَأتیٖ فیٖ مَجدِ اَبِیهِ مَعَ مَلائِکَتِهِ وَ حینَئِذٍ یُجازیٖ کُلَّ واحِدٍ حَسَبَ عَمَلِه". و این بشارت صریح است که ظهورِ روح در ظِلِّ ظهورِ رَبّ خواهد بود و تجلّی اِبْنْ در یومِ طلوعِ مَجدِ اَبْ واقع خواهد شد. و اگر بصیری در جمیع رسائل رُسُل و آیاتِ کتابِ رؤیا بدقّت ملاحظه نماید می بیند که در اکثر مواضع که به ظهورُالله بشارت فرموده بشارت ظهورِ اِبْنْ را نیز به آن مقرون داشته و اراضی مقدّسه را به استقرار عَرشِ رَبّ و عَرشِ مَسیح یعنی منصوصِ او تخصیص فرموده بَل بصراحت به ظهور عهد و میثاق الهی تصریح و تنصیص نموده است. مثلاً از جمله در اَصحاحِ یازدهم کتابِ رؤیا یعنی سِفْرِ مُکاشفاتُ یوحَنّا پس از بشارتِ ظهورِ حضرتِ رسول و حضرت امیر و أئمّۀ هُدیٰ عَلَیْهِمُ السَّلامُ و انقضایِ اَجَلِ اسلام در مدّت یک هزار و دویست و شصت سال در آیۀ (١٥) می فرماید: "وَ نَفَخَ المَلَکُ السّابِعُ فیٖ صُورِه فَحَدَثَتْ اَصْواتٌ عَظیمَةٌ فِی السَّماءِ قائِلَةً قَدْ صٰارَتْ مَمالِکُ العالَمِ لِرَبِّنا وَ مَسیحِهِ فَسَیَمْلِکُ اِلیٰ اَبَدِ الآبِدینَ"
و هکَذا تا این که در آیۀ (١٩) می فرماید:
"وَ انْفَتَحَ هَیْکَلُ اللهِ فِی السَّماءِ وَ ظَهَرَ تابُوتُ عَهْدِه فیٖ هَیْکَلِه وَ حَدَثَتْ بُرُوقٌ وَ اَصواتٌ وَ رُعُودٌ وَ زَلزَلَةٌ وَ بَرَدٌ عَظیمٌ."
ملاحظه فرما که در غایتِ صراحت بشارت می فرماید که هیکلِ اَمرُالله مفتوح خواهد شد و تابوتِ عهد که عبارت از کتابِ عهد و مرکز میثاق است آشکار خواهد گشت و رُعُود و بُرُوق و اَصوات و بَرَدِ نقض و نَکص و نفاق و شقاق ظهور خواهد یافت و کَذلِکَ در اَصحاحِ (۲١) همین کتاب رؤیا می فرماید:
"ثُمَّ رَأیْتُ سَماءً جًدیدًةً وً اًرضاً جًدیدًةً لِاَنَّ السَّماءَ الاَولیٰ وَ الاَرضَ الاَولیٰ مَضَتٰا" وَ هکَذا حوادثِ یومُ الله واحدةً بعدَ اُخریٰ ذکر می نماید تا آن که در آیۀ (۲۲) می فرماید: "وَ لَمْ اَرَ فِیهٰا هَیْکَلاً لِاَنَّ الرَّبَّ الاِلٰهَ القَدیرَ وَ الحَمَلُ هُمْ هَیْکَلُهٰا وَ المَدِینَةُ لٰا تَحْتاجُ اِلَی الشَّمْسِ وَ لٰا اِلَی القَمَرِ لِیُضِیئا فِیهٰا لِاَنَّ مَجدَ اللهِ قَدْ أنارَهٰا وَ الحَمَلُ مِصباحُهٰا" اِلیٰ آخِرِ الآیات. یعنی در آن مدینۀ جدیده هیکلی یعنی معبدی ندیدم زیرا که پروردگار توانا و حَمَل معبد آن مدینۀ منوّره خواهند بود و آن مدینه محتاج به نور آفتاب و ماه نخواهد شد زیرا که بَهاءِ وَجهُ الله آن را روشن خواهد فرمود و حَمَل سِراجِ وَهّاجِ آن مدینه خواهد شد.
و همچنین در اصحاح (۲۲) همین کتاب رؤیا می فرماید:
"وَ اَرانیٖ نَهْراً صافِیاً مِنْ ماءِ الحَیاةِ لامِعاً کَالبَلُّورِ خارِجاً مِنْ عَرشِ اللهِ وَ الحَمَلِ".
یعنی و نمود مرا نهری صاف و زلال از ماء حیات درخشنده چون بلّور که جاری بود از عرش خداوند و حمل. و بر اربابِ نَباهَت پوشیده نیست که أئمّۀ نَصاریٰ و اَکابرِ حَواریّین حضرتِ روح، رُوحُ مَنْ فِی الوُجُودِ فِدا را حکمةً به لفظِ حَمَل تعبیر می فرمودند و اگر چه در آن ایّام ظلم یهود و رومانیان اهل ایمان را به این کلمه مجبور می داشت ولکن بِالاَصل این لفظ را اوّلاً حضرت یحیَی بْن زکریّا عَلَیهِ السَّلام بر آن حضرت اطلاق فرمود چنانچه در آیۀ (۲٩) از اَصحاحِ اوّل انجیلِ یوحَنّا مسطور است که (وَ فِی الغَدِ نَظَرَ یُوحَنّا یَسُوعَ مُقبِلاً اِلَیهِ فَقالَ هُوَ ذٰا حَمَلُ اللهِ الَّذیٖ یَرْفَعُ خَطِیئَةَ العالَمِ) یعنی روز دیگر یحیی حضرت عیسی را دید که به سوی او می آید فرمود اینک برۀ خداوند که گناه خلق جهان را رفع می نماید.
و بِالجمله نظر به آن بیان مبارک اَکابرِ رُسُل در رسائل خود از آن حضرت این لقب تعبیر می نمودند و ترجمۀ عِبری آن را در کتبِ عَرَبیّه به لفظ حَمَل و لفظ خَرُوف مرقوم داشتند و معنی واحد است و مقصود واضح. و از این جمله که عرض شد ثابت و مبرهن می شود که در یوم ظهور ربّ مسیح و منصوص او نیز ظهور خواهد فرمود و مَلَأ اَعلیٰ تِلقاءِ دو عرش عظیم واقف خواهند شد و از انوار دو نیّر مُشرِق که به اسم شمس و قمر مذکورند مستفیض و مستنیر خواهند گشت. وَ ذلِکَ فَضلُ اللهِ یُؤتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللهُ واسِعٌ عَلیمٌ.
و در قران مجید و فُرقان حمید که حاوی جمیعِ اَشراط و علامات این یوم عظیم مَهیبِ شدید است در سورۀ مبارکۀ وَالشَّمس می فرماید:
"وَ الشَّمسِ وَ ضُحٰاهٰا وَ القَمَرِ اِذا تَلاهٰا وَ النَّهارِ اِذا جَلّاهٰا" یعنی قسم به آفتاب حقیقت چون طلوع فرماید و قسم به قمر ولایت چون پس از وی طالع گردد و قسم به نَهارِ یَومُ الله چون روشن و متجلّی شود. و این آیۀ مبارکه نیز بصراحت دلالت نماید که در یوم عظیم نخستْ آفتابِ جمالِ ربِّ کریم طالع شود و چون به اقتضای بشریّت آن نیِّرِ سعادت غارِبْ شود ماه جهانتابِ فَرعِ مُنشعِب از آن اصلِ قدیم طالع شود و عالم را از ظلمتِ ضلالت و تاریکیِ اَهواءِ مُضِلّۀ مَظاهرِ شَیطنت حفظ فرماید.
و خلاصةُ الکلام چون بر این آیات مرقومه که بمنزلۀ قطراتی چند است از بحر بشارات کتب سماویّه استحضار و اطلاع حاصل شد معروض می دارم که جمیع اهل بهاء و اصحابِ سَفینۀ حَمراء خود بودند و دیدند و دانند که چون بامداد مُنیرِ یومُ الله بدمید و حقّ متعال پرده از وجه بی مثال بر گرفت و زلال حقایق از قلم مبارکش جریان یافت در کتاب مستطاب اقدس که در این ظهور مقدّس کتابی از آن اعظم نیست به ندای جهانگشا بِنداءٍ بَلَغَتْ اِلیٰ آفاقِ السَّماء، عالمیان را بدین همایونْ خطاب مخاطب فرمود:
"اِذا غِیضَ بَحرُ الوِصالِ وَ قُضِیَ کِتابُ المَبدَأ فِی المَآلِ تَوَجَّهُوا اِلیٰ مَنْ اَرادَهُ اللهُ الَّذِی انْشَعَبَ مِنْ هذَا الاَصلِ القَدیمِ".
و هم در موقف دیگر در این کتاب مستطاب بدین آسمانی خطاب اهل بها را خصوصاً به مَرجع و مَآب دلالت نمود قولُهُ جَلَّ وَ عَلا وَ تَقَدَّسَ اسْمُهُ فِی الآخِرَةِ وَ الاولیٰ: "اِذٰا طارَتِ الوَرقاءُ عَنْ اَیْکِ الثَّناءِ وَ قَصَدَتِ المَقصَدَ الاَقصَی الاَخفَی ارْجِعُوا مٰا لاعَرَفْتُمُوهُ مِنَ الکِتابِ اِلَی الفَرعِ المُنشَعِبِ مِنْ هَذَا الاَصلِ القَویمِ".
و بِالجمله چون این دو نغمۀ ملکوتی و ترانۀ لاهوتی از ورقایِ بَقا مَسموعِ اَهلِ بَها شد دل ها بیارمید و جان ها از این بشارتِ کُبریٰ مطمئن و مُستبشر گردید. اَفئده و قلوب اهلِ بَها از این عنایتِ عُظمیٰ فردوسِ اَبهیٰ شد و اَلسُنه و ارکانِ اَصحابِ سفینۀ حَمراء بدین سپاس گویا گشت که منّت خَدیوِ اَکرم و جهانخدایِ اَفخَم را که در این ظهور اَتَمّ و طلوع اَعظم مَرجع و مَآبِ عباد معلوم شد و مَلاذ و مَلجاءِ اَهلِ سَداد واضح و هویدا گشت. در غروب آفتاب جهانتاب ظلمتِ ضلالت استیلا نیابد و در غیبت جمال احمدی رایتِ عُمَری تقدم نجوید. دیو، خاتم سلیمانی نرباید و شیطان جامۀ انسان در بر ننماید. ولی چون حَقّ جَلَّ جَلالُه بر غرورِ اهل شُرور خبیر و آگاه بود و دائرۀ شُبُهاتِ اَربابِ مُتَشابِهات در عِلمِ مَلیکِ اَسما و صفات اِتِّساعی غیر متناهی داشت لذا در اواخرِ ایّام که طیرِ بقاء ارادۀ طیران به عالم بالا نمود و سلطانِ هُدی قصدِ مَمالکِ اُخریٰ فرمود قبل از سکونِ حَفیفِ سدرۀ مُنتهیٰ در گرد نسیم جنّت اَبهیٰ کتابِ مُستطابِ عَهد از قلمِ اَعلیٰ نازل شد و بر مقصود از کلمۀ مبارکۀ فرعِ مُنشعب که در کتاب اقدس نزول یافته بود تصریح فرمود و بر مرکز میثاق و ولی عهدِ مَلیکِ آفاق تنصیص نمود. باشد که بابِ شُبُهاتِ اصحابِ مُتشابهات مسدود گردد و حِبالِ سِحرِ أئمۀ ضَلال مقطوع شود. عهدی که حقّ جَلَّ جَلالُه در توراة و انجیل و قرآن تأسیس فرموده بود از تَطَرُّقِ شیطانِ هَوا محروس ماند و میثاقی که در صُحُفِ اولیٰ بدان تنصیص نموده بود از کَیدِ اِخوانِ جفا و اصحابِ حسد و بَغضاء مصون آید.
وَلکن یا حَبیبیَ الاَریب وَ سَیِّدیَ الاَدیب چنانکه بودی و ملاحظه فرمودی پس از پرواز شاهباز اوج ربوبیّت به عوالم قدسِ غیبت و هویّت، جزایِ اعمال أئِمّۀ ضَلال را بر آن داشت که بر این عهدِ قَویم شُبهه آرند و حسد و بَغضاء یَأجُوجِ لَجوج را بر این گماشت که در این سدِّ سَدید رخنه جویند که شاید اهل هدایت را تضلیل نمایند و مرکز عهد را تحویل دهند. فَاجْتَمَعُوا وَ تَآمَرُوا وَ جَلَسُوا وَ تَشاوَرُوا وَ اَجْمَعُوا کَیْدَهُمْ وَ تَوازَرُوا وَ تَمَسَّکُوا بِالوَساوِسِ وَ دَسّوا الدَّسائِسَ فَتَطایَرَتْ کُتُبُ الشُّبُهاتِ وَ انْتَشَرَتْ صَحائِفُ المُتَشابِهاتِ فَنَبَذَهُمْ اَحِبّاءُ اللهِ نَبْذَ النَّواةِ وَ طَرَحُوا ألواحَهُمُ النّارِیّة طَرْحَ خَرْقِ المُدَنَّساتِ. فَلَمّا کَبَیٰ جَوادُهُمْ وَ شٰاهَ جَمالُهُمْ وَ وَسَمَ اللهُ عَلیٰ خُرطُومِهِمْ وَ اَتیٰ عَلیٰ جُرثُومِهِمْ وَ أذَلَّ جَلیلَهُمْ وَ اَهانَ خَلیلَهُمْ بَکَوُا وَ وَلوَلُوا و شَکُوا وَ عَوَّلُوا وَ تَمَسَّکُوا بِالمُفتَریاتِ وَ اسْتَعانُوا بِالمُؤتَفِکاتِ وَ غَفَلُوا عَمّا اُنذِرُوا بِه مِنَ الآیاتِ وَ فٰاتَهُمْ أنَّ اللهَ تَعالیٰ حَکَمَ فیٖ هذَا الظّهورِ الاَعظَمِ بِخِذلانِ الشَّیطانِ وَ سُقُوطِ أهلِ العُدوانِ وَ تَأخُّرِ النَّفیِ عَنِ الاِثباتِ وَ تَقَدُّمِ النّورِ عَلَی الظُّلُماتِ فَلا تَتَقَدَّمُ الرّایَةُ التَّیمِیَةِ وَ لا تَغلِبُ العَساکِرُ العَدوِیَةِ وَ لا تَنجَحُ المَقاصِدُ الاُمَویّةِ لِاَنَّ الحَقَّ یُزهِقُ الباطِلَ وَ الثّابِتَ عَلَی العَهدِ یَمْحُو الزّائِلَ وَ المُحِقَّ یَدُوسُ المُبطِلَ وَ الاِنسانَ یَغلِبُ عَلَی الوَحشِ الهائِل. فَنَودَعُ ذِکرَ هذِهِ الفِئَةِ الخَبِیثَةِ بِتِلاوَةِ آیَةٍ کَریمَةٍ مِنْ آیِ الفُرقانِ وَ نَختِمُ تَذکیرَهُمْ بِمٰا نُزِّلَ فیهِمْ فیٖ سُوَرِ القُرآنِ أنّیٰ لَهُمُ الذِّکریٰ وَ هُمْ فیٖ غَمَراتِهِمْ ساهُونَ وَ فیٖ طُغیانِهِمْ لٰاهُونَ وَ هذِهٖ هِیَ الآیَةُ الَّتیٖ اُنذِرُوا بِهٰا وَ هُمْ عَنْهٰا غافِلُونَ "اَلَّذینَ یَنْقَضُونَ عَهدَ اللهِ مِنْ بَعدِ مِیثاقِهٖ وَ یَقْطَعُونَ مٰا أمَرَاللهُ بِهٖ أنْ یُوصَلَ وَ یُفسِدُونَ فِی الاَرضِ اولئِکَ هُمُ الخاسِرُونَ".
یا حَبیبیَ الاَدیب سخن به طول انجامید و اختصار به تطویل تبدیل یافت ولکن از صد یکی مرقوم نگشت و از بسیار اندکی مسطور نیامد قلم شکست و اَنامِل سستی گرفت. ولکن مطالب بسیاری ناگفته و آیات کتاب در بشارت به عهدِ حضرتِ رَبُّ الاَرباب اکثری نانوشته ماند. از حقّ جَلَّ جَلالُه رَجا چنان است که خود توفیق بخشد و قوتی عنایت فرماید تا در اِتمامِ کتابِ اَبرار که مشتمل بر بشاراتِ اَنبیا و أئِمّۀ اَطهار است سعی شود و بسرعت به نظرِ اَخیار رسد. اِنَّهُ عَلیٰ کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ.
یا سَیِّدی وَ سَنَدی آنچه از مطالعۀ الواحِ ناریّۀ این فِئه مُستفاد می شود این است که بر صفت جُهّالِ مِللِ اُخریٰ و مُعرضین از مُرسَلین و اَنبیا خود را به سَبّ و شَتم مسرور دارند و به لَغو و یاوه تسلّی یابند. غافل که لَغو شُغلِ عَدوِّ جاهل است و سَبّ و شَتم سِلاحِ عاجزِ خامِل. اگر چه حقّ جَلَّ جَلالُه قلم و لسان أهلِ بَها را از سَبّ و شَتمِ اَعدا مُطَهَّر داشته ولکن بیم آن است که عجزِ بشری مقاومت ننماید و عِنان از کف برود و جزایِ دَجّالِ بروجردی مرقوم آید. ای کاش یکی از قِبَلِ این عبد این اَبیاتِ شریفِ رَضی را بر آن دَجّالِ جلاّل تلاوت می نمود.
أ أعْجَبُ مِنْ خِصامِکَ لیٖ وَ جَدّی رَسُولُ اللهِ یُوسَعُ مِنکَ سَبّا
وَ مَنْ رَجَمَ السَّماءَ فَلٰا عَجیبٌ یُقالُ حَثّاً بِوَجهِ البَدرِ تُرْبا
فَکَیفَ وَ اَنتَ اَعْمیٰ عَنْ مَقالیٖ وَلو عٰایَنْتَهُ لَرَأیْتَ شُهُبا
فَاِنَّکَ اِنْ هَجَوْتَ هَجَوْتَ لَیْثاً وَ اِنّیٖ اِنْ هَجَوْتُ هَجَوْتُ کَلباً
باری زیاده جسارت شد و از شدّت تأثّر در این مقام ذکر این ابیات شد. وَ العُذرُ عِندَ کِرامِ النّاسِ مَقبول. زیاده چه عرض شود پیوسته نَضرۀ نَعیم از وَجهِ کریم آن سیِّد فَخیم مُشرق و باهِر باد.
در یوم ۲٣ شهر رجب سنة ١٣١٧ حقیر ابوالفضل از قاهرۀ مصر معروض داشت.
(تَمَّتِ الرِّسالَةُ الأولیٰ)
(وَ هذِهٖ هِیَ الرِّسالَةُ الثّانِیَة)
(بِسمِ رَبِّنا رَبِّ الاَرضِ وَ السَّماء)
رُوحیٖ لِحَضرَتِکَ الفِداء رقیمۀ شریفۀ مُورّخۀ (۲۲) رجب آن حضرت که حاوی حوادث عجیبه بود زیارت شد و از وقائع آن حدود حیرت، لا، بَلْ حسرت و زَجرَت حاصل گشت.
اَسْألُ اللهَ تَبارَکَ وَ تَعالیٰ أنْ یَحْفَظَ عِبادَهُ مِنَ الزَّلَّةِ وَ الْغَوایَةِ وَ عَنْ زَیْغِ القُلُوبِ بَعدَ البَصارَةِ وَ الهِدایَةِ وَ أنْ یَجْعَلَنٰا مِنَ الَّذینَ آوُوا اِلیٰ کَهْفِ اَمرِهِ المَتینِ وَ اسْتَضٰاؤا مِنْ نِبْراسِ کِتابِهِ المُبین. اِنَّهُ هُوَ وَلیُّ عِبادِهِ المُخلِصین.
یا سیِّدیَ الجَلیل حوادث مُدهشۀ این ایّام موجب سکون و سکوت قلم و زبان ارباب کتابت و خطابت گشته و ظهور آراء عجیبه علّت اضطراب و توحّش قلوب صافیۀ مطمئنّه شده است. فَدَوی در آغاز ایّامِ صعود که انگشتِ قدرت کتابِ تکوین را ورق زد و لسان عظمت آیاتِ فِراق بر اَربابِ میثاق تلاوت فرمود چون تفرّس اختلافی در اعضاء متحدۀ امر نمود باب مراسلت بلکه مُخالطت را به قدرِ مَقدور با کلّ مسدود داشت و به ذیل تفرّد و انقطاع متمسّک شد که مبادا نظر به ضعف قوای بشریّه خطائی صادر شود و موجب اختلاف کلمۀ احباب گردد و نتیجه اش در دفترِ خُلود مُخَلَّد و مُؤبَّد بماند.
یا سیِّدیَ الجَلیل حَقّ جَلَّ جَلالُه فرموده است گذشته آینۀ آینده است نقشۀ اعمال سابقین در دست است و خارِطَۀ اختلافاتِ اُمَمِ ماضیه در نظر چگونه دلی باشد از سنگ سخت تر و بصری از بَصارَت خالی که بر مَفاسِدِ اختلافاتِ اُمَم آگاه باشد و از موجبات اختلاف اجتناب ننماید (وَ لٰاتَکُونُوا مِنَ المُشرِکینَ مِنَ الَّذینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَ کانُوا شِیَعاً کُلُّ حِزبٍ بِمٰا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ) و اَعجَبْ از همه این است که حقّ جَلَّ جَلالُهُ در کتاب مُستطابِ عَهد که آخِرین کتابی است که به قلمِ اَعلیٰ مرقوم فرمود و جمیعِ مَناهِجِ فلاح و نَجاح را در آن مُبَیَّن و معلوم داشت بیان را در نهی از اختلاف مُؤکَّد فرمود و در دو موقع عباد را از اختلاف آراء و تشتّتِ اَهواء منع نمود باشد که قلوبِ قاسیه انتباه یابد و از سیل بَوار و دَمار کناره گیرد. فَلْیَحْذَرِ الَّذینَ یُخالِفُونَ عَنْ اَمرِهٖ أنْ تُصِیبَهُمْ فِتْنَةٌ اَوْ یُصِیبَهُمْ عَذابٌ اَلیمٌ.
یا سیِّدیَ الجَلیل تقریباٌ از سه هزار و پانصد سال پیش که می توان از تاریخ چیزی مُستفاد داشت در هر قرن حقّ جَلَّ جَلالُه به ندای جهانگیر عالمیان را اعلام فرمود که (یومُ الله) فرا رسد و آفتاب حقیقت طلوع فرماید و دورِ اوهام طیّ شود و ظلمت اختلاف از عالم زدوده گردد جهان بر دینِ واحد و کلمۀ واحده استقرار یابد و اَنوار علوم و تقدّمات فنون عالم را منوّر و متمدّن گرداند اَحقادِ مکنونه در صدورِ اَحزاب به مَحَبَّت و وِداد تبدیل شود جنگ و جدال از عالم بر افتد بلکه آلات حرب به ادوات کسب مبدّل گردد دور ارباب ظلم منقضی شود و زمام امور در کف اهل عدل و احسان آید (و خُلاصَةُ القول) جهان آرایش نو گیرد و گیتی از نور ربّ منوّر شود و عالم جنّت اَبهیٰ گردد و نسیم حیاتِ ابدیّه بر عالم بوزد و عِظامِ رَمیمه نَشأۀ بدیعه پذیرد معنی (وَ تَرَی الاَرضَ غَیرَ الاَرضِ) ظاهر شود و تفسیرِ (وَ الاَمرُ یَومَئِذٍ لِله) باهِر آید.
یا ربّ جهات امکان لبریز خرّمی باد ز این نفحۀ مقدّس زاین نَشأۀ مُعَظَّم
و اگر چه به شواهد کثیره توان دریافت که در این لیلِ مُدْلَهِمِّ مجهولُ الاِبتدا پیوسته مردان خدا طُلّابِ هُدیٰ را به بشارات مذکوره خوشدل و امیدوار می داشتند و عقل منوّر نیز تصدیق فرماید که اگر عالم رتبۀ بلوغ نیابد کتابِ تکوین دفترِ اَبْتَر باشد و شجرۀ خلقت شاخ بی بر و اتّفاق ملل بر انتظار حَشْرِ عُظمیٰ و قیامتِ کُبریٰ در این مسئله شاهدی امین است و برهانی متین. لکن بر حسب شهادت کتب موجوده نخست کسی که صفحات الواح را به این بشارت مزیّن فرمود سیّد عظیم حضرتِ کلیم بود و پس از وی هر یک از انبیاءِ بَنی اسرائیل قَرناً بعدَ قَرن قوم را بداین [بدین] بشارت یادآوری فرمودند تا آن که بارقۀ رُوحُ القُدُس از اراضیِ مقدّسه بدرخشید و ترانۀ بدیعِ انجیل به قُربِ ورود این یوم جلیل بلند آوازه شد و کلمۀ مقدّسۀ (تُوبُوا فَقَدِ اقْتَرَبَ مَلَکُوتُ اللهِ) از لسان مبارک آن دو شهید کوی دوستْ یَحییٰ و عیسی مَسموعِ جهانیان گشت و ارضِ معارف بر این محورْ ششصد بیست و دوسال گردش نمود تا آن که سپیدیِ صَباح از جانب بَطحا بدمید و علامتِ اِنقضاءِ لیلِ ألْیَلْ ظهور یافت و اعظم اَشراط یوم جَزا خاتم انبیا عَلَیهِ وَ آلِه آلافُ التَّحِیَّةُ وَ الثَّناء قیام فرمود و ندایِ (اَتیٰ اَمرُاللهِ فَلٰا تَسْتَعْجِلُوهُ) ارتفاع یافت و صَیحۀ (اِقْتَرَبَ لِلنّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ فیٖ غَفلَةٍ مُعرِضُونَ) مَسموعِ مِلل گشت و قلوب طُلّابِ هدایت به بشارت قُربِ ورودِ یومِ موعود و ظهورِ طلعتِ محمود امیدوار گردید و صفحات کتب از بشارات و علامات مَملو گشت و عالم بر این امید یک هزار و دویست و شصت سال همی گردید تا آن که آن نجمِ دُرّیِ الهی از افق فارس مُتلألأ شد و روشنی صبح صادق آشکار گشت و ندایِ جانفزایِ (بُشْریٰ بُشْریٰ صُبحُ الهُدیٰ تَنَفَّسَ) آفاق را پر کرد و به حکم تحدیدِ صریح آن حضرت (بر یک واحد) قلوب ارباب درایت به قرب طلوع آفتاب حقیقت اطمنیان یافت. در این حال یا حبیبی و سیّدی چنان که بودی و دیدی و دانی (یومُ الله) (و یومُ المَلَکوت) فرا رسید و حقّ جَلَّ جَلالُه پرده از وجهِ بیمثال برگرفت و انوار وجهِ مُنیرش آفاق را روشن و منوّر فرمود و زلال حقایق از قلم مبارکش جریان یافت و مائدۀ سَماویّه که جمیع ملل بر آن جمع توانند شد بگسترد و سراپردۀ توحید و یگانگی حقیقی را مرتفع فرمود و شریعت مقدّسه که اصلاح عالم و رفع اختلافاتِ اُمَم جز بدان معقول و متصوّر نیست تشریع نمود و در انجامْ (کتابِ مُستطابِ عَهد را) که جامعِ جمیعِ شرائطِ نَجاح و فَلاح است مرقوم داشت و جمیع را به حُبِّ اَغصانِ سِدرۀ مبارکه و اَفنانِ شجرۀ طیِّبه و حفظ مقام مُلوک و اُمَراء و احترام ارباب فضل و علما امر فرمود و از سَبّ و شتم و جنگ و جدال و تفرّق و اختلاف نهی نمود و زمام امر را به کف کفایتِ حضرتِ غُصنِهِ الاَعظَمِ وَ فَرعِهِ الاَقدَسِ الاَقوَمِ مَولَی الوَریٰ وَ النّورِ السّاطِعِ مِنْ اُفُقِ العُلیٰ نَوَّرَ اللهُ بِحُبِّهٖ وَ وَلائِهٖ قُلُوبَ اُولِی النُّهیٰ بسپرد و کلّ را به اطاعت و توجّه به وجهِ منیرش مأمور داشت و دفترِ لِقا را فرو پیچید و به اُفقِ اَعلیٰ صعود فرمود (وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ صِدقاً وَ عَدلاً لا مُبَدِّلَ لِکَمِاتِهٖ وَ هُوَ السَّمیعُ العَلیمُ)
فَکانَ بَعْدَکَ اَنْباءٌ وَ هَنْبَسَةٌ [هَنْبَثَةٌ] لَوْ کُنْتَ شاهِدَهٰا لَمْ تَکْثُرِ الخُطَبا
یا سَیِّدیَ الجَلیل از این مقدمه توان دریافت که امری بداین [بدین] عظمت که معنیِ نبوّتْ اِخبار از او است و مقصود از شرائع تقریبِ خلق بداو [بدو] و جمیع انبیا و رُسُل مُبَشِّر او نقشۀ تشریع و انتشار و صدور و ظهور آثارِ او اَزَلاً فیٖ عِلمِ الله مؤسّس و مُقَدَّر بوده است و تَخَطّی از دائرۀ چنین امری در قوّۀ اَکابر نیست تا چه رسد به أصاغر و البته مؤیّد است به وجودات راسخه و منصور است به قوّتِ قویّه و ابداً اَهواءِ مُضِلِّه موجب وَهْنِ آن نتواند شد و اختلاف آراء سبب اختلال آن نتواند گشت و این است مقصود از کلمۀ مبارکۀ (یا اَغصانی در وجودْ قوّتِ عظیمه و قدرت کامله مکنون و مستور؛ به او و جهتِ اتّحاد او ناظر باشید نه به اختلافات ظاهرۀ از او)
یا سیِّدیَ الجَلیل چون دَواعیِ اختلافاتِ آراء در آغاز هر امر خطیری مقرّر است خاصّه اگر حُبِّ ریاست موجبِ اِسْتِهْواءِ اَصحابِ جهلِ مُرَکَّبْ شود و قَساوتِ قلب و مُرُوق از سبیلِ مستقیمِ وَرَعْ بدان مُنضَمّ گردد لِذا حقّ جَلَّ جَلالُه ظلمِ اَعداء و مظلومیّت و عدمِ سلطۀ احبّا و فِقدانِ ثروت و تعمیمِ فقر و مَسکَنَت را که اَعظمْ اسبابِ اِضمِحلالِ دَواعیِ نَفسانیّه است برای دفعِ طَوارِیءِ اختلاف و اِخمادِ نارِ اِعتسافْ حاجِزی مَتین و سَدّی رَصین مقرّر داشت. ملاحظه فرما که آن نفسی که بِغَیرِ اِذْنِ الله می گوید من موسی هستم اگر زَوابِعِ هائِلۀ قَهّاریّتِ اَعدا نبودی و ثروت و مُکنَتِ طائِله بدان مُنضَمّ گشتی چه می گفت و چه می کرد.
بلی یا حبیبی بروزِ دَعاویِ عجیبه و ظهور حوادث غریبه (در یومُ الله) در کتبِ سَماویه منصوص است ولکن زوال و اضمحلال آن نیز در همان کتب مسطور است و مذکور. دل خوش دار و به حبل صبر متمسّک باش که امواج هائِلۀ این بحرِ آشفته به یک لطمه هزاران از این نفوس خیالیّه و تصوّراتِ وَهمیّه را محو و زایل نماید. حقّ جَلَّ جَلالُه شارع این اَمرِ اَعَزِّ اَعلیٰ است و او عَزَّ اسْمُهُ مُراقب و ناظر از مَنظَرِ اَبهیٰ. زود باشد که افکار و اوهام باطله زائل شود و کلمۀ حقّ ثابت و استوار آید و معنیِ (وَ خَشَعَتِ الاَصْواتُ لِلرَّحمٰنِ فَلا تَسْمَعُ اِلّا هَمْساً) ظاهر و هویدا گردد. افزون چه نگارم پیوسته نَضْرۀ نَعیم از وَجهِ کَریمت لامِع باد. در یوم ١۴ شهر شعبان سنۀ ١٣١۴ در قاهرۀ مصر اَقلِّ عِباد اَبُوالفضل معروض داشت.
اَلحَمدُ لِله به عون و عنایتِ مَنْ طافَ حَولَهُ الاَسْماء این دو رسالۀ غَرّاء به سعیِ فانی مُحیِی الدّین کردی کانیمشکانی در مصر به زیور طبع رسید وَ ذلِکَ فیٖ ۲٩ صَفَر سَنة ١٣١٩